eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نمک دستِ مرا خوب چشیدی...رفتی بند احساسِ مرا سخت بریدی...رفتی روزه ها منتظر آمدنت بودم و تو آمدی خسته ولی...تا که رسیدی...رفتی سعی کردم که غم چهره نمایان نشود اشک چشمان مرا لیک ندیدی... رفتی صاحب صبر تویی...صبرمن اما کم بود بی قرار تو شدم...نیست امیدی...رفتی
در مركز ناسا همه انگشت به دهانند يك ماه در آفاق و يكى در بغل ما 💟
رنجِ دنیا،فکرِ عقبی، داغِ حرمان‌، دردِ دل یک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد... دهلوی
. چنڪَ و دندانی بزن بر نرمگاهِ گردنم ؛ لج نڪُن صیاد حالم اصلا خوب نیست ..!!
امشب بیا و روسری‌ات را سرت نکن...
با تو بوس و كنار بايد كرد چشم دل را خمار بايد كرد يا كه نوشيد شهد لبهايت يا رها روزگار بايد كرد يا كه دل را براي چشمانش كوك سازي چو تار بايد كرد با نبودت دلا زمستان را هان ! چگونه بهار بايد كرد تا رخت سركشيد چون خورشيد لاجرم ترك غار بايد كرد از نگاهت كه عشق ميريزد واژه ها را شكار بايد كرد چون گرفتست ماه عالم رخ بوسه بر روي يار بايد كرد
‍ مست چشمانت شدم میخانه ها را بی خیال تا دلم خالی ست ، مهمان خانه ها را بی خیال تا تو هستی در مسیرم حاکمِ دلدادگی حکمِ تلخ طعنه ی بیگانه ها را ، بی خیال وام دار دلنواز عشقِ بی پایان تم گر چه مقروضم ولی یارانه ها را بی خیال آن چنان مهر نگاهت دلنوازی می کند گر ندانم نسبت مهرانه ها را بی خیال شانه ات آرامش جان است ای آرام جان تکیه گاه شانه ی کاشانه ها را بی خیال ماجرای عشق من چون صد سخن دارد به دل قصّه گوی هر شب افسانه ها را بی خیال ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎ R🥀
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت
بچه ام عاشق ِ چشم ِ شکلاتي شده ام پا زميـــن کوب ِ لب ِ آب نباتي شده ام بس کــه ايـن عشق درآورده بــه زانـــو من را چند وقتي ست که دلبسته ي ِ تاتي شده ام خنده هاي ِ تو بـــه من سرکشي آموخته است بي جهت نيست که شورشگر و خاطي شده ام زير ِ بازارچه چون قيصر ِ چاقــو در دست خسته از اينهمه دلتنگي ِ لاتي شده ام حالي ام نيست فقط دست ِ تو را ميخاهم گم در اين شهر ِ شلوغ ِ قر و قاطي شده ام فکــر ِ من نيستي و من به تو مي انديشم دلخوش ِ حس ِ قشنگ ِ تله پاتي شده ام! جاي ِ دوري نرود يا بــه کسي برنخورد دختر ِ خان! تو ببخشم که دهاتي شده ام قرعه ي ِ من به تـو هرگز نرسيدن افتاد من که قرباني ِ بغض ِ طبقاتي شده ام
بيتي از لبهــاي ِ من بر بيتي از لبهــاي ِ تو يک رباعي سهم ِ اين حال ِ خرابم مي دهي؟
مادرم را مي فرستم سمت ِ نيشابورتان در دل ِ تاريخ، يک "بله" جوابم مي دهي؟
از منِ خسته به شیرین که رساند خبری کز فراق تو چِه ها بر سر فرهاد برفت؟!