eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از عرش آمدیُ زمین آبرو گرفت باید برای بردن نامت وضو گرفت زهراء سلام الله علیها ❣❣❣
بانوسلام،حال شما؟روز مـادر است روززنی که ازهمه مردان،سَری سَر است روزشماکه مـادرزینب،حسن، حسین نه،روز دختریست که اُمّ پیمبر است از آسمـان صدای قـدمهات می رسد گوش فلک زهمهمه ی عرشیان کر است حیف از تووزنان قریش، میزبان تـو جمعی زمریم،آسیه وساره، هاجر است یاس نبـی، کبـوتر دردانه ی عـلـی هفت آسمانِ دل زقدومت معطر است تو مـاه آسمان شدی، از تکه های تو این یازده ستاره به گردت مدوّر است ای یکه تاز عشق،تماشاچی ات شدیم حیران عشق بازی تو حقّ داور است مـادر بگو که دست مرا رد نمی کنی این شعرهم هدیه ی من روزمادر است : خانه راآذین کنیدزیراکه طاها آمده جان خودقربان کنیدکـوثربدنیا آمده آب وجارویی زنیدباپلک خوداین خانه را به پابوسی آمده سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، سالروز میلاد خجسته ی حضرت سلام الله علیها، سرور بانوان جهان و مبارک باد.
ز برگ های تو بوی رسول می آيد گل محمدیِ بی مثال يعنی تو ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسمان بی قرار چشمانش صبح آیینه دار چشمانش در زمستان اگر چه می آمد موج می زد بهار چشمانش چشم گفتم به خاطرم آمد چشمه ی بی غبار چشمانش چشمه گفتم گریستم از شوق در پی چشمه سار چشمانش چشمه چشمه نگاه من شد رود رود شد … آبشار چشمانش آبشاری که طرح آن را ریخت سالها انتظار چشمانش مثل طرح دریچه ای به ظهور سایه ی تکسوار چشمانش بی تعارف چقدر زیبا بود گردش روزگار چشمانش
جبریل هم ز سفره ی او رزق می گرفت زیـرا شنیده طعم غـذایش زبـانزد است
روز فرشته‌های نگهبان سیب‌زمینی سرخ کرده مبارک 😁🎊💚 ♥️••●━━━━──── ━━━━─────••●♥️
🍃 خـدا را شکر رزق ما همه از سفره ی زهراست که شیعه هرچه دارد از همین نان و نمک دارد
مبـاد صبـحِ قیامـت شفاعتـم نکنـی بـه غیر عاطفه از مادر انتظاری نیسـت
🌟🌺🌟🌺🌟 «خوشا به حال خیالی که در حرم مانده» و لحظه های وصالی که در سرم مانده چقدر بین سکوتم ؛ بداهه میگفتم به واژه های عزیزی که بر لبم مانده! نگاه من به طلایی ترین هجای بهشت نگاه تو به غلامی که محترم مانده هزارساله اویسم؛ دلم پر از حسرت هزار باره عزیزی ؛ ز تو کرم مانده فدای صحن و سرایت که روح راح من است بگو چقدر دگر زین زمان غم مانده ؟ شبیه زائر خسته دلم پر از شوق است برای وصل تو گویا همین قدم مانده به زائران خراسان ز من پیام دهید -ز یک مسافر پابسته در عدم مانده- «سلام من برسانید بر شهنشه توس» سلام نوکر بی دل که از حرم مانده...
🌺🌺🌺🌺مادر🌺🌺🌺🌺 مادر ..! ترانه امید جان فزا مادر بهشت برین را تویی سزا مادر بیا و دوباره بخوان مرا تا جانِ خود بکنم بهر تو فدا او با تمام توان محبتش مارا بعشق خودش کردمبتلا مادر..!تمام وجودم وجود تو از تو وجود مرا کرده او عطا بی تو مراهمه غمها ربوده اند مادر بیا و به آغوش، کن مرا
﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ با لحن عاشقانه و زیبا خطاب‌کن کوثر بخوان و أمّ‌ أبیها خطاب‌کن نام قشنگ مادرمان را به احترام بانغمه‌ای ملیح وخوش آوا خطاب‌کن مرضیّه و رضیّه و حَورا و فاطمه ریحانةُ النّبی! گلِ طاها خطاب کن ذکر قنوتِ حضرت حوّا و آسیه مشکل گشای مادرِ عیسا خطاب کن عینِ علی‌ست‌ وقت غضب تاکه اخم کرد حیدر بخوان و «قاهرالأعدا» خطاب کن قطعاً برای شیعه شفیعه‌ست، پس‌توهم مادر بگو و عشقِ دو دنیا خطابب‌کن گوشه‌نشینِ چادر مشکیِ او شدیم اصلا گدای هر شبه ما را خطاب‌کن نام شناسنامۂ ما جعلِ مطلق است ما را غلام حضرتِ زهرا خطاب‌کن ━━━━━💠🌸💠━━━━━
در و دیوار دلم با نگهت،می لرزد دل دیوانه به دریا زدنش،می ارزد!
از کنارم رد شدی... بی اعتنا! خیلی غریب! گوییا نشناختی... ای بی وفا! بنگر! منم!
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت...
آن شش‌هزار و ششصد و اندی به جای خود تنها سه آیه بود که قرآن لقب گرفت برخوان «یطعمون» تو دائم نشسته «دهر» این سوره «هل‌اتی‌علی‌الانسان» لقب گرفت از خانه‌ی «لیذهب عنکم» طلوع کرد نوری که قلب عالم امکان لقب گرفت بانو! فقط کلید شفاعت به دست توست هر کس تو را نداشت پشیمان لقب گرفت
زهرایی و تلألو نور محبتت در سینه‌ام ز روزِ ازل لم یَزَل شده‌ست ! (:
تو نیستی و دگر من نمی روم در خواب طبیب گفته بدون تو هیچ جا نروم
چِقَدر ثانیه‌ها نامردند/ گفته بودند که برمی‌گردند برنگشتند و پس از رفتن‌شان/ بی‌جهت عقربه‌ها می‌گردند آه این ثانیه‌های بی‌رحم/ چه بلایی به سرم آوردند نه به چشمم افقی بخشیدند/ نه ز بغضم گرهی واکردند از چه رو سبز بنامم به دروغ/ لحظه‌هایی که یکا‌یک زردند لحظه‌ها همهمه‌هایی موهوم/ لحظه‌ها فاصله‌هایی سردند بگذارید ز پیشم بروند/ لحظه‌هایی که همه بی‌دردند
معراجِ من این بس که دراین کوچه ی بن‌بست یک جرعـه تنفس بکنم چادرتان را ...
باران کمی آهسته تر! اینجا کسی در خانه نیست من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگی ست!
نمیدانم چه رازی خفته در چشمانِ زیبایت که عاقل سمت چشمت میرود دیوانه می آید!
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست