eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام ارثیه‌ی من غم است و مانده‌ام آن را به‌دشمنان بدهم یا به‌دوستان بسپارم
السلام علیک یا روح الله عشق جز عشق خداوندبه سر داشت، نداشت هیچکس را به جز او مدنظر داشت، نداشت یک جهان تیر بلا می زد و او باحق بود غیر یارای خداوند، سپر داشت، نداشت دشمن آشفته و او جلوه ی آرامش بود یک سر سوزن اگربیم خطر داشت، نداشت کسی از لشگر جان برکف او کرد سوال غیر سرباز به گهواره نفر داشت، نداشت ولی آن روز که شد موقع جان بخشیدن یک نفر در رهش اما و اگر داشت نزد آزادگی و قدرت ایمانی او قدرتی غیر خداوند، اَبَر داشت نداشت خانه ای ساده و معمولی و سرشار صفا ثروتی هیچ به جز عشق مگر داشت؟ نداشت نَفَس پاک خداوندی او گر که نبود انقلابش به جهان اینهمه برداشت نداشت نَفْس پاکیزه ی به دیدار خداوندش رفت هیچ جز شوق به هنگام سفر داشت نداشت از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر هر که درمعرکه جزعشق هنر داشت، نداشت احمد رفیعی وردنجانی
‍ بدون مشورت با من، خودش تصمیم میگیرد! - نمیدانم که قلبم از کجا تعلیم میگیرد - من از روز تولد تا کنون از بس که دلتنگم همیشه روز میلادم دل تقویم میگیرد! چرا حس میکنم در جای دوری -که نمیدانم- ! یکی هر شب برایم مجلس ترحیم میگیرد! مرا اینقدر در محدودیت نگذار! می میرم! که قلب کشوری در موقع تحریم میگیرد! نگو در یک زمان خاص باید منتظر باشم! دل ِ ساعت - اگر زنگ اش شود تنظیم- میگیرد! به آرامی مرا توجیه کن-گر ساده دل هستم- که قلب ساده گاه از شدت تفهیم، میگیرد! همه در موقع تصمیمگیری در پی عقل اند! برای من ولی؛ تنها دلم تصمیم میگیرد !
روزهــــــــــای دلتنگ تــــوام ای بی وفا هرچه دلتنگی در این داری ، می خرم
تو آبادی و من متروکه،میخواهی خرابم کن بسوزانم ولی تحقیر نه ،در عشق آبم کن نگاه نافذت را دوست دارم منتها از جمع نگاه خیره را بردار بانو کم عذابم کن دهان مردم دیوانه را هم می توان بستن تو با من باش اما بین آنها "هی" خطابم کن! صدای خنده ات لالایی محض است می دانی!؟ فقط با من فقط بامن بخند و غرق خوابم کن شنیدم با تمام شهر میگردی و گفتی نه قبولت دارم اما جای انکارش مجابم کن
ای کاش میشد جمعه ها را بی غروبش تقویم کرد و بار دلتنگی کمی کم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست صخره‌ام، هرقدر بی‌مهری کنی می‌ایستم
در قنوتِ رکعت دوم دعا کردم تو را سجده آخر رسید و جا نمازم گریه کرد...!
به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت: تورا می‌بینم و شک می‌کنم دریا منم یا تو!
نشستم تابگیرم دامن ایوان طلایی را به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را
عشق من دارد به دردت می‌خورد این روزها هر چه باشد، درد سر هم قسمتی از عاشقی ست
آنقَدَر عشقِ عذاب آورِ او شیرین است مانده ام لعـنت و نــفرین بِکـــنم یا که دعا
از چشم و دل گرسنگی اینجا،تمام شهر از اینکه سخت عشوه گرم حرف می زنند مردان همیشه دست به تحسین من زدند زن ها همیشه پشت سرم حرف می زنند..!
گرچه عراقیها نجف یا کربلا دارند با بودن تو سربلندم اهل ایرانم
چنان میل دل دیوانه را؛ سوی تو می بینم . . که هر جا گم شد او را بر سر کوی تو می بینم!
وَقتی عَـزیـزی نیست تا باشَـد خَـریــدارَت فَرقی میانِ قَصرِ مِصر و چاهِ کَنعان نیست
جان همان که زائر بابا نشد مرا یک کربلا ببر، نبری گریه می کنم
عشق میبازم ڪه غیر از باختن در عشق نیست در نبردی اینچنین هر ڪس به خاک افتاد، بُرد
عاشــــقی جــــرم نیست ای مردم اتـــفاق اســـت پیـــش می آید!
خدا بریده ام از عشق و زندگی دیگر به آیه آیه ی توبه به جان الرحمن...!
رو از هوس بتاب كه مردانِ راهِ عشق محرابِ طاعت از دلِ بى‌آرزو كنند
از تفال های حافظ خسته ام ای شهریار؛ آمدی جانم به قربانت نمی آید چرا!؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!؟ چه کرد با دل من آن نگاه شیرین... آه! مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
آهی کشید از درد ، لیلی به مجنون گفت : « گر دوستی این است ؛ پس ادّعای تو.....!»
دست تو که صد شادی، با من به نوازش داد گویم به دعا کز درد، آزرده مباد آن دست...