لبالب میکند از لذت رنگین کمان من را
کسی که رو به باران می تکاند چین دامن را
تداعی می کند هاشور موهایی که می ریزد
به روی قاب صورت، صفحه ی تاریک -روشن را
همین که گیسوانش مست می رقصند انگاری
کشاورزی به دست باد داده داس و خرمن را
همین کز راه می آید و با من راه می آید
درونم زنده خواهد کرد شوق راه رفتن را
شبیه حوریان...نه! او شبیه هیچ حسی نیست...
خدایا از کجا آورده ای معجون این زن را ؟!
🌿🥀🌿
نسترن با عطر موهایت هوایے مے شود
یاسمن سر درگم این دل ربایے مے شود
معجزه در شعر من از دیدن چشمان توست
شك نڪن با دیدنت موسے، عصایے مے شود
هر كه در دامت بے افتد از همه عالم رهاست
پیش تو حتّے قفس عین رهایے مے شود
اینڪه تا یک پلک بر هم مے زنے جان مے دهم
یا به پلڪے زنده تفسیرش، خدایے مے شود
ڪم بكن ناز و ببین سردر گریبان مانده ام
عشوه بیش از حد عزیزم بے وفایے مے شود
هر شب از تڪرار تو خیس است این بالش ولی
دل خوشم با این نشانه روشنایے مے شود
من كه مے دانم سر آخر در دل چشمت شبی
شاعرے از شوق این دریا فدایے مے شود
آمدی باقلب زارم....... مهربانی میکنی
تو براین شهر دل من حکمرانی میکنی
دست در دستان گلهای شقایق داده ای
فصل پائیز و خزانم را.... بهاری میکنی
چلچله سرمست گل گل مست تر از چلچله
با نگاه بیقرارم..... هر چه خواهی میکنی
کاش باشم لایق..... این مهر بی پایان تو
مهربانم با دلم ،خوش نغمه خوانی میکنی
شعر هم با بودنت رنگ دگر بر خود گرفت
با قلم با دفتر عاشق ..........تبانی میکنی
بودنت را می ستایم بس عزیزی جان من
توبر این قلب شکسته هم خدایی میکنی
آمدی خوش نازنین مهمان به قلب زارمن
مثل صاحب خانه ای پس میزبانی میکنی
در خموشی می شود لعل لبش آدم فریب
چون به هم آید دو لب یکدانه گندم میشود
─═༅✵💞🕊✵༅═─
.
کاش میشد با دلت، عشقم؛ هماهنگی کنی
گاهگاهی مثل من، درشعر، دلتنگی کنی
پای باران در میان باشد، پرستو میشوم
میشود در شعر هم،احساس یکرنگی کنی
بوسه ات طعم غزل دارد محبت میکنی؟
لشکر لبهات را،یکشب فقط جنگی کنی؟
شأن باران در میان مهربانان، عاشقیست
میشود ترویج این یک کار فرهنگی کنی؟
آسمان بودن، عزیزم؛ اوج احساس شماست
کاش میشد با دلت امشب هماهنگی کنی؟
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی!
زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟
این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست!
اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟
دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟
🍃🍃🍃🍃
🌿
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
🌿
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
🌿🌿🌿
گل به اندازه روي تو تماشايي نيست
هيچ كس مثل تو اسطوره زيبايي نيست
تپش قلب تو كه خوب ترين موسيقي ست
شيوه ديگري از خواندن لالايي نيست؟
چشم هاي تو غزل ريز ترين تصويرند
بي تو هرگز غزلم اين همه رويايي نيست
بي جهت آينه باران نكن اطراف مرا
هيچ كس مثل من آلوده تنهايي نيست
آه ديگر چه كسي جاي تو را ميگيرد؟
در دلم جز تو براي احدي جايي نيست
چند سالي ست كه از حال خودم بي خبرم
عشق ورزيدن من از سر دانايي نيست!
با خيالت همه عمر به سر خواهم برد
عشق يك كولي آواره هرجايي نيست!
ساز دل گفت که تو زمزمه ی ناب منی
صدف قعر دلی،گوهر جذاب منی
شیون عشقی و در دام نی افتاده دلت
گل نیلوفر و در غارت مرداب منی
آسمان دل من بی تو چه ابریست صنم
روی بگشای ،که تو زیور شب تاب منی
از حدیث نگهت ناز بسی شرمنده است
سجده گاهت شده دل ،داد که محراب منی
طره ی موی تو تابیده به جان و دل من
خلقت ناب خدایی تو که اعجاب منی
ساز من ،زخمه بزن بر دل تارم امشب
ساغر مستی و قاصد شده در خواب منی
شور شهنازی "فریاد"م و ماهور زنم
دف و سنتور و رباب دل بی تاب منی
یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان بکف منتظر عید لقایت تا کی
روی بنمای جمال از تو و قربان از من
سینه بهر هدف تیر غمت چاک زدم
ناوک غمزه ز تو هم دل و هم جان از من
بغمم گر تو شوی شاد و بمرگم خشنود
بخوشی خوردن غم دادن صد جان از من
همه شادی شوم ار شاد مرا میخواهی
ور غمین , جور ز تو ناله و افغان از من
بوصالم چو دهی بار ز تو جلوهٔ ناز
بفراق امر کنی خوی بهجران از من
هرچه خواهی تو ازو فیض همان میخواهد
هر چرا امر کنی بردن فرمان از من