eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایتِ منِ دور از تو مانده ، اینگونه‌ است خُمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم...
سنگینی ام از بار غم هر دو جهان است وقتش شده بر شانه ی تو سر بگذارم
آنکه روزی به دلم گفت که عشقم تو فقط باش تا که رفتم طرفش گفت بفرما بله داداش حالا دیگ شدم داداش😏
تا چفیه و انگشتر رهبر طلبیدش دیدم شده آن دخترک خواب و خیالم قبلا تو خواب دیدم یکی از مشخصات کسی ک باش ازدباج میکنم اینه ک از رهبر چفیه و انگشتر گرفته احتمالا خودشه🙃😶😶
چه کرده برق لبت با دلم ، نمیدانم همیشه کشته ی یک اتصال کوتاهم ! 🖋
آقا خودتان خطبه بخوانید برایم آه البته قبلش مورد خوب کدام است😶😶 مثلا خود رهبر خطبه عقد رو بخونه برامون😍
آن عروسان که ز چشم اشک بریزند دختران هم ز حسادت به سرش کشک بریزند از این کشک سنتی محلی ها که شبیه سفیدآبه
دلباختگی حادثه ی اول عشق است بگذار در این حادثه من سر بسپارم بگذار در آرامش آغوش تو یکبار پا را کمی از مرگ فراتر بگذارم علی صفری
جان و روح از بدنم رفت عقبگرد ندارد حال با شیشه بکش بر رگ من درد ندارد جای زخمت پر و جایت شده خالی به کنارم هرچه از عشق درآمد بد و توزرد ندارد تا که بازیچه شدم برد ولی یاد گرفتم باختن غصه و ای کاش نمی‌کرد ندارد
بند بند بدنم بودن در بند تو را خواست بنده را بنده نوازی کن و در بند کشانم زبونت بند نیاد با خوندن این شعر صلوات😁
به کمال عجز گفتم که؛ به لب رسید جانم! به غرور و ناز گفتی: تو مگر هنوز هستی؟
گاه می پرسٖند از من عاشقش هستی هنوز؟ بی تفاوت بـودنم را گریه می ریـزد بهم