.
.
مگر قرار نشد دست بر دلم نگذاری
نیامدم که مرا جزء رفتگان بشماری
هنوز خط و نشان می کِشی و واهِمِه دارم
که رسم نیست شکایت از این دلی که تو داری
چراغهای سَرِ شاخه، دانهدانهی اشکند
خوشست بگذری امشب به کوچه باغ اناری
قرار بود بر این چینیِ شکسته نکوبی
بر این انارِ تَرَک خورده، زخمِ تازه نکاری
به سارهای سراسیمه فکر کردهای آیا
دمی که رد شدهای از غروبِ جنگلِ ساری
چه فرق میکند ای دوست! بَعدِ کوچِ مسیحا
که بود کُشتنِ او نقشهی کدام حَواری
چه فرق بین قفس هست و نرده های نفسگیر
به محبسی و دلت خوش به بال بال قناری
مگو که زنده به عشقی و اوست دار و ندارت
که کشته عاشق بسیار را به جرم نداری
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
مولود جواد است و بهاران شده آقا
هرچند که در فصل زمستان شده آقا
گل کرده به لب های همه گوهر لبخند
انگار زمین باز گلستان شده آقا
#زینب_عدالتیان
#امام_رضایی
یک تن نیافتیم که فَهمَد زبانِ ما
همشهریاند مردم و ما در میان غریب...
#واعظ_قزوینی
مپرس از من چرا در اوج رعنایی زمینگیرم
گریبانگیر و درگیرم، نه با یک غم که با صدها...
#هادی_محمدحسنی
چنین که تنگ گرفته است آن دهان بر ما
لبی که قسمت ما می شود لب گور است
#محمد_سهرابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش ما نهیست الا گوش بر پیغام او. بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست
خواجوی کرمانی
سلام نیم روزتان دل انگیز 🕊🌱
مهتاب نگین سرخ انگشتر ماست
اندیشهی سبز رود در باور ماست
مانند شهاب در شفق شعلهوریم
خورشید طلایهدار خاکستر ماست
#ابراهیم_سنائی
🔲 ضربالمثل
چشمان تو مثل واژهها در غزلند
آغشته به طعم و رنگ و بوی عسلند
از بسکه صمیمیاند و پاکند و نجیب
در بین تمام خلق ضربالمثلند
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ابراهیم_سنائی
روزى سه بار عكس تو را گريه مى كنم
من در ميان خاطره هايت چه مى كنم؟
من را ببخش چون که دلم تنگ می شود
گاهى تو را به چشم خودم وعده مى كنم
شكى ولى به حد يقين دوست دارمت
پیچیده ای، منم که تو را ساده مى كنم
#سیدتقیسیدی
همه چیز در زمستان یخ میبندد
جز عطر،اشتیاق،خاطرات و برخی آرزوها...
#محمد_حمادی
اهل حاشا کردن و انکار و کتمان نیستم
دوستت دارم و از حرفم پشیمان نیستم..
#سجاد_صفری
یا علی جان💚
همین که خَلقِ دو چشمت تمام گشت، خدا گفت:
مبارک است مبارک! چه خوب از آب در آمد...
#عاصی_خراسانی
مخصوص امشب👇👇👇👇
برصبح فرج غروب ماتم صلوات
بر روح شهیدان همه باهم صلوات
آمد دهه فجر و شب عید جواد
شد نوروعلی نور دمادم صلوات
((اثر:: محمد اسماعیل فضل الهی))
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#مدح_حضرت_علی_اصغر🍃
رسـیده انـد پــس از تــو تـمـام اهـل لـغـت
به اینکه معنی "اصغر" همیشه "کوچک" نیست
#مسعودیوسفپور
#یا_جواد_الائمه_ادرکنى 🍃
دف زنـان خوانـد مدینه "طَلَعَ البَدرُ عَلَینا"
سر زد از خانه خورشید عجب ماه تمامی
#قاسمصرافان
او آمد و تاج و تخت از مد افتاد
غم ریخت به کام ظلم و ایران شد شاد
فهمید جهان که باتوکل به خدا
با دیو همیشه می شود در افتاد
#محمدجواد_منوچهری
گفتم خبرت از دل من هست كه چون شد؟
گفتا كه چرا نيست، جفا كردم و خون شد...
#عنایت_اصفهانی
روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم
یاد تو می ارزد به بودنهای خیلی ها...
#فرامرز_عرب_عامری
سلام ای بی وفا ، ای بی ترحم
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز
آخه این بار شده من با تو هرگز
نمی خوام حالتو حتی بدونم
تعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت
همون که از تو یک بت ، یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد
که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو، مهر لباش بود
اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
ولی دیگه گذشت اون حرفا، خانوم
تعجب می کنی آره عجیبه
می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
خیال کردی همیشه زیر پاتم؟
با این نامردیات بازم باهاتم؟
برات کافی نبود حتی جوونیم
تموم شد آره گم شد مهربونیم
دیگه هر چی کشیدم بسه دختر
نمی بینیم همو این خوبه، بهتر
دیگه بسه برام هر چی کشیدم
فریبی بود که من از تو ندیدم
دروغی هست نگفته مونده باشه؟
کسی هست تو خیال تو نباشه؟
عجب حتی دریغ از یک محبت
دریغ از یک سر سوزن صداقت
دریغ از یک نگاه عاشقونه
دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا، این رسم ما نیست
اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
چیه توهین به ذات محترم شد؟
دیگه کوتاه کنم با یک خداحافظ
که عشق ما رسید به سد هرگز
مریم حیدر زاده
#امام_جواد_ولادت
تو آمدی که بگویی ز نسل پیغمبر
هنوز مانده کسی؛مانده سوره ی کوثر
بریده باد زبانی که منکرت شده بود
بمیرد آنکه به باب تو گفته بود "اَبتَر"
فدای غیرت تو ای جواد اهل البیت
فدای بغض تو از دیگری و آن دیگر
تو آمدی که بگویی «..لَاُخْرِجَنَّهُما..»
تو آمدی که درآری دمار زآن دو نفر
#محمدعلی_انصاری
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
می گیری از کتاب رسولان غبار را
می آوری دو معجـــزه ی آشکار را
ایمان من به چشم تو ایمان به روشنی ست
از من مگیــر این شب دنبـــالـــه دار را
ای چشم تو دو پرده ی نقاشی خدا
با آن نگـــاه تازه چــه حاجت بهار را
چشم تو شاهکار و لبت شاهکارتر
نــاز آفریده این همه نقش و نگار را
از دیدنت بمیــــرم یــــا از ندیدنت
آخر چگونه سر کنم این روزگار را
امشب شب شراب و تماشاست،حاضری؟
وا کن لبــــان تشنه و چشـــــم خمــــار را
امشب به جنگت آمده ام با سلاح گرم
سد کرده ام بـــه روی تو راه فـــــرار را
تا پیش از این همیشه به زانو درآمدم
اما تمــــام می کنــــم ایـــن بار کار را
از نقطه نقطه ی لبت آغاز می کنم
یک بـــازی دو آتشـــه و آبــدار را
طوری فرار کن که بیفتم نفس نفس
زیباست در گریـــز بگیـــری شکار را
این بار آمدم که بسوزم به پای تو
این بار آمدم کــه ببازم قمار را
امشب چه زود می گذرد کاش روزگار
زانـــو ببندد این شتر بـــی مهــــار را...
#ناصر_حامدی