eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شاه‌ جهان..... این خـاک سیاه‌ آسمانی کم داشت اندازه ی نور کهکــشانی کم داشت تابید که برطــــــرف کند ظلمت را تاقبل علی جهان جهانی کم داشت
‌در عصرِسکوت و ظلمت و تنهایی در خاطرِ ما گمشدگان پـــیدایی چون نور که برفرازِ هر تاریکیست ای نورِ دو دیده عاقبت می آیی✔️
گشته چراغانی همه جا مردم همه غرق سرورند تاریکی از عالم فراری است اینجا همه مهمان نورند دیگر برای غصه و غم جایی در این دنیای ما نیست مسجد، محله، کوچه، خانه امروز دنیا غرق شادی است روز امیر المؤمنین است امروز او مهمان دنیاست با خنده تقویم قشنگم می گفت: زهرا! روز باباست راه نفس بگرفت بر من ناگاه بغضی در گلویم با خویش می گفتم چرا پس بابای من رفته ز کویم از کی سفر رفته است بابا؟ پس کی میاید او به خانه؟ تا گفتم اینها را به مادر دیدم که اشکش شد روانه برگشت و با سوز جگر گفت: ای عقده ی دل باز کرده بابای خوب و مهربانت سمت خدا پرواز کرده دست مرا بگرفت مادر رفتیم تا یک جای زیبا قبر قشنگی بود و رویش عکس جوانی های بابا هم گریه می کردم و هم بود لبخند جاری بر لبانم گفتم به او: روزت مبارک بابای خوب و مهربانم مهدی شریفی علیه السلام
گفتیم از علی(ع) و خود ابن ملجمیم... ما وارثان کینه ی قابیل آدمیم... نامحرمیم با غم و ظلم زمان خود اما همیشه در تب ماه محرمیم داد از علی(ع) زدیم و عدالت نداشتیم اصلا به عشق و عاطفه عادت نداشتیم شهری اسیر تهمت و زخم زبانمان هرکس بلا ندید، سعادت نداشتیم! تنها مسیر دفع غم امن یجیب نیست در کوچه های غم زده مان عطر سیب نیست وقت عمل رسیده به لبها و سینه ها "نام حبیب هست و نشان از حبیب نیست" محتاج یک کرشمه و لطف و عنایتیم گم گشته ایم و در پی راه هدایتیم ما اهل حرف های قشنگیم و وقت خود اثبات می شود چقدر با ولایتیم! آقا ببخش واژه به واژه گلایه شد این شعر خام خسته سراسر کنایه شد اما کجای عالم امکان نوشته اند خورشید نام پاک علی(ع)زیر سایه شد 📚ردپای سرخ دل
در روز پدر بگو مکرر صلوات بر شیر خدا ساقی کوثر صلوات فرمود خداوند که او جانِ نبی است بر جان نبی حضرت حیدر صلوات مهدی شریفی علیه السلام
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران ساده‌ دل من که قسم‌هایِ‌ تو باور کردم 🌱
از کودکی بازار نازم داشت رونق‌ اول خریدارِ اَداهایم، پدر بود!
پدر، بادستهایِ پینه بسته زندگی میکرد خدایم بود اما، خود خدارا بندگی میکرد!
مگو که پیر شدی، ذوق عاشقیت نماند شرابِ کهنه‌ی ما مستی دگر دارد...
مستیم که هُشیار نگشتیم هنوز دلداده ی دلدار نگشتیم هنوز چون تشنه لبی که آب را میخواهد ما تشنه ی دیدار نگشتیم هنوز
🍃🌹 قسم به شب و سیاهی که نور نزدیک است از این گذرگه ظلمت عبور نزدیک است قسم به فجر و نهار از همین سترون تار شکوه رُستن ناگاه نور نزدیک است سپیده ای که سیه باوران طلوعش را به خنده دیر بخوانند و دور نزدیک است جهان غبار ستم را ز چهره خواهد شست شروع جوشش آب از تنور نزدیک است زمین به ماءِ مَعین زنده می شود از نو دلا دوام بیاور ظهور نزدیک است
زدم دل را به دریا تا به شوقِ دیدن ساحل شوَم موج و به بالینش روم، آهسته آهسته