او رفت و صبر رفت و تحمل تمام شد
از هم گسست سلسلهی اختیار ما ...
گفت از تو یاد میکنم ، اما وفا نکرد
یادش به خیر ، یارِ فراموشکارِ ما ...!
#مهدی_اخوان_ثالث
هرچه میگویم نر است این زندگی گوید بدوش
هرچه میگویم که افتادم ز پا گویدبکوش...
#مهدی_اخوان_ثالث
از حیاتم چه نشان مانده، جز این نالهٔ دل
یا همین رفتن و برگشتن مرغ نفسی
داد و فریاد مکن، مشت به دیوار مکوب
که در این خانهٔ مخروبه نمانده ست کسی
#مهدی_اخوان_ثالث
ای که درد عشق را گفتی مداوایی ندارد
آتش است آری، ولی پروانه پروایی ندارد
ناامیدی عمر من کوتاه کرد، ای مه وفا کن
ای بسا امروزِ بی حاصل که فردایی ندارد
#مهدی_اخوان_ثالث
هرچه میگویم نر است این زندگی گوید بدوش
هرچه میگویم که افتادم ز پا گوید بکوش...
#مهدی_اخوان_ثالث
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم
سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
#مهدی_اخوان_ثالث
صدم غم هست اما همدمی نیست
وگر یک همدمم باشد غمی نیست
هزاران رازم اندر سینه پژمرد
دریغا و دریغا محرمی نیست
#مهدی_اخوان_ثالث
گرچه دانم زندگی افسانهای ست
کارِ آن را مینگیرم سرسری
زندگی سرچشمهٌ خوشبختی است
کارگاه قدرتِ بالا پری
ای خوش آن راهی که از این کارگاه
توشه برگیرد برای طیِّ راه
راه عشق ای دوست پر پیچوخم است هرکهزین یک خان گذشت او رستم است
#مهدی_اخوان_ثالث
ارغنون ما نوازد نغمه عشق و جنون
ای که داری دل بیا بشنو نوای ارغنون
عقل اگر داری مبوی این گل که مجنون میشوی
این گل عشق است و برگش میدهد بوی جنون
#مهدی_اخوان_ثالث
🦋✨🦋✨
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش..
#مهدی_اخوان_ثالث
باز از دیار ما به سفر رفت یار ما
ای دل، دگر به هیچ نیرزد دیار ما
گفت از تو یاد میکنم، اما وفا نکرد
یادش به خیر، یار فراموشکار ما
#مهدی_اخوان_ثالث
شبان آهسته میگِریَم که شاید کم شود دردم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
چه سود از شرح این دیوانگیها بیقراریها
تو مَه، بیمهری و حرف مَنَت باور نمیآید
ز دست و پای دل بر گیر این زنجیر جور، ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمیآید...
#مهدی_اخوان_ثالث
.
خسته ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا
شده ام عاشق یک آینه نشناس، چرا؟
#مهدی_اخوان_ثالث
ﻋﺎﺷﻖِ ﺷﻮﺭﯾﺪه ﺩﻝ،
ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﺵ ﻧﻮشت:
ﻫﺮڪسے ﯾڪ ﺩﻟﺒﺮ ﺟﺎﻧﺎنہ ﺩﺍﺭﺩ،
ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭا...
#مهدی_اخوان_ثالث
در بحر « عشق » گر همه جویای ساحلند ؛
ما کشتی وجود ،
به طوفان سپرده ایم...!
#مهدی_اخوان_ثالث
قصهی روز و شب ِ من، سخنی مختصر است؛
روز در خوابِ خیالاتم و شب بیدارم...
#مهدی_اخوان_ثالث
♥️
لطفی کن و در خلوتِ محزونِ من
ای دوست! آرام و قرارِ دلِ دیوانهٔ من باش!
#مهدی_اخوان_ثالث
تو قفس دیدی و رفتی و منِ خسته زِ بامت
به خدا باغ و چمن دیدم و پرواز نکردم
#مهدی_اخوان_ثالث
خانه ات آباد
ای ویرانیِ سبزِ عزيز من
تا کجا بردی مرا دیشب
با تو دیشب تا کجا رفتم...
#مهدی_اخوان_ثالث
خانه ات آباد
ای ویرانیِ سبزِ عزيز من
تا کجا بردی مرا دیشب
با تو دیشب تا کجا رفتم...
#مهدی_اخوان_ثالث
زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.
#مهدی_اخوان_ثالث