بیراهه نرفته ام اگر داد کشم
یا بر سر این زمانه فریاد کشم
دیری است که درد دارم و دم نزدم
حالا تو بگو، سزاست بیداد کشم؟
سروده:ق.بدره. امرداد۹۷
شور عشقت،از دلم جارے به اعضاے من است
یک نفس با تو کشیدن کل رویاے من است
باصدایت در دلم شور و نوا کردے به پا
لحن زیباےِ کلامت ساز سُرناے من است
بازڪن آعوش گرمت را نمیدانی مگر
کنج آغوشت پناهِ خستگی هاے من است
لوح دل را شسته ام ،از غیر یادت، تاابد
آرزویِ وصل تو عمرے تمناےِ من است
حاضرم در پاے عشقت من بمیرم تا ابد
عشق تو تنها امیدِ صبح فرداے من است
#مهنازنجفی
سلام بر معشوق
که چهره اش قمر و چشم او ستاره ی اوست
سلام بر عشق
که قطره قطره ی اشک شبانه چاره ی اوست
به چشم یار سلام
که سوز ما
ز نگاه وی و شراره ی اوست
سلام من به سپهر
که زینت شب ما ابر پاره پاره ی اوست
به شب سلام سلام
که هر ستاره ی رخشنده گوشواره ی اوست
سلام بر شبنم
که غنچه بستر و گلبرگ گاهواره ی اوست
سلام بر فرزند
که راحت دل ما دیدن دوباره ی اوست
سلام بر مادر
که
دیده ی همگان عاشق نظاره ی اوست
به کردگار سلام
که خلق عالم و آدم یه یک اشاره ی اوست
به حق سلام که هر جا طلوع زیباییست
نشان نعمت و الطاف آشکاره ی اوست
#مهدی_سهیلی
شب میچکد و نم نمِ باران گرفته است
امشب دوباره حال خیابان گرفته است
حسی غریب در همه جا پرسه می زند
و دسته هایِ سینه زنی جان گرفته است
تصویرهای محو و شلوغ همیشگی
در کوچه های نم زده میدان گرفته است
تصویری از سری که سرافراز می شود
بالای نیزه مجلس قرآن گرفته است
طفلی که از گلوی خودش خون مکیده بود
یا خواهری که شام غریبان گرفته است
یا آستین خالی مردی که می رسد
و مشک را به گوشه ی دندان گرفته است
انگار خون به مغز یقینت نمی رسد
احساس می کنی رگ ایمان گرفته است
دست ردی است،این که تو بر سینه میزنی
دستی که بوی دغدغه ی نان گرفته است
این چندقطره اشک ، نه این آب،اشک نیست !
روح تو را قساوت سیمان گرفته است
مجلس تمام می شود وفکر می کنی
بازار کارِ حضرت شیطان گرفته است
این بغض، در گلوی حقیقت شکستنی است
تاریخ ، اگرچه آن را آسان گرفته است
#سعید_حیدری_ساوجی
هدایت شده از نبض قلم
مهرِ تو نشسته در دلِ پیر و جوان
ای حضرتِ آفتاب ای جان ِجهان
سرما زده هستیم، تو با گرمایت
آرامش ِرفته را بـــــه مـــــا برگردان
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رباعی گفتی و
تقدیم سلطان غزل کردی 🌷
شعرخوانی محسن رضوانی در مدح
حضرت امالبنین سلامالله علیها
#وفات_حضرت_ام_البنین 🏴
#محسن_رضوانی
لعنت بر اسراییل✊
🏴 🏴 🏴
کسی نبود با خبر ز شامهای سخت تو
پس از محاقرفتن مه سپیدبخت تو
درون چشم تو ندید انتظار خیس را
کسی بهجز سیاهی ادامهدار رخت تو
#راهی
#شهید_سید_رضی_موسوی
#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در، دیدهی زمین باشد
گناه میکنم اما به خود نمیگویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد
«فدای یار کن این جان نازنین ای دل
چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد»
خوشا به حال گدایی که دستِ چشمانش
فقط ز خرمن چشم تو خوشهچین باشد
چه میشود که دم مرگ پا نهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم اینچنین باشد
کنار اشک غم فاطمیهات باید
دوباره چشم تو با غُصّهای قرین باشد
بگو به آهِ دلِ درد آورت امشب
که روضهخوانِ غم اُمِّ بیبنین باشد
تو روضهخوان عمویی و روضهات باید
برای مادر عباس دلنشین باشد...
#محمدعلی_بيابانی
برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن !
#پوریا_بیلی