eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دست بر باور احساس غزل‌ها نزنید صاحب هر غزلی قلب پریشان دارد!
️السلامُ عَلَیْکَ یا عَلیُ بْنِ أبیطالِبْ(ع) ️ ️السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ ️السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کعبه همچون یک صدف دُرِّ میان آن علی است می‌درخشد نور حق سرچشمه‌ی ایمان علی است شد علی عشق اهورایی زهرای نبی... نائب بعد از پیمبر ناطق قرآن علی است در میان شهر کوفه هر قدم ایثار کیست؟ نیمه شب بردن برای هر یتیمی نان علی است خارج از مکه پیمبر شد برای هجرتش... تابع فرمان حق در بستر جانان علی است بر علیه مارقین و قاسطین و ناکثین در ستیز حق به باطل وارد میدان علی است عالم هستی اگر چون کشتیِ نوح نبی است ناخدای روشن و فرزانه بر سُکّان علی است هر کجا نام بلندش بر زبان جاری شود... قدرتی در وصف او هرگز نباشد آن علی است نقطه‌ی عطف تمام درد و دلها با خداست بهترین معنای عشق در عالم امکان علی است
آمد به زبان چو نام زیبای علی در بستری از اشک نوشتم غزلی نامش که دوای درد من باشد و بس! مهرش به جهانم شده عشقی ازلی...
من ساحل و چشمان تو دریای من است عمری است که آرامش دنیای من است جان می‌دهم آن لحظه بفهمم ای عشق! چشمان تو هم محو تماشای من است
جز سایه‌ی غم برای من همدم نیست می‌سوزم و بر حال دلم مرهم نیست با اشک نوشتم سر سجاده‌ی عشق! بر صفحه‌ی روزگار من جز غم نیست
هر رأی ما یک قطره از دریاست امروز آینده‌ای روشن در آن پیداست امروز هر رأی ما تجدید پیمان با شهیدان! این سرزمین خون داده پا برجاست امروز
🏴 بسم‌ الله الرحمن الرحیم 🥀قبل از خوندن شعر یک صلوات به شهدای خدمت هدیه کنیم🌹 اینجا هوای شهر بارانی است برخیز بی تو نفس در سینه زندانی است برخیز ای آشنای سوختن برخیز ای مرد در سینه‌ی ما بعد تو انبوهی از درد بر خیز ای لبخند زیبای شهادت ای خستگیهایت به حد بی‌نهایت تو با شهادت عشق را ترسیم کردی در راه خدمت جان خود تقدیم کردی بال و پرت را با شهادت باز کردی با سینه‌ی پر درد خود پرواز کردی برخیز و گو از دست‌های مهربانت از مهربانی‌های بی‌نام و نشانت مثل رجایی، باهنر، مثل بهشتی خط ولایت را تو با خونت نوشتی تاریخ هم امروز این گونه‌ رقم خورد با رفتنت بر سینه‌ی ما مُهر غم خورد ❤️
❤️ ‌وقت دفاع از این حرم آمد به پا خیزید امروز وقت آمدن در اوج میدان است این سرزمین از خون هر آلاله پا برجاست هر رأی ما تجدید پیمان با شهیدان است ‌باید مسیر تازه‌ای با رأیِ خود سازیم آبادی این سرزمین در دست‌های ماست از جنس بارانیم و این را خوب می‌دانیم هر برگ سبزِ رأی ما، یک قطره از دریاست بر قلب دشمن رأی ما مانند یک تیری‌ست در صحنه می‌مانیم، تا بر دشمنان تازیم با جان و دل امروز می‌آییم و ایران را یک کشور زیباتر از دیروز می‌سازیم... 🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷
از مرگ نمیترسم و آن حقِ من است زیباییِ آن رختِ شهادت به تن است ای کاش شهید راه خدمت باشم آرامش این پیکر من سوختن است
از مرگ نمیترسم و آن حقِ من است زیباییِ آن رختِ شهادت به تن است ای کاش شهید راه خدمت باشم آرامش این پیکر من سوختن است
در گوشه‌ی میخانه اگر هستم من از باده‌ی چشمان تو گر مستم من اینها همه کار عشق باید باشد! این گونه چه آسان به تو دلبستم من
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع) ارباب جانم حسین❤️ تا تو بر افکار من است از نوشتن به قلم کار من است ای کاش! که سهمم بشود کرب و بلا آنجا که حریم شَه و دلدار من است... 🖤
❤️ من برات را از تو می‌خواهم بغض هر روز مرا بشکن که حالم خوب نیست در دلم خط خوردگی‌هایی به جز آشوب نیست در میان لحظه‌های بی‌قرارم مانده‌ام! هر چه گویم از خودم یک ذره‌ام مطلوب نیست من زِ تیمارم گذشته چینی‌ای بشکسته‌ام با وجود این شکستن‌ها کسی محبوب نیست شاد می‌گویم ولی دیوانی از غم با من است ساحل چشمان من جز اشک غم مرطوب نیست خواب می‌دیدم که در آغوش تو جان می‌دهم در خیالم روز و شب چیزی به جز محبوب نیست
"چاره سازم" گر نباشی می‌نوازم ساز غم من خودم دردم تو می‌دانی که درمان نیستم! چشمه می‌جوشد به اشک از دیدگانم باز هم هم چو نی نالم چرا مانند باران نیستم؟ گاه می‌بینم خودم را کمتر از دیوانگان! عقل می‌گوید به احساسم که در جان نیستم گرچه می‌گویم سخن از غم ولیکن تا ابد با تو باشم در میان غم پشیمان نیستم ای نگاهم از تو روشن هستی‌ام از آن توست! باورم این است هرگز، از تو پنهان نیستم
برگرد و برایم گل و پروانه بیاور در ظلمت شب ماه در این خانه بیاور آواره‌ترینم به تو ای ساقیِ هستی! بهرِ دل من یک میِ مستانه بیاور... یک خانه به دوشم که کسی همدم من نیست دلتنگ توئم شانه‌ی مردانه بیاور... عمریست اسیرم به قفس همچو کبوتر با هر نفسی منتظرم، دانه بیاور... ویران شده‌ای هستم و دل را به تو بستم ای عشق بیا منزل شاهانه بیاور... 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون ندیدم از نگاه جز افروختن پس بزن خاکسترم کن در مسیر سوختن
آنقَدر از چشم‌هایت عالم خورده‌ام در میان حسرتی غم را دمادم خورده‌ام من نمی‌دانم چرا حس می‌کنم این‌روزها از زمین و آسمان سیلیِ محکم خورده‌ام
"قسم" به واژه‌ی قسم! که حرمتش شکسته‌ شد به دست سایه‌های مرگ درون این حصار بی‌نفس که عشق را نشانه رفته است... مثال یک تبر که پرسه می‌زند به روح زخمی درخت... "قسم"به اشک‌های مادران بی‌گناه! میان دست‌های خالی از نگاه کودکان که مد آه را ..... کشیده‌اند به درد! دوباره آن شکوفه‌های غرق خون به روشنایی نگاه آسمان جوانه می‌زنند به عشق... 💔
با تمام دردهایم می‌نویسم باورم این است او، نشنیده درمان می‌کند
گر چه پیرم دل من "با تو" جوان می‌ماند بی‌ تو هر ثانیه این دل نگران می‌ماند نبض احساس منی دست به دستم بدهی عشق در سینه‌ی من، قوت جان می‌ماند من به عشق تو قسم می‌خورم و این را بس! که زِ عشق تو به قلبم ضربان می‌ماند ماه من باش، که در هر نفس از ظلمت شب این دلم هم به هوایت در امان می‌ماند عطر گیسوی تو انگیزه‌ی رؤیای من است! حس زیبای تو در روح و روان می‌ماند چشم در چشم تو احساس مرا حدی نیست چو به شعری بنویسم که زبان می‌ماند حد این عشق که داند که خدا می‌داند! من چه گویم که زِ این عشق بیان می‌ماند