از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه، تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق، بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنْش بشنوم
از پای تا به سر، همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چه گونه توانم نگاه داشت؟
کَاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند: روی سرخ تو «سعدی» چه زرد کرد
اکسیر عشق، بر مِسَم افتاد و زر شدم
#سعدی
✨
آنها که خواندهام همه از یادِ من برفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم...
#سعدی 💚
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
طلب منصب فانی نکند صاحب عقل
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
#سعدی
گر مُخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی؟
دوست ما را و همه نعمتِ فردوس شما را
#سعدی
🆔@abadiyesher
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهی ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
#سعدی
🆔@abadiyesher
♡
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
#سعدى
🆔@abadiyesher
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
خلق را بیدار باید بود از آب چشم من
وین عجب کان وقت میگریم که کس بیدار نیست
نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد
قصه دل مینویسد حاجت گفتار نیست
بیدلان را عیب کردم لاجرم بیدل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست
ای نسیم صبح اگر باز اتفاقی افتدت
آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست
بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم به از دیوار نیست
ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست
قادری بر هر چه میخواهی مگر آزار من
زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست
احتمال نیش کردن واجبست از بهر نوش
حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست
سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
لوحش الله از قد و بالای آن سرو سهی
زان که همتایش به زیر گنبد دوار نیست
دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست
#سعدی
@abadiyesher
دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت
به احتیاط رو اکنون، که آبگینه شکستی!
#سعدی
🆔@abadiyesher
نظر آوردم و بردم
که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی
همه جسمند و تو جانی
#سعدی
مرا به صورت شاهد نظر حلال بود
که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
دو چشم در سر هرکس نهادهاند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم
#سعدی 💚
سلام من برسان ای صبا به یار و بگو
که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوز
#سعدی
@abadiyesher