رسید قصه به سر،هر سری که بود افتاد
دوباره ماه به چشمان ِشب ،کبود افتاد
دوباره سیلی نامردها به صورتِ گل
شمیم ِعطر ِحسینی به روی عود افتاد
چقدر سر که به تیزی نیزه ها تن داد
چقدر دل که به سر نیزه ی حسود افتاد
چه آتشی که بر اندوه مادران رقصید
چه خار ها که به پاهای غنچه زود افتاد
نه ابر بود و نه باران نه جرعه ی آبی
هزار خون ِگلو در دهانِ رود افتاد
هزار مرثیه گویای یک محرم نیست
هزار مرثیه از آه ِدل فرود افتاد
همیشه آتشِ عشقِ حسین(ع) سوزان است
کلاف قافیه ام ناگهان به دود افتاد
#صفیه_قومنجانی
تویی که در دل من ردّ پا گذاشته ای
مرا به دست ِکدام آشنا گذاشته ای؟
شبیه آن چمدانم که غرقِ دلتنگیست
تو باز کوله ی غم را بــــــنا گذاشته ای؟
کنار این همه شبهای بی فروغ ببین
که قلب نازک من را کجا گذاشته ای
هنوز برق ِ نگاهت درون ِچشمم هست
نگاه کن که چه ردّی به جا گذاشته ای!
اگر چه رفته ای اما هنوز منتظرم
بیا که دستِ مرا در حنا گذاشته ای!
#صفيه_قومنجانی
زیبا و عزیز و با شکوه آمده است
ماه از وَجَناتش به ستوه آمده است
صد پنجره عشق بر زمین تابانده
خورشید مگر زپشت کوه آمده است!؟
#صفيه_قومنجانی
عمری است به سر داشتهام شورِ حسین
روشن شده دنیای من از نورِ حسین
امسال هم اربعین کنارت جمعند
پرت است حواسم به تو بدجور حسین!
#صفيه_قومنجانی
🆔@abadiyesher
تو روشنی ِصبح سپیدی، خورشید
گلواژهای از عشق و امیدی،خورشید
امــــروز،به لبــــــخندِ تو بیــــــدار شدم
امـروزِ مرا خوش آفریــدی ،خورشیــــد
#صفيه_قومنجانی
ای صبح بیا و قفلِ شب را وا کن
در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن...
با نامِ خدا، فاتحِ سرسختی باش
با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن...
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
تا فصلِ گل ِزنبق و میخک میشد
کوچه پر از آواز ِچکاوک میشد
باران سر و پای باغ را میشست و
آغوش در و پنجرهها لک میشد!
#صفيه_قومنجانی
@abadiyesher
شعر و شکر است آفتابِ لبِ تو
بیتالغزل است ماهتابِ لبِ تو...
خورشید دوباره روز نو آورده
تا عطر بگیرد از گلابِ لبِ تو..!
#صفيه_قومنجانی
@abadiyesher
بارانِ گل و ترانه هستی خورشید
زیبایی جاودانه هستی خورشید
چشمان سحر غرق تماشای تواند
تو چشم و چراغ خانه هستی خورشید
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
صدای استکان و قند و چایی
هوای ِدلخوشِ گلخند و چایی
تمامِ تلخیِ صبحِ مرا بُرد
همین شیرینیِ لبخند و چایی!
#صفيه_قومنجانی
@abadiyesher
تو را بوسیدهام چون آفتاب آهسته آهسته
بیا بر چشم ِتار من بتاب آهسته آهسته
هم اینکه عکس ِماهت توی حوض آب می افتد
بغل میگیرمت در عمقِ خواب آهسته آهسته
شبیه رقص ِماهی های قرمز خوب پیدایی
دلم گم میشود در تنگِ آب آهسته آهسته
نه تلخی میکنی با من نه شیرینی، نمیدانم
تو را میخواهم ای حلوای ناب آهسته آهسته
حواسم پرتِ دنیای تو شد دنیا به کامم شد
چه زیبا رفت از دستم حساب آهسته آهسته
گل ِرویِ تو در هر شاخساری آبرو دارد
از ابروی تو می گیرم گلاب آهسته آهسته
نگاهت را نگیر از چشمِ من یک روز میبینی
که دنیا میشود بی تو خراب آهسته آهسته
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
نه از تبِ روزگار، سرمستی تو
نه با غمِ روزگار، همدستی تو
ای خوبتر از هزار خورشید قشنگ
هر جا که نگاه میکنم هستی تو
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher