فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استکانهای نگاهم خستگی در میکنند
چای را وقتی که از چشم خودت دم میکنی..
#نیما_فرقی
🌱🖇
گفٺ تا امـروز دیدۍ من دلے را بشکنم؟!
بغض کردم، خود خورۍ کردم، نگفتم بار ها!...
#سیدتقیسیدۍ
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
#حمیدرضا_برقعی
🌱🖇
شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر
مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟
#نفیسه_سادات_موسوی
🖇🌱
جانان سری به دلشدگانش نمیزند
جان بر لب است عاشق چشم انتظار را
#شهریار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
#حمیدرضا_برقعی
یک لحظه گریه گر نکنم کور می شوم
گویا چراغ چشم من از آب روشن است!
#وحشی_جوشقانی
چون خنده ای روى لبي افسرده ام شيرين من
از هر كسى در زندگي آزرده ام شيرين من
دل با صداي خنده و شادي غریبی می کند
در گير و دار زندگي دلمُرده ام شيرين من
شايد فراموشت شوم روزى در اين دلواپسي
دامن به اين ناكامي ام گسترده ام شيرين من
زيبايي چشمان تو قطع اليقين يك معجزه ست
ايمان به اين دين جديد آورده ام شيرين من
گاهي صداي خنده و شب گريه می پيچد به هم
آخر به اين ديوانگی خو كرده ام شيرين من
با اينكه فرصت داشتم عاشق شوم اما نشد
بي حوصله، بد حالم و دل مُرده ام شيرين من
تنها نه در اين عاشقي عمرم هدر شد بي دليل
از هر كسي زخم زبانها خورده ام شيرين من
در زير شلاق نفس با آنكه كم طاقت شدم
اما به پايان عهد خود ، من بُرده ام شيرين من
🍃🍃🍃🍃🍃
عشق یعنی یک تلنگر بر تن احساس گل
عاشقی یعنی بزن بر این دل دیوانه پُل
عشق یعنی روز و شب درگیرغوغای نگاه
عشق یعنی حسرت و اشک و من و اندوه و آه
عشق یعنی شعر چشمان تو را باورکنم
در تب این شعله ها این دیدهام را تر کنم
من اسیر غل و زنجیر و خم موی تو ام
تشنه و آشفته در محراب ابروی تو ام
شعر یعنی شعر عاشق در کتاب خاطرات
خیره برچشمان شب بابهت و حسرت گیج ومات
عشق یعنی یک غزل در وصف دل در عمق شب
قافیه اشک و ردیفش شعله عشق است و تب
افتاده به دست عشق تا افسارم
کارَت شده دیوانه فقط آزارم
همواره بدی می کنی و در عوضش
با جان ودلم همیشه دوست دارم....!!!
#محمدجواد_منوچهری
May 11
دلم با یاد یارم وَه چه بی معیار می لرزد
شبیه بید مجنونی که بی هنجار می لرزد
نوازش می کند باد صبا اندام موزونش
نگاه از پیچ و تاب پیکرش بسیار می لرزد
نشستن زیر آن در باغ پُرگل عالمی دارد
حسادت می کند هر گل و آن گلزار می لرزد
تصور کن! من و دلدار، زیرش روبروی هم..
عجب اندیشه ای! دل از چنین افکار می لرزد
دو چشمم تَر ز اشک شوق، لب هم غنچه را مانَد
همه اعضای سیمای پری رخسار می لرزد
نثارم می کند عشق اهورائی چه بی پروا!
دل بی تابم از این بخشش و ایثار می لرزد
به لفظ پُرتمنّا گوید او که: "دوستت دارم "
چه شیرینست! دل از گفتن و اقرار می لرزد
لبم می بوسد و مستم کند با بوسه ی بعدی
لبان بوسه خواه من از این تکرار می لرزد!
چه خوش باشد ببینم روی دلجوی نگارینم
دل مشتاقم از رویای این دیدار می لرزد
#_فاطمه_اسماعیلی