eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استکان‌های نگاهم خستگی در می‌کنند چای را وقتی که از چشم خودت دم می‌کنی..
🌱🖇 گفٺ تا امـروز دیدۍ من دلے را بشکنم؟! بغض کردم، خود خورۍ کردم، نگفتم بار ها!.‌.‌.‌
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
🌱🖇 شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟
🖇🌱 جانان سری به دلشدگانش نمی‌زند جان بر لب است عاشق چشم انتظار را
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
یک لحظه گریه گر نکنم کور می شوم گویا چراغ چشم من از آب روشن است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چون خنده ای روى لبي افسرده ام شيرين من از هر كسى در زندگي آزرده ام شيرين من دل با صداي خنده و شادي غریبی می کند در گير و دار زندگي دلمُرده ام شيرين من شايد فراموشت شوم روزى در اين دلواپسي دامن به اين ناكامي ام گسترده ام شيرين من زيبايي چشمان تو قطع اليقين يك معجزه ست ايمان به اين دين جديد آورده ام شيرين من گاهي صداي خنده و شب گريه می پيچد به هم آخر به اين ديوانگی خو كرده ام شيرين من با اينكه فرصت داشتم عاشق شوم اما نشد بي حوصله، بد حالم و دل مُرده ام شيرين من تنها نه در اين عاشقي عمرم هدر شد بي دليل از هر كسي زخم زبانها خورده ام شيرين من در زير شلاق نفس با آنكه كم طاقت شدم اما به پايان عهد خود ، من بُرده ام شيرين من
🍃🍃🍃🍃🍃 عشق یعنی یک تلنگر بر تن احساس گل عاشقی یعنی بزن بر این دل دیوانه پُل عشق یعنی روز و شب درگیرغوغای نگاه عشق یعنی حسرت و اشک و من و اندوه و آه عشق یعنی شعر چشمان تو را باورکنم در تب این شعله ها این دیده‌ام را تر کنم من اسیر غل و زنجیر و خم موی تو ام تشنه و آشفته در محراب ابروی تو ام شعر یعنی شعر عاشق در کتاب خاطرات خیره برچشمان شب بابهت و حسرت گیج ومات عشق یعنی یک غزل در وصف دل در عمق شب قافیه اشک و ردیفش شعله عشق است و تب
افتاده به دست عشق تا افسارم کارَت شده دیوانه فقط آزارم همواره بدی می کنی و در عوضش با جان ودلم همیشه دوست دارم....!!!
دلم با یاد یارم وَه چه بی معیار می لرزد شبیه بید مجنونی که بی هنجار می لرزد نوازش می کند باد صبا اندام موزونش نگاه از پیچ و تاب پیکرش بسیار می لرزد نشستن زیر آن در باغ پُرگل عالمی دارد حسادت می کند هر گل و آن گلزار می لرزد تصور کن! من و دلدار، زیرش روبروی هم.. عجب اندیشه ای! دل از چنین افکار می لرزد دو چشمم تَر ز اشک شوق، لب هم غنچه را مانَد همه اعضای سیمای پری رخسار می لرزد نثارم می کند عشق اهورائی چه بی پروا! دل بی تابم از این بخشش و ایثار می لرزد به لفظ پُرتمنّا گوید او که: "دوستت دارم " چه شیرینست! دل از گفتن و اقرار می لرزد لبم می بوسد و مستم کند با بوسه ی بعدی لبان بوسه خواه من از این تکرار می لرزد! چه خوش باشد ببینم روی دلجوی نگارینم دل مشتاقم از رویای این دیدار می لرزد