نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
#حمیدرضا_برقعی
یک لحظه گریه گر نکنم کور می شوم
گویا چراغ چشم من از آب روشن است!
#وحشی_جوشقانی
چون خنده ای روى لبي افسرده ام شيرين من
از هر كسى در زندگي آزرده ام شيرين من
دل با صداي خنده و شادي غریبی می کند
در گير و دار زندگي دلمُرده ام شيرين من
شايد فراموشت شوم روزى در اين دلواپسي
دامن به اين ناكامي ام گسترده ام شيرين من
زيبايي چشمان تو قطع اليقين يك معجزه ست
ايمان به اين دين جديد آورده ام شيرين من
گاهي صداي خنده و شب گريه می پيچد به هم
آخر به اين ديوانگی خو كرده ام شيرين من
با اينكه فرصت داشتم عاشق شوم اما نشد
بي حوصله، بد حالم و دل مُرده ام شيرين من
تنها نه در اين عاشقي عمرم هدر شد بي دليل
از هر كسي زخم زبانها خورده ام شيرين من
در زير شلاق نفس با آنكه كم طاقت شدم
اما به پايان عهد خود ، من بُرده ام شيرين من
🍃🍃🍃🍃🍃
عشق یعنی یک تلنگر بر تن احساس گل
عاشقی یعنی بزن بر این دل دیوانه پُل
عشق یعنی روز و شب درگیرغوغای نگاه
عشق یعنی حسرت و اشک و من و اندوه و آه
عشق یعنی شعر چشمان تو را باورکنم
در تب این شعله ها این دیدهام را تر کنم
من اسیر غل و زنجیر و خم موی تو ام
تشنه و آشفته در محراب ابروی تو ام
شعر یعنی شعر عاشق در کتاب خاطرات
خیره برچشمان شب بابهت و حسرت گیج ومات
عشق یعنی یک غزل در وصف دل در عمق شب
قافیه اشک و ردیفش شعله عشق است و تب
افتاده به دست عشق تا افسارم
کارَت شده دیوانه فقط آزارم
همواره بدی می کنی و در عوضش
با جان ودلم همیشه دوست دارم....!!!
#محمدجواد_منوچهری
May 11
دلم با یاد یارم وَه چه بی معیار می لرزد
شبیه بید مجنونی که بی هنجار می لرزد
نوازش می کند باد صبا اندام موزونش
نگاه از پیچ و تاب پیکرش بسیار می لرزد
نشستن زیر آن در باغ پُرگل عالمی دارد
حسادت می کند هر گل و آن گلزار می لرزد
تصور کن! من و دلدار، زیرش روبروی هم..
عجب اندیشه ای! دل از چنین افکار می لرزد
دو چشمم تَر ز اشک شوق، لب هم غنچه را مانَد
همه اعضای سیمای پری رخسار می لرزد
نثارم می کند عشق اهورائی چه بی پروا!
دل بی تابم از این بخشش و ایثار می لرزد
به لفظ پُرتمنّا گوید او که: "دوستت دارم "
چه شیرینست! دل از گفتن و اقرار می لرزد
لبم می بوسد و مستم کند با بوسه ی بعدی
لبان بوسه خواه من از این تکرار می لرزد!
چه خوش باشد ببینم روی دلجوی نگارینم
دل مشتاقم از رویای این دیدار می لرزد
#_فاطمه_اسماعیلی
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی
#شهریار
🌹🌹🌹
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ ، گرگ تو شد ، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک ، زندان تو گشت ، ای مه زندانی من
پروین_اعتصامی
🦋🦋🦋
ما اهل تعهدیم و پابند دلیم
خاکی صفت و در پی پیوند دلیم
از گوشه ی بام ما پریدی به درک!
ما تابع دستور خداوند دلیم
#محمدجواد_منوچهری
آمدم تنهایی ات را پر کنم امّا نشد
در نگاهت ذرّه ای افسوس «من» پیدا نشد
آمدم تا عشق را با چشم تو معنا کنم
جز زمستان در نگاه تیره ات معنا نشد
وامقی ماندم میان آرزوهایم غریب
قسمت لب های سردم بوسه ی عذرا نشد
هر چه کردم عاشقم باشی بخوانی عشق را
با غزل ..با شاعری ..با قهر.. با دعوا نشد
از تو تا من آسمان تا آسمان ابری و حیف
سردی تعبیرت از «من» گرمی یک «ما» نشد
حسّ مجنون بود و لیلا گفتنش طعم جنون
خط به خط در شعر و شورم غیر تو لیلا نشد
شاعری ماندم که با هر یک غزل دیوانه تر
از دَم دیوانه اش افسانه ی عیسی نشد
#_علی_نیاکوئی_لنگرودی
*
باز هم آن بی وفا قلب مرا دزدید و رفت
بر همه دلبستگی های دلم خندید و رفت
با تمام خاطرات تلخ و شیرین باز هم
بر سر عهدش نماند و عشق را بوسید و رفت
وقت رفتن باز با فن بيانم خواستم
یک غزل گویم برایش، لیک او نشنید و رفت
ساغر شعرم سپردم دست ساقی تا شبی
مست و مدهوشش نماید، از می ام نوشید و رفت
خواستم با او بگويم از غم و تنهایی ام
همچو اشکی از دو چشم عاشقم غلطید و رفت
از چه رو بغض و غرور و قلب من با هم شکست؟
این سوال بی جوابم را دلم پرسید و رفت
عاقبت با طعنه ای آن سنگدل ، آن بی وفا
خاک غم بر آرزوهای دلم پاشید و رفت
مانده ام آن شب چرا از عشق پاک من گذشت
شاید او در دل کسی را بهتر از من ديد و رفت