eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بار دیگر برایمان "عشق" را معنا کنید .. دلمان برایِ دیدنِ یک وفاداریِ اصیل و طولانی تنگ شده ..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎
مست چشمانت شدم در انتهای این غزل و گرفتار دو‌چشمت بوده ام من از ازل اینچنین شیدایی و عاشق کشی حقم نبود پس چرا بازم اسیرت گشته ام در این غزل 🌹 ‌‎‌‌‌‎‌
مےرسدقصہ‌بہ‌آنجاڪہ علے دلتنگ‌است مےفروشدزرهی‌راڪہ رفیق جنگ‌است.. چه نیازے دگر این مرد بہ جوشن دارد إن یکاد از نفس فاطمہ بر تن دارد...¡¡ 🖇
دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا ..!! .
هرچه داریم ز سودای تو دلبر داریم حیف باشد که ز سودای تو دل بر داریم 🤍🌱
تا مِهر تو زد بر من مُهر خموشی ؛ آتش ز سرم شعله کشیده‌ست و خموشم گویند که در سینه غم نهان کن... در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم؟! 💔
بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟ خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟ گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟ هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید چون ندیده ست کسی اینهمه افسانه ز چیست؟ حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست دوش در میکده حسرت زده میگردیدم پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟ گفتم: از هست در این خانه کسی روی نمای ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟ گفت: جامی ز می ناب به "توحید" بده تا بداند که نهان ماندن جانانه ز چیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ بت پرستم نکن اینگونه به سیمای خودت قبله را کج نکنی بر رخ زیبای خودت سجده گاهم تویی و قبله ی سیار منی جهت قبله نما ، چهره ی دیبای خودت مثل انجیلی و توراتی و وحی آمده ای شده ای مذهب من با دم گیرای خودت ساحری یا که فرستاده ای از سمت خدا می کنی معجزه با دست مسیحای خودت مریمی، روح خدا در نفست مشهود است می کشانی تو مرا سمت کلیسای خودت گر بگویم تو خدا هستی و من بنده ی تو عین کفراست و شدم کافر و شیدای خودت کافرم یا که مسلمان ، به تو ایمان دارم آیه نازل نکن از چشم فریبای خودت چشمم از شیوه چشمان تو حیران مانده تو چه داری وسط دیده ی بینای خودت لب ز لب وا بکنی از نفست می میرم کرده ای واله مرا با لب شیوای خودت عاشقت هستم و گفتم به تو اما گفتی ... خواهشا دل بکن ازخواهش بیجای خودت
بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟ خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟ گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟ هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید چون ندیده ست کسی اینهمه افسانه ز چیست؟ حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست دوش در میکده حسرت زده میگردیدم پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟ گفتم: از هست در این خانه کسی روی نمای ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟ گفت: جامی ز می ناب به "توحید" بده تا بداند که نهان ماندن جانانه ز چیست
‌‌‌کرده ای دیوانه ام دیوانگی کن با دلم یک جنون تازه از سودای تو شد حاصلم جرعه جانی دارم و قلبی که باتومی تپد یک به یک تقدیم تو این تحفه ی ناقابلم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خسته شدم از بس دنبال شعر گشتم🤪🤪🤓🤓
ازکجا میاری اینارو ادمین محترم😁😁😁