eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این شعر محشره👌👌👇👇 . . آقا حساب ما چه شد؟ یک دل شکستیم -خانم برو مهمان من، قابل ندارد..
تا شرابِ عشق از جامِ ازل ڪردیم نوش تا ابد هرگز نخواهیم آمد از مستی به هوش
گفتم "سلام"، خواند كه "من عاشق توام" قربان هر چه آدم تحصيل كرده است...!
ماه دردانه بدان ، خانه ی دل را بلدم ! بی ریا غربت ویرانه ی دل را بلدم ! من دلم سوخته در حسرت یک صحبت تو حس این لحظه ی بیگانه ی دل را بلدم قصه آنگونه شروع شد که نباید میشد راه برگشتن دزدانه ی دل را بلدم ناز من گر طلب بوسه از این لب بکنی بوسه در خلوت رندانه ی دل را بلدم یار اگر زلف پریشان خودت وا نکنی طرح گیسوی تو در شانه ی دل را بلدم می اگر رونق سر مستی دل را نکند مستی باده ی میخانه ی دل را بلدم نازنین ! گر طلب قصه و افسانه کنی متن آن قصه و افسانه ی دل را بلدم
من اگر تشنه شوم،آب شدن را بلدی؟ یاشوم شب زده،مهتاب شدن را بلدی؟ من به بی خواب شدن،شهره شدم اما تو راستی اینهمه بی خواب شدن را بلدی؟ اینکه از دور تماشا بکنی چیزی نیست بی هوا وارد گرداب شدن را بلدی؟ تو که هربار دم از عشق زدی راست بگو چقدَر شیوه ی بی تاب شدن را بلدی؟ اولین شرط وفا،سوختن و ساخت است مرد و مردانه بگو،آب شدن را بلدی
به نگاهی به کلامی و گهی با بوسه تو چه آسان بَلَدی دل بِبَری هر لحظه ...
رویای قدم با تو زدن می‌بینَد هر بار که خواب می‌رود پاهایم....
من جدا از تو گرفتارم و با تو خوبم حق بده سر به در خانه تو می کوبم مثل آهوی فراری به تو رو آوردم بغلم کن شود آرام دلِ آشوبم
"از دست تو دل باز، هزاران گله دارد ای آنکه دلت با دلِ من مسئله دارد" دل می رود اما به کجا هیچ ندانم دیریست که چون موی تو صد مشغله دارد ارامش من را به کجا برده لبانت هرچند که این دل به خدا حوصله دارد باید به کجا شکوه کنم با که بگویم از دست تو با دست خودم دل گله دارد پیچده در این باغ صدای زغن و جغد غافل شده از اینکه دلم چلچله دارد پژواک سکوتم همه جا غرق طنین است در سینه دلم با تو دو صد مسئله دارد اوای خوش ِ چلچله ها این خبر اورد امروز ببین شهر دلم هلهله دارد R🥀
🌙🌟 رگ خــواب تـــو ❣ اگر دست دلـــم مـے افتاد 🙈 قـصــہ عشـــق ❤️ فراهم شدنش حتمــے بود 😌💕 💗💫
هی بوسه نزن با هیجان گوشه ی لب را یک لحظه رعایت بکن آداب ِادب را دندان به لبم می زنی انگار شبانه.. پاتک زده ای قسمتی از باغ ِرطب را
گفتم شده ای تو لیلی و من مجنون😍 از غصه ی تو دلم شده کاسه ی خون🙁 بعد از سخنان من دهانش وا شد😶 خمیازه کشید و گفت: «خیلی ممنون»😑 🌸