eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
متبرڪ‌بہ‌لباݩ‌تشنہ‌ۍشیرخواره‌رباب🥀🖤 پسرم‌ازنفس‌افتاد‌،بہ‌دادم‌برسید/ دادازاین‌همہ‌بۍداد،بہ‌دادم‌برسید تشنہ‌ام‌شیرندارم،چہ‌ڪنم،حیرانم/ بایدآخرچہ‌بہ‌اوداد،بہ‌دادم‌برسید دیگرازشدت‌گرماوعطش‌همچو‌ڪویر/ چاڪ‌خورده‌لب‌نوزاد،بہ‌دادم‌برسید بوۍآب‌و‌دل‌بۍتاب‌و‌سپاهۍ‌بۍرحم/ طفلۍواین‌همہ‌جلاد،بہ‌دادم‌برسید آب‌دامۍ‌است‌ڪہ‌دلبندمراصیدڪند/ واۍازحیلہ‌ۍصیاد،بہ‌دادم‌برسید باپدررفت‌و‌ندانم‌چہ‌شده‌ڪزمیدان/ شاه‌پیغام‌فرستاد:بہ‌دادم‌برسید بارالـٰهاچہ‌بلایۍ‌سرش‌آمدڪہ‌حسین/ میزنداین‌همہ‌فریاد،بہ‌دادم‌برسید 😭😢😭😢😢😢😢😢😭😭 "'عزادار‌حسـیـنـیـݦ
چـشم من خیره بہ عکسِ حرمت بندشده...! بـاچہ حالے بـنویسـم کہ دلـم تـنگ شده.... 😭😭😭😭😭
خسته ام اما کمی با خود مدارا می کنم می نشینم گوشه ای خود را تماشا می کنم می نشینم چشم در چشم خیالت گاه گاه سفره ی درد دلم را پیش او وا می کنم گریه ام می گیرد و می خندم و دیوانه وار جشن سوگ رفتنت را باز برپا می کنم میفشارم دستهایت را میان پنجه ام مشت قلبم را برای عقل خود وا می کنم نامه هایم پستچی لازم ندارد راستش... جای تو وا می کنم، می خوانم و تا می کنم گاهی از سمت تو اما می نویسم نامه ای آخر هر نامه را مثل تو امضا می کنم رفتنت... تنهایی ام ... این نقطه چین های سیاه واقعیت دارد اما من که حاشا می کنم
از کـودکی به گـردن ما شال ماتم اسـت نابرده رنــج، گنج به ما داده ای حسیــن
ممکن ز تو چون نیست که بردارم دل آن بِه که به سودای تو بسپارم دل گر من به غم عشق تو نسپارم دل دل را چه کنم ؟ بهر چه می‌دارم دل ؟!
با گناهان زیادم شده ام مثل یزید سد زدم بر سر آبی به خیالم نرسید که همین آب اگر جوشش و غلیان دارد لطف مولاست که در چشمه دمید قدر نشناسم و هربار فقط شکوه کنم کاش یک روز منم هدیه دهم روی سفید تا همینجا که اجابت شده هر خواسته ام باز آیا که گناهان مرا هیچ ندید؟ آنقدر لطف و کردم داشته با من که هنوز شوکه ام جور مرا با غم و هر درد کشید تیرهایی زده ام بر دل ارباب حسین چشم چون حرمله ها تیر و کمان سخت کشید هر زمین کرببلا،روز شود عاشورا جبهه هایی سر راه و....من و نفسی که برید
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت از پیش و پس قافله ی عمر میندیش گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد بیدادگری آمد و فریادرسی رفت این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌  ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈
با اذن مجتبی به مُحرم رسیده‌ایم باید برایِ گُل پسرانش فدا شویم...
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود گفتم که زاده‌ی حسنم، بیشتر زدند
تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است هر طبیبی نکند چارهٔ این مرده‌دلان که دوای دل ما درکف عیسی‌نفسی است گر دل سوخته ره برد به جایی نه عجب سوی حق راهبر موسی عمران‌، قبسی است کاروانی است پراکنده و سرگشته ولیک خاطر گمشدگان شاد به بانگ جرسی است طفل راگوشهٔ گهواره جهانی است فراخ همه آفاق بر همت مردان قفسی است ای توانگر تو به زر شادی و دانا به ضمیر هر کسی را به جهان گذران ملتمسی است شهر ما با عسس و محتسب از دزد پر است ای‌خوش آن‌ شهر که‌ در باطن‌ هر کس عسسی است سال‌ها حلقه زدم بر در این خانه «‌بهار» بود ظنم به همه عمر که در خانه کسی است 🌹🌹🌹
یا اباصالح مهدی ادرکنی: ‍یكباره دلم گفت كه بنویس كلامی دروصف بلند مرتبه و شاه مقامی دستی به ‌روی سینه نهادم ونوشتم....✍ از من به ‌ حسین بن علی(ع) عرض سلامی اَلسلامُ علی الحُسین وعلی علی بن الحُسین وَعلی اُولاد الـحسین وعَلی اصحاب الحسین
دنیا: چـشم من خیره بہ عکسِ حرمت بندشده...! بـاچہ حالے بـنویسـم کہ دلـم تـنگ شده.... 🏴🏴🏴