هر لحظه دل آشفته تر و خسته تر از پیش
آزرده ام از عالم و دل خسته ام از خویش
#محمد_آبان_گاه
در سجده و در رکعت و در سوره و در حمد
شک می کنم از بس که تو در خاطر مایی
#سید_شهرام_علیزاده
مثل يك كودك بدخواب كه بازيـچه شده
خَسـتِه ام خَستِـه تَـر از آن كه بـگويم چه شـده...
#سید_تقی_سیدی
از لبِ لعلِ غزل ریز چه لبریز شدم
به دل برگ خزان آتشِ تب ریز شدم
در بهارم ولی از سوختنِ برگ به باد
مثل پاییز خودم نیز غم انگیز شدم
رفتم عزیزم؛ نشد این قصه بال و پر بگیرد
بعد از من ای کاش تو را هر کس که عاشق شد؛ بمیرد!
لا ادری
پنجره پنجره یک شهر هوا خواهانت
دم به دم منتظر سر زدن چشمانت
تا قدم رنجه کنی رخ بنمایی هر شب
دل بیدار دلان بی سر و بی سامانت
اللهم عجل لولیک الفرج
فراق.mp3
6.15M
بشنوید: «فراق»
با نوای #حمیدرضا_علیمی
تویی فقط تموم دلخوشی نوکرا
هوای شور و مستی هوای روضهها
ولی بیا و حاجت منو بکن روا
پیاده اربعین بیام دوباره کربلا
#التماس_دعای_فرج_وشهادت
هرچه کُنی بکُن مکُن ترک من ای نگار من
هر چه بَری ببَر مبَر سنگدلی به کار من
هر چه نهی بنه منه پرده به روی چون قمر
هر چه دَری بدَر مدَر پرده اعتبار من
هر چه کَشی بکَش مکَش باده به بزم مدعی
هر چه خوری بخور مخور خون من ای نگار من
هر چه دهی بده مده زلف به باد ای صنم
هر چه هلی بهل مهل پای به رهگذار من
هر چه کُشی بکُش مکُش صید حرم که نیست خوش
هر چه شَوی بشو مشو تشنه به خون زار من
هر چه بُری ببُر مبُر رشته الفت مرا
هر چه کَنی بکَن مکَن خانه اختیار من
هر چه روی برو مرو راه خلاف دوستی
هر چه زنی بزن مزن طعنه به روزگار من
#شوریده_شیرازی
شاعر نابینای عهد مشروطه
خدا به همراهت تمام باور من
رفتی و چشمانت نیوفتاد از سر من
دیدارمان شد روز قیامت
جانم به لب آمد ولی جانت سلامت
یادم بمان من ناخدایت میشوم
حال و هوایت میشوم دل دادم به دریای تو
آرام جان در خاطرم افسانه ای
در قلب من دردانه ای من جان سپرده ام به راه تو
تکست آهنگ عاشقترین لیلا کسری زاهدی
عاشقترین لیلا خداحافظ ای آخرین رویا خداحافظ
دلتنگ بارانم میری نمیمانم بی عشق تو هرگز
زیبای دیوانه ای عشق ویرانه دیگر خداحافظ
یادش بخیر رویای آغوشت زیبای من یادم فراموشت
میری نمیمانی با اینکه میدانی پایان دردی تو
ماتم در آیینه ای راز در سینه با من چه کردی تو
بی من کجایی ای داد از جدایی
باران زده جانم کجایی
با من چرا عشق ای بی وفا عشق
دل بردی از من بی هوا عشق
یادم بمان من ناخدایت میشوم
حال و هوایت میشوم دل دادم به دریای تو
آرام جان در خاطرم افسانه ای
در قلب من دردانه ای من جان سپرده ام به راه تو
N😔🍂🍂
گم کرد شبی، راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رسِ راهزن افتاد
در تیررس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از، دست من افتاد
بیدغدغه، بیهیچ نبردی دلم آرام...
در دامِ دو تا چشم؛ دو شمشیرزن افتاد
میخواستم از او بگریزم... دلم اما ...
این کهنه رکاب ِ نفس از تاختن افتاد
لرزید دلم... مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هموطن افتاد
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چاییتان از دهن افتاد!.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خاموشیام صدای رساییست در سکوت
یعنی سکوت نیز صداییست در سکوت
بگذار راز چشم تو را برملا کنم:
این چشم، چشم نیست، جزاییست در سکوت
چشم تو در تراکمِ حیرانیام فقط
آیینهٔ برزگنماییست در سکوت
چشمی که باز در جهتِ رفعِ خستگی
نوشیدنِ پیالهٔ چاییست در سکوت
بینطق میشود به دل دوست راه برد
گاهی نگاه، شکلِ عصاییست در سکوت
پروانهام و دلخوشی فصلهای من
گرمای دستهای «شما»ییست در سکوت
تکیه بر خلق مزن عازم گفتار مشو
با بشر در همه جا محرم اسرار نشو
ما که رفتیم و ندیدم وفا از همه کس
نیست یکرنگ در اینجا تو گرفتار نشو😔😔😔