#حــــلقہ_ی_نامزدے
روایت همسر شهید اسماعیل دقایقی:
💢سادگی و آسان گیرے اسماعیل از همان روز اول معلوم بود.از یکی پول قرض کرده بود و خودش تنها راه افتاده بود مثلا برای خرید.
جلوی ویترین مغازه طلافروشی از حلقه ای خوشش آمده بود.مغازه دار حلقه را داده بود ڪه نگاهش کند،او هم پولش را داده بود و همین جورے گذاشته بود توی جیبش،مغازه دار تعجب کرده بود،گفته بود:مگر حلقه را برای عقد نمیخواهی؟....بله.
طلافروش گفته بود،"تنها آمده ای حلقه بخری حالا هم همین طوری میندازی تو جیبت؟این طور که نمیشود،جعبه ای کادویی"کلی خجالت کشیده بود که تا حالا فرصت نکرده بود این رسم و رسومات رو یاد بگیرد.
مراسم عروسیمان مختصر و ساده برگزار شد.اسماعیل کت و شلوار پوشیده بود،ڪه گمانم مال برادرش بود،من هم ساده و بدون تشریفات ،با بلوز و دامن ساده ای که یکی از دوستانم دوخته بود،و یک چادر سفید......
سفره عقد از این سفره های غذاخوری بود و گران ترین چیز رویش.همان انگشتری که #اسماعیل خریده بود.
#لذت_قناعت
#ازدواج_آسان
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane