eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
442 دنبال‌کننده
42.7هزار عکس
7هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 💎 سه روز روزه برای عروسی خدایی 🎙 گفتگوی ریحانه با خانم فرزانه سیاهکالی، همسر 💢بخش اول🔻 ‌⁉️ قضیه‌ی نذر سه روز قبل از مراسم عروسی‌تان چه بود؟ 🎉 همسر شهید: قرار بود دوم آبان سال ۹۱ (مصادف با عید غدیرخم) کنیم. برای اینکه در این مراسم گناهی پیش نیاید، تصمیم گرفتیم سه روز روزه بگیریم. خدا را شکر در جشن عروسی‌مان هم گناهی پیش نیامد. ‌ ⁉️ از ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری شهید بگویید. 🌼 همسر شهید: به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت. یک بار که در اثر تصادف باید در خانه می‌ماند، با اینکه حالش اصلاً خوب نبود، وقتی مادرش تماس می‌گرفت، اگر دراز کشیده بود، می‌نشست و اگر نشسته بود، می‌ایستاد. به ایشان می‌گفتم « ، شما را نمی‌بیند؛ لازم نیست تغییر وضعیت بدهی و مؤدبانه‌تر رفتار کنی.» اما میگفت: «مادر نمی‌بیند، خدا که می‌بیند.» ‌ ☪️ به و پایبند بود. روزی دو صفحه با معنی می‌خواند. بعد از ، را شروع کرد و حافظ پنج جزء شد. به هم خیلی علاقه داشت. با تلاش ایشان و به کمک کتاب و مباحثه، یکی از دانشجویان اهل‌تسنن دانشگاه علوم پزشکی هم شیعه شد. ‌ 🌟 خیلی اخلاق‌مدار و اهل انفاق بود. یک بار که از خانه بیرون رفته بود، خیلی طول کشید تا برگردد. با اصرار من، دلیلش را توضیح داد: فرد نیازمندی سر کوچه‌ی ما بود و آقا حمید هر روز به ایشان کمک می‌کرد. اما آن روز چون لباسش را عوض کرده بود و در جیبش پول نداشت، از مسیر دیگری آمده بود تا با او روبه‌رو نشود و خجالت نکشد که نمی‌تواند کمکش کند. ‌ 💵وقتی کسی از ایشان کمک مالی می‌خواست، حتی اگر خودمان پول نداشتیم که بدهیم، از نزدیکان پول می‌گرفت و به او می‌داد تا نیازش را پیش فرد دیگری نبرد. می‌گفت «اگر پول داری و به کسی می‌دهی، می‌شود ؛ اما اگر پول نداری و از جایی جور می‌کنی، می‌شود ؛ که ارزشش از انفاق بیشتر است.» خادم اردوهای راهیان نور هم بودند. ‌ 🔊 صوت: خواندن بخش‌هایی از کتاب توسط همسر شهید. کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ۱۵۹ (( جوان ترین چهره)) 🌷لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد. – پس اینطوری می پرسم، حاضری یه موقعیت عالی کاری رو، فدای کار فی سبیل الله کنی؟نگاهم جدی تر از قبل شد. 🌷– اگر فقط ادا و برگه و رزومه پر کردن نباشه، بله هستم. دستم به دهنم می رسه، به داشته هامم راضیم، ولی باید ببینم کاری که می گید مثل خیلی چیزها، فقط یه اسم رو یدک نکشه. موثر و تاثیرگزار باشیم؛ چرا که نه.من رو رسوند در خونه، یه آدرس روی یه برگه نوشت، داد دستم. 🌷– شنبه ساعت ۴ بیا اینجا، بیا کار و موقعیت رو ببین، بچه ها رو ببین، خوشت اومد، قدمت روی چشم، خوشت نیومد، بازم قدمت روی چشم. شنبه، ساعت ۴، پام رو که گذاشتم، آقای علمیرادی هم بود. تا سلام کردم با خنده به افخم نگاه کرد. 🌷– رو هوا زدیش؟خندید– تو که خودت هم اینجایی، به چی اعتراض می کنی؟ آقای افخم حق داشت. اون محیط و فعالیتش و آدم هاش، بیشتر با روحیه من جور بود. علی الخصوص که اونجا هم، می تونستم از مصاحبت آقای علمیرادی استفاده کنم و چیزهای بیشتری یاد بگیرم. 🌷بودن توی اون محیط برکات زیادی داشت و انگیزه بیشتری برای توی تمام مسائل و جنبه های مختلف بهم می داد، تا حدی که غیر از مطالعه دروس دانشگاه و سایر فعالیت ها، روزی ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحه کتاب می خوندم و خودم و یافته هام رو در عرصه عمل می سنجیدم. 🌷هر چند، حضور من توی اون محیط ارزشمند، یک سال و نیم بیشتر طول نکشید.نشست تهران و یکی از اون دعوتنامه ها به اسم من، صادر شده بود. آقای علیمرادی، ابالفضل و چند نفر دیگه از بچه های گروه راهی شدیم. کارت ها که تقسیم شد، تازه فهمیدم علیمرادی، من رو به عنوان مسئول جوانان ، اعلام کرده بود. با دیدن عنوان بدجور رفتم توی شوک 🌷– خدایا ! رحم کن، من قد و قواره این عناوین نیستم.وارد سالن که شدم. جوان ترین چهره ها بالای سی و چند سال داشتن و من، هنوز ۲۳ نشده بودم. ? . ✍ادامه دارد.. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🌺کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸