#نتیجه_سیلی_به_صورت_حاج_آقا....!!
🌷روزهای آخر اسارتمان بود. در یکی از اتاق های اردوگاه ١٧مشکلی پیش آمد. اتاق شلوغ شد. نگهبان عراقی سر رسید. حاج آقا را صدا زد. حاجی جلو آمد و سلام کرد. نگهبان داد و فریاد کرد، شلوغی را انداخت تقصیر حاج آقا و سیلی محکمی به صورتش زد و بعد هم بیرون رفت....
🌷فردایش برای مرخصی رفت بغداد. روز بعد برگشت اردوگاه. آشفته بود. از من سراغ حاج آقا را گرفت. پرسیدم: به این زودی برگشتی، طوری شده؟ گفت: وقتی به خونه رسیدم، خوابیدم. خواب دیدم سیدی با خشم صدام می کنه. گفت: فرزند ما رو اذیت می کنی؟ پرسيدم: فرزند شما کیه؟ گفت:....
🌷....گفت: ابوترابى. اگر راضی اش نکنی، به مصیبت بزرگی دچار می شی. از خواب پریدم. مانده بودم برگردم یا بمونم. مادرم سخت مریض شد. زود آمدم تا از آقای ابوترابی رضایت بگیرم. او را پیش حاج آقا بردم. خم شده بود پای حاجی را ببوسد، حاج آقا اجازه نمی داد. با اصرار دستش را چند باری بوسید.
🌷حاج آقا گفت: فراموشش کن. ما برادریم، من از تو کینه ای به دل ندارم. اما سرباز باز التماس می کرد. قسمش می داد که ببخشدش. هر کس را می دیدی داشت گوشه ای گریه می كرد....
🌹 خاطره اى به ياد سيد آزادگان آسيد على اكبر ابوترابى فرد
راوى: آزاده سرافراز کریم نیسی
🌷🌷🌷🌷🌷
🕊🕊🕊🕊🕊
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺