بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت شصت و دوم»بخش اول
رفتم بالا. تقریبا همه معاونت ها بودند. تا وارد شدم، رییسمون تا چشمش به من خورد، از سر جاش بلند شد و توجه همه اهل مجلس را به طرفم جلب کرد و گفت: صلوات ختم بفرمایید!
همه سلام کردند و صلوات فرستادند.
من فقط دستم به نشانه ادب روی سینم بود و از اینکه نمیتونستم سلام و علیک کنم یه کم اذیت بودم.
جلسه را ادامه دادند...
تمام محتویات اون جلسه دارای طبقه بندی هست و فقط هر بخش، مطالب مصوب مربوط به بخش خودش را صورت جلسه میکرد اما بد نیست به یه سری نکات کلی اشاره کنم:
مسئول دایره تحقیقات میدانی داشت تصاویر و فیلم های چهل و هشت ساعت گذشته را آنالیز میکرد. میگفت: «این عکس ها و فیلم ها از بچه های خودمون که در دل جمعیت هستند گرفته شده. همونطور که مشاهده میکنید هیچ درگیری و حتی حضور فیزیکی از نیروهای محترم ناجا در فلان و فلان و فلان خیابون نداریم ولی جمعیتی که حدودا دویست تا سیصد و پنجاه نفر تخمین زده میشه، در حال تخریب اموال عمومی و بر هم زدن زندگی مردم هستند. دقیقا مثل ماشین های دیوانه ای که فقط به دل جمعیت میره و خراب و خروب میکنه، مشاهده میکنیم که با مردم عادی در حال درافتادن هستند.
در عکس و فیلم بعدی مشاهده میکنیم که قصه از دفاتر ائمه جمعه و فرمانداری ها و بعضی از دفاتر پلیس و سپاه فراتر رفته و عده ای در حال ضرب و شتم بچه های مردم و مدارس دبیرستان دخترونه و پسرونه هستند.
در این فیلم که متعلق به خیابون های شهرک های اطراف هست، بازم میبینیم که صحنه های قبل در حال تکرار هست و اغتشاشگرها روال عادی زندگی مردم را نشانه گرفتند و در حال بر هم زدن نظم و امنیت عمومی هستند.
حالا یه فیلم خاص دارم که بنظرم دوبار ببینیم بد نیست ... (فیلم به مدت 17 دقیقه) ...
بعد از دیدن فیلم گفت: همونطور که مشاهده کردید متاسفانه سه نفر از دختران چادری دبیرستان مورد تعرض و هتک حرمت عمومی قرار گرفتند و ازشون بیش از 50 تا فیلم وسط خیابون پر شده و در حال پخش و بازتاب داخلی و خارجی هست! از درآوردن و سوزوندن چادرشون گرفته تا ضرب و شتم و کشیدن موهای دختر محترم مردم و...
و اما آخرین فیلمی که تقدیم میکنم، 44 ثانیه بیشتر نیست اما حاوی نکات مهمی هست که بنظرم جای بررسی بیشتری داره ...
فیلم 44 ثانیه ای از اعترافات یه پسر 30 ساله بود که میگفت حدودا سه سال در کردستان عراق آموزش «تخریب نظم شهری» دیده و ماموریت خودش و دو نفر دیگه این بوده که به شیراز بیان و گروه های وابسته خودشون را در فارس ساماندهی کنند! و حتی خبر از هم گروهی های دیگرش میداد که در شهرهای دیگر ایران پخش شدند و در حال خراب کاری هستند!
بعد از مسئول دایره تحقیقات میدانی، نوبت به معاونت فرق و مذاهب رسید.
گفت: به اندازه ای که آثار «ضد» مذهبی و «ضد» دینی در مشاهدات کارشناسان ما گزارش شده، ما نمیتونیم به فرقه و مسلک خاصی اشاره کنیم و بگیم مثلا مثل فتنه خیابون پاسداران تهران، فقط دست دراویش (بخوانید: دواعیش) در کار هست!
ما نشانه دعوای فرقه ای در آثار و شعارها و انواع فیلم هایی که اونا از خودشون و یا ما از اونا پر کردیم، ندیدیم. ولی یک نکته حائز اهمیت این هست که اکثر وسایل و یا نشانه هایی که بچه های ما از قربانیان و یا متهمان دستگیر شده و منازل تیمی و... کشف کردند، نشون میده که آثار ایران گرایی و باستان پرستی، مثل قارچ در حال رشد کردن هست.
بعدش یه کاغذ آورد بیرون و به همه یکی یک نسخه داد که حاوی مطالب جالبی بود که بخشی از اون را اینجا نقل میکنم: .....ادامه دارد
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@Mohamadrezahadadpour
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
#روضه_حضرت_قاسم
✍️ سال 1362 زمانی که رییس جمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج میشد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده میشد. چند محافظ دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند. او فریاد میزد آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم...
🔹آقای خامنه ای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره, بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته میخوام باآقای خامنهای حرف هم بزنم.
♦️پسرک 13 ساله با صورت پر اشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا میرساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند میگوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان میگوید: این هم آقای خامنهای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری میپرسد: اسمت چیه پسرم؟
🔹پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی میگوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و میگوید: افتخار دادی پسرم صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهٔ کجای اردبیل هستی؟
♦️-انگوت کندی آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم.
+بگو پسرم. چه خواهشی؟
-آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
+چرا پسرم؟
🔹نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین(ع) به اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم. میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم. اگر به جنگ رفتن 13 سالهها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم (ع) میخوانند؟
♦️+پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است.
نوجوان هیچ نمیگوید، فقط هق هق گریه میکند .
+آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریزتماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست, هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد.
🔹آقا خم می شود صورت اورا می بوسد و می گوید «ما را دعا کن, پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» . ...نوجوان 13 ساله، روز21 اسفند 1363 در عملیات بدر به فاصله اندکی از شهادت مرادش شهید مهدی باکری به شهادت رسید و میهمان حضرت قاسم (ع) شد.
#محمدایمانی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به اندازه سالها حرف توش هست همین ۳۰ ثانیه
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺