🌷 #هر_روز_با_شهدا_٣٨٩
#ترس_صدام_تا_يك_سال....
🌷مدتی بود رژیم بعث تصمیم به وسعت دادن بمباران شهرها گرفت؛ در این راستا بمباران تهران را به عنوان پایتخت، با امید تأثير جدی بر کاهش روحیه مردم و حمایت آنها از هیأت حاکمه، با هواپیمای «میگ ٢٥» در دستور کار قرار داد.
🌷این هواپیما در ارتفاع بالاتر از ٧٥ هزار «پا» با سرعتی نزدیک به سه برابر صوت پرواز می کرد از این رو سرنگونی آن امری محال به نظر میرسید، چرا که از برد موشک های زمین به هوا خارج و شرایط رهگیری و سرنگونی آن برای شکاری های خودی نیز خیلی دشوار بود.
🌷همچنین اول مرداد ماه ١٣٦٢ در کابین عقب سروان «شهرام رستمی» از پایگاه هوایی شیراز به منظور گشت زنی و پوشش هوایی منطقه بندر ماهشهر بلند شدیم. تقریبا حوالی کازرون افسر کنترلر رادار بوشهر با هیجان اعلام کرد یک فروند هواپیمای بلند پرواز میگ ٢٥ در ارتفاع ٧٥ هزاز پا و سرعت ٥ و دو دهم برابر صوت در حال پرواز به سمت تهران است....
🌷 به سرعت در رادار هواپیما هدف را جستجو کردیم و آن را پیدا کردم هماهنگی ها با کابین جلو انجام شد و روی هدف قفل راداری صورت گرفت رستمی با استفاده از آخرین مرحله قدرت پس سوز موتورها، به سرعت ارتفاع را زیاد کرد تا قفل راداری شکسته نشود در ارتفاع ٤٥ هزار پا تمام پارامترهای شلیک موشک فراهم شده بود.
🌷بلافاصله یک تیر موشک هوشمند «فونیکس» را به سمت دشمن شلیک کردیم موشک از زیر بال رها شد و شروع به اوج گیری کرد؛ چیزی نگذشت که موشک به خوبی هدف را مورد اصابت مستقیم قرار داد.
🌷برق انهدام این هواپیمای گران قیمت و خطرآفرین برای کشور را در آسمان مشاهده کردیم و ندای «اللهاکبر» سر دادیم. این انهدام اولین میگ ٢٥ بود که باعث شد؛ نزدیک به یک سال دشمن به فکر بمباران با آن نیفتد.
راوى: خلبان سيد على محمد رفيعى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌷 #هر_روز_با_شهدا_١٣٨٥
#خودش_را_آر_پى_جی_زن_معرفی_کرد....!
🌷شبی با چند تن به چادر بچه های بابلسر آمد. چای درست کردیم و شهید کریم پورکاظمی چای را بین بچه ها توزیع کرد. پس از نوشیدن چای، بچه ها گفتند: «آقای شهردار بلند شود و استکان ها را جمع کند.» حمیدرضا گفت: «بگذارید من ظرف ها را جمع کنم تا افتخار خدمتگزاری نصیب من شود.»
🌷اما شهردار به سرعت ظرف ها را جمع کرد و بچه ها باب صحبت را با حمیدرضا باز کردند. یکی گفت: «آقا حمید! صبح، رادیو عراق را گوش کردی؟ در مورد شما و پدرتان می گفت: این پدر و پسر مزدور!» با لبخند از کنار موضوع گذشت. یکی از بچه ها از نوع مسوولیتش را پرسید. کمی مکث کرد و گفت:....
🌷....گفت: «من آمده ام تا به عنوان آر.پی.جی زن خدمت کنم و در عملیات آینده که ان شاءالله راه کربلا را باز می کنید، پا به پای شما به عنوان نیروی کمکی بجنگم، البته اگر مرا لایق بدانید.» روز بعد متوجه شدیم به عنوان فرمانده محور معرفی شده است.
🌹خاطره اى از سردار شهید حمیدرضا نوبخت، حمیدرضا، مدتی پس از عملیات کربلاى ١ در سال ١٣٦٥ به فرماندهی تیپ ٣ لشکر ویژه ٢٥ کربلا منصوب شد.
راوى: رزمنده حشمت اللّه عباسپور همرزم شهيد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🌷 #هر_روز_با_شهدا_١٣٢٨
#دور_زدن_عراقى_ها_با....
🌷همه آماده شروع عملیات بودند، اما پشت یک میدان مین گیر افتاده و مانده بودند. جالب اینکه بچه های شناسایی سه ماه تمام روی این معبر کار کرده بودند و همـه چیز شناسایی شده بود، اما معلوم نبود چرا آن شب همه چیز قفل شده بود.
🌷شهید مصطفی ردانی پور به حضرت زهرا(س) متوسل شد و لحظاتی بعد قرآن را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد. پس از اینکه قرآن را بست گفت: «از این معبر نمی رویم، باید از معبر دست راستی، گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم.» به قدری با قدرت این حرف را زد، که حتی حاج حسین خرازی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد.
🌷گردان ها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد. بعداً در بررسی ها، متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقی ها را دور زده بودیم.
🌹خاطره اى به ياد جانباز شهید مفقود الجسد مصطفی ردانی پور
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺