eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.3هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
184 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 اگر چه و روزگار می گذرد دلم خوش است كه با یاد یار♥️میگذرد چقدر خاطره انگیزو شادو رویاییست قطار عمر كه در می گذرد 🌹 @abalfazleeaam
╭━═━⊰🍂💫🍂⊱━═━╮ باید برای دیدن تو مهزیار شد😞 یعنی گذشتن از همگان محض یارها😌 ╰━═━⊰🍂💫🍂⊱━═━╯ 🌹 @abalfazleeaam
✨﷽✨ 🌼دیدار با آیت الله (ره) ✍وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت… بچه ها تک تک ورود میکردن و میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت… بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن، در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن… یه لحظه تو دلم گفتم: "میگن این آقا از آدما هم میتونه خبر داشته باشه، تو با چه رویی داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر زدی…!” خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دوباره میخوان برن ، چون تازه رفته بودم با هزار منت و قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن… دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه‌ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای به من اشاره میکنن که بیا جلوتر… در گوشم گفتن:- یکماهه که رو کردی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌹 @abalfazleeaam
⚘﷽⚘ 🍂ای کاش که معنی می شد 🍃بی تابی جویبار معنی می شد 🍂وقتی که سحر شکــوفه ی دمید 🍃با آمدنت معنی می شد •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ @abalfazleeaam
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت یک هفته از ام می گذشت.😔 یک هفته ...😢 یک هفته ...😭 یک هفته و مرگ شدن... یک هفته بود خواب و خوراکم شده بود خیره شدن به ...☎️ نه زهرا بانو نه سلما نه بابا و پدرجون(پدر صالح)، هیچکدامشان نمی توانستند آرامم کنند. اواسط هفته بود و دلتنگی ام مرا دیوانه کرده بود. دو روز بود صالح تماس نگرفته بود. سلما پایگاه بود و من تنها توی خانه مانده بودم. حتی حال نداشتم به منزل پدرم بروم. سلما هم نتوانست مرا به پایگاه ببرد. لباسم را پوشیدم و چادرم را به سرم انداختم و راهی امامزاده شدم. چند وقتی بود که امامزاده🕌 نرفته بودم. فضای آنجا آرامش خاصی داشت. به امید همین حس آرامش قدم در محوطه ی سبز امامزاده گذاشتم. چمن ها همه سبز و یکدست بودند اما رنگ پاییز🍂 روی برگ درختان🌳 نشسته بود. نوای دعا و روضه✨ توی صحن امامزاده پیچیده بود. خلوت بود. گوشه ی ضریح نشستم و سرم را به ضریح تکیه دادم. نمی دانستم از خدا چه می خواستم؟! گنگ و سردرگم تسبیح سفید را از کیفم درآوردم، چشمم را بستم و شروع کردم. نمی دانم چه موقع خوابم برد. سبک بودم و آرام. دیگر حس دلتنگی ام خفه کننده نبود. چشمم را که باز کردم هوا تاریک شده بود. نمازم را خواندم و راهی منزل شدم. " الان همه دیوونه شدن. نباید بی اطلاع می اومدم. گوشیمم خاموش شده. "😥 زهرا بانو و سلما جلوی درب حیاط منتظر بودند. از دور که مرا دیدند، زهرا بانو از سر آسودگی به دیوار تکیه داد. سلما به سمتم دوید و با من همراه شد ــ من به درک...😡 حداقل به فکر مامانت باش. پدرجون و بابات رفتن دنبالت بگردن دیوونه. بی توجه به عصبانیت اش گفتم: ــ صالح زنگ نزده؟😒 ــ خیلی خری دختر...😠 قهر کرد و به منزل رفت. زهرا بانو را با خودم به منزل آوردم. تلفن زنگ زد. دویدم و گوشی را برداشتم. ــ الو صالح جان...😍 ــ سلام دخترم... تو کجایی؟ برگشتی باباجان؟؟!!😥 پدر صالح بود. با خجالت گفتم: ــ سلام پدر جون. 😓شرمندم نگرانتون کردم. نگران نباشید خونه هستم. گوشی را سرجایش گذاشتم و از تلفن دور شدم که از دل سلما در بیاورم. تلفن دوباره زنگ خورد. خونسرد تر از قبل گوشی را برداشتم و گفتم: ــ بله؟؟!!😒 ــ سلام خانوم خوشگلم... ــ صالح... ــ جان دلم خانوم گل... خوبی؟ ادامه دارد... 🖇نویسنده👈 ▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬ @abalfazleeaam🇮🇷 ▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت یک هفته از ام می گذشت.😔 یک هفته ...😢 یک هفته ...😭 یک هفته و مرگ شدن... یک هفته بود خواب و خوراکم شده بود خیره شدن به ...☎️ نه زهرا بانو نه سلما نه بابا و پدرجون(پدر صالح)، هیچکدامشان نمی توانستند آرامم کنند. اواسط هفته بود و دلتنگی ام مرا دیوانه کرده بود. دو روز بود صالح تماس نگرفته بود. سلما پایگاه بود و من تنها توی خانه مانده بودم. حتی حال نداشتم به منزل پدرم بروم. سلما هم نتوانست مرا به پایگاه ببرد. لباسم را پوشیدم و چادرم را به سرم انداختم و راهی امامزاده شدم. چند وقتی بود که امامزاده🕌 نرفته بودم. فضای آنجا آرامش خاصی داشت. به امید همین حس آرامش قدم در محوطه ی سبز امامزاده گذاشتم. چمن ها همه سبز و یکدست بودند اما رنگ پاییز🍂 روی برگ درختان🌳 نشسته بود. نوای دعا و روضه✨ توی صحن امامزاده پیچیده بود. خلوت بود. گوشه ی ضریح نشستم و سرم را به ضریح تکیه دادم. نمی دانستم از خدا چه می خواستم؟! گنگ و سردرگم تسبیح سفید را از کیفم درآوردم، چشمم را بستم و شروع کردم. نمی دانم چه موقع خوابم برد. سبک بودم و آرام. دیگر حس دلتنگی ام خفه کننده نبود. چشمم را که باز کردم هوا تاریک شده بود. نمازم را خواندم و راهی منزل شدم. " الان همه دیوونه شدن. نباید بی اطلاع می اومدم. گوشیمم خاموش شده. "😥 زهرا بانو و سلما جلوی درب حیاط منتظر بودند. از دور که مرا دیدند، زهرا بانو از سر آسودگی به دیوار تکیه داد. سلما به سمتم دوید و با من همراه شد ــ من به درک...😡 حداقل به فکر مامانت باش. پدرجون و بابات رفتن دنبالت بگردن دیوونه. بی توجه به عصبانیت اش گفتم: ــ صالح زنگ نزده؟😒 ــ خیلی خری دختر...😠 قهر کرد و به منزل رفت. زهرا بانو را با خودم به منزل آوردم. تلفن زنگ زد. دویدم و گوشی را برداشتم. ــ الو صالح جان...😍 ــ سلام دخترم... تو کجایی؟ برگشتی باباجان؟؟!!😥 پدر صالح بود. با خجالت گفتم: ــ سلام پدر جون. 😓شرمندم نگرانتون کردم. نگران نباشید خونه هستم. گوشی را سرجایش گذاشتم و از تلفن دور شدم که از دل سلما در بیاورم. تلفن دوباره زنگ خورد. خونسرد تر از قبل گوشی را برداشتم و گفتم: ــ بله؟؟!!😒 ــ سلام خانوم خوشگلم... ــ صالح... ــ جان دلم خانوم گل... خوبی؟ ادامه دارد... 🖇نویسنده👈 ▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬ @abalfazleeaam🇮🇷 ▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
﷽❣ ❣﷽ اگر چه و روزگار می گذرد دلم خوش است كه با یاد یار♥️میگذرد چقدر خاطره انگیزو شادو رویاییست قطار عمر كه در می گذرد 🌼 🍃 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج ▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬ @abalfazleeaam🇮🇷 ▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
♦️راز گشایش، در انتظار است ✅از ع درباره و گشایش پرسیدند و ایشان پاسخ دادند:«إنتظار الفرج من الفرج؛ فرج، خود بخشی از گشایش است(تفسير العياشي ؛ ج2 ؛ ص138) 👈و این یعنی آغاز گشایش با انتظار ما،آغاز می‌شود و این انتظار، خود برای ما در امور و را به همراه خواهد داشت. ☝️👈اگر می‌بینیم گشایشی نیست این به سه جهت است: 1️⃣یا اینکه نمی‌دانیم انتظار واقعی یعنی چه و اسم چشم‌به راهی توأم با و را انتظار گذاشته‌ایم! 2️⃣یا اینکه می‌دانیم انتظار یعنی و که نشانه ما است اما خود را پشت واژه انتظار، مخفی کرده‌ایم! 3️⃣یا اینکه هم معنای انتظار را می دانیم و هم اهل تلاشیم ولی اهل نیستیم و با می‌خواهیم میوه درختی را قبل از رسیدن آن بچینیم؛‌ ☝️به همین دلیل امام ع در سخنی دیگر با جمله:«انتظار الفرج بالصبر»(عيون أخبار الرضا، ج1، ص: 55) به توأم بودن صبر و انتظار،‌تصریح فرمودند. 👈به هر حال از منظر ایشان، راز گشایش، در است، انتظار صحیح با تمام لوازمش. 👤حسن ملایی 🌹 @Abalfazleeaam
‌ ️جبران توی قیامت... بعضی وقتها خدا به بنده هاش توی همین دنیا پاداش کاراشون رو میده. می فرماید می خوام روز قیامت باهاش بی حساب باشم... اونجا حسابش رو میرسم...آخه این خیلی نامرد بود... آدم عاقل از خدا میخواد که پاداش رنج های دنیاییش رو، روز قیامت بده و توی این دنیا هم خدا از "کرم و رحمتش" بهش بده... پس از این به بعد مراقب باش یه موقع نداشته باشی که جواب خوبی هات رو حتماً توی دنیا ببینی! یه موقع نگی "بشکنه این دست که نمک نداره..." قرار ما بر این شد که از این به بعد هر خوبی کردی پاداشش رو توی قیامت بگیری... 🌸«وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی‌‌- و آخرت‌ بهتر و پاینده‌تر ‌است‌.» 📖سوره اعلی آیه ی 17. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ 🌹 @Abalfazleeaam
مظلومیت_امام_زمان ارواحنافداه بیشترین فعالیت شیطان این است که مردم را از یاد ارواحنا فداه غافل کند و مردم طالب فرج نباشند و حالت پیدا نکنند تا خدای تعالی ظهور را به تاخیر بیندازد و در نتیجه مهلت بیشتر بشود. @TabadolatAlmahdi ᯓ🌸مختص بانوان(شیرینی؛خلاقیت؛خیاطی آسان) eitaa.com/joinchat/2211053671C391aa0dd58 ᯓ🌸زنان و زایمان eitaa.com/joinchat/2735472757C7f414e0209 ᯓ🌸یک‌حبه‌شعر eitaa.com/joinchat/970850306Cf8a892a340 ᯓ🌸خودسازی+موفقیت+پندیات+معاشرت eitaa.com/joinchat/2647130230C4178443be9 ᯓ🌸شیک پوش eitaa.com/joinchat/2868445187Cbeb8d9ed44 ᯓ🌸سرویس فانتزی آشپزخانه عروس؛کیف؛باکس eitaa.com/joinchat/1224147060Cc55b8bb3a5 ᯓ🌸گل وگلدون eitaa.com/joinchat/1435238543Cef0113d163 ᯓ🌸آموزش غذا های جدید فقط اینجا https://eitaa.com/joinchat/3077046400Cb43c24114a ᯓ🌸نوای ماندگارمرحوم آسیدجوادذاکر http://eitaa.com/joinchat/391380995Cc914948e8a ᯓ🌸لباس خوش سلیقه زیبا https://eitaa.com/joinchat/2673934366C7e7b8b067c ᯓ🌸رُمَیصا eitaa.com/joinchat/3505979469Ce0c33e14ef ᯓ🌸اباالفضلی ام افتخارمه eitaa.com/joinchat/2669150222C7a6f0e9435 ᯓ🌸تکنیک های تربیت کودک eitaa.com/joinchat/362151942C416478d603 ᯓ🌸تکنیک های زناشویی eitaa.com/joinchat/339148806C9ef05ac14d ᯓ🌸رفیق‌شهیدم♡سردارقلبم http://eitaa.com/joinchat/440336418C923edad638 ᯓ🌸ارزانکده لباس شیک https://eitaa.com/joinchat/3579445300Cf954b9eae8 ᯓ🌸لباس کودک نازم https://eitaa.com/joinchat/4274651195C80143b16cb ᯓ🌸نبض عشق eitaa.com/joinchat/3922853902Cc8d5a7401a ᯓ🌸رمانــ مـذهـبـۍــکده eitaa.com/joinchat/3001483390Ca3e24f9c09 ᯓ🌸- 「 و مـ‍‌ت‍‌ـ‍‌‌ن هـٰ‌‍اے مذهبـی」 eitaa.com/joinchat/4198367323C6b32bfc151 ᯓ🌸صفر تا صد تزیینات eitaa.com/joinchat/4133552247Cd45f4b08be ᯓ🌸دنیای چادری ها eitaa.com/joinchat/2120810615C6d6c5419b1 ᯓ🌸دنیای کاردستی ؛بازی؛ تربیت فرزند eitaa.com/joinchat/3670671495C416df0bab2 ᯓ🌸باعشق‌بخون eitaa.com/joinchat/3363635214C03c033f6e8 ᯓ🌸منتظران گناه نمیکنند https://eitaa.com/joinchat/3751936000Cf84bd28534 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼گروه تبادلات لیستی شبانه المهدی https://eitaa.com/joinchat/2267938832Ca0ccf1a964 🌸کانال تبادلات لیستی مذهبی المهدی @TabadolatAlmahdi 📆 1401/02/25 ساعت 22تا9صبح جایگاه لیست آزاد دسته بالا 1000