15.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فردی که یک کیلو طلا را در حمایت از مردم لبنان اهدا کرد
🖋خوشبهحال کسی که با جان و دل از داشتههاش میگذره تا آرامش به خانوادههای لبنانی برگرده. یقینا خداوند به بودن شما افتخار میکنه.
پویش #لبنان_در_پناه_امام_رئوف
طرح جمع آوری هدایای مردمی برای کمک به مردم مظلوم لبنان
📍صحن قدس
@aqr_ir
⭕️اتفاقی جالب در تفحص یک شهید
خوندی و دلت شکست اشک از چشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد
🔹شهید سیدمرتضی دادگر🌷
🔹می گفت: اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران...
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان از یاد خدا شاد بود و زندگیمان با عطر شهدا عطرآگین تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد. آشوبی در دلم پیدا شد. حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم، نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم، بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.
🔹شهید سیدمرتضی دادگر فرزند سیدحسین اعزامی از ساری، گروه غرق در شادی به ادامه کار پرداخت اما من...
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند، اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوان های شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم، راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. " گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید، بی ادبی و جسارتم را ببخشید.»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم. هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام، با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده است.
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم. به قصابی رفتم، خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفتم و به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم، جواب همان بود، بدهیتان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.
🔹️گیج گیج بودم، مات مات، خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته، با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زارزار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم. اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود، بخدا خودش بود، کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود، به خدا خودش بود، گیج گیج بودم، مات مات.
🔹️کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم، مثل دیوانه ها شده بودم. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم، می پرسیدم: آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم، مثل دیوانه ها شده بودم، به کارت شناسایی نگاه می کردم، شهید سیدمرتضی دادگر، فرزند سیدحسین اعزامی از ساری، وسط بازار از حال رفتم.
🔹و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
#امام_زمان🌟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀برای امام زمان چیکار کردیم؟
ما نسبت به امام زمان ارواحنا فداه بی توجّه هستیم...
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد کاشانی
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
*🥀|↫هرکس صبح سه مرتبه بگوید:*
*♥️⃟🥀«اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً كَثيراً طَيِّباً مُباركاً فيهِ»*
*هفتاد بلا از او دور می شود که کمترین آن اندوه است...*
بحارالانوار ج ۸۳ ص ۲۸۳
♦️ تلنگر !!!!
آیتالله حائری شیرازی:
🔰 اگر پنبه کنار آهن ربا باشد، آهن ربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده میشود.
♻️در اینجا خود پنبه جذب نمیشود، بلکه برادههای آهن به سمت آن کشیده میشوند.
معصیتها مثل آهن ربا، نان حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است.
🔶وقتی که انسان گوشتش از نان حرام روئیده باشد، نمیتواند از کنار معصیتها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد میشود، مجذوب آن میشود.
⛔️ این خاصیت درونی لقمه حرام است.
اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امامزاده که میگذرد به زیارت ایشان میل پیدا میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق الناس در منزل
این ویدیو رو دیدم خیلی به دلم نشست
به شمام پیشنهاد میکنم حتما حتما تا آخر ببینید
🌱الهی خونه ی همه تون پر از فرشته باشه
🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🌱مَنِ ازدادَ عِلماً ولَم يَزدَد هُدًى، لَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلّا بُعداً
▫️هر كس بر دانش خويش افزود،
ولى بر هدايت اش نيفزود،
جز بر دورى اش از خدا نيفزود
📚ميزان الحكمه جلد8 صفحه 117
#امام_زمان