eitaa logo
عباسیون(ع)
112 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
58 فایل
الحق که به تو نام قمر می آید ای زیباترین عموی عالم عباس(ع) ادمین : 09353245548 مجتبی مرادی
مشاهده در ایتا
دانلود
قاسم ک: 🔅 ✍ افسوس مسافران دنیا در روز حسرت کاروانی در دل شبی تاریک که چشم چشم را نمی‌دید، به بیابانی رسید و بنا شد تا روشن‌شدن هوا در آنجا توقف کند. قافله‌سالار باتجربه که با راه و جزئیات آن آشنایی کامل داشت، مرتباً به مسافران تاکید می‌کرد که زمین این بیابان پوشیده از گیاهانی است که بوی خوشی دارند. از طرفی این بیابان پُر از سنگ‌های ریز و درشت نیز می‌باشد. تا جایی که در توان دارید از سنگ‌ها جمع‌آوری کنید، اما مبادا از گیاهان چیزی بردارید، چراکه به‌زودی با فواید سنگ‌ها و مضرات گیاهان آشنا خواهید شد! مدت اقامت ما کوتاه و غیرقابل‌برگشت خواهد بود، لذا تا می‌توانید از این فرصت استفاده کنید. در این بین گروهی به سفارش قافله‌سالار عمل نموده و با پرهیز از جمع‌آوری گیاهان خوشبو، شروع به گِردآوری سنگ‌های کوچک و بزرگ کردند. اما در مقابل، عده‌ای هم با این توجیه که حمل سنگ‌ها مشکل بوده، از برداشتن سنگ خودداری و در عوض به کندن گیاهان خوشبو مشغول شدند. پس از گذشت ساعتی، طوفانی شدید وزیدن گرفت. قافله‌سالار برای رسیدن به اولین کاروانسرا، ناچار شد حرکت کاروان را شروع کند. او در اواخر شب مجبور شد کاروان را از روی پلی طولانی که روی رودخانه‌ای خروشان ساخته شده بود، عبور دهد. دقایقی بعد از عبور آخرین نفر، از شدت طوفان پل بزرگ در هم شکسته و فروریخت. با عبور کاروان از پل، به‌تدریج از تاریکی هوا کاسته شده و دیوارهای کاروانسرا نیز از دور نمایان می‌گشت. آنچه در این میان عجیب بود، صدای همهمه و ناله کاروانیان بود که با روشن‌شدن تدریجی هوا، بلند و بلندتر می‌شد! با ورود کاروان به کاروانسرا و روشن‌شدن کامل هوا، فریاد مسافران به اوج خود رسید. قضیه از این قرار بود که با روشن‌شدن هوا، معلوم شد سنگ‌هایی که قافله‌سالار به جمع‌آوری آن توصیه کرده بود، جواهرهای ارزشمندی بوده است. علت ناله و حسرت افرادی که از آن سنگ‌ها برنداشته بودند، مشخص بود، اما وقتی از دلیل حسرت کاروانیانی که به‌همراه خود سنگ داشتند، سوال شد، در پاسخ گفتند افسوس می‌خوریم که چرا به برداشتن همین مقدار از این جواهرات بسنده کردیم! دلیل دیگر ناراحتی و حسرت بسیاری از مسافران کاروان این بود که متوجه شده بودند گیاهان خوش‌بویی که به‌همراه دارند، نوعی گیاه سمی بوده که به‌محض برخورد با دستشان آنان را مسموم کرده است! در واقع تمام کاروانیان از افسوس اینکه چرا به توصیه‌های قافله‌سالار عمل نکرده یا به‌طور کامل آن سفارشات را عملی نساخته بودند، فریاد واحَسرتا سر داده بودند! آری عزیزان، حکایت این داستان حکایت دنیا و آخرت ماست! دنیا به‌منزله آن بیابان تاریک، قافله‌سالار به‌منزله بزرگان دین، سنگ‌ها در حکم واجبات و کارهای نیک، گیاهان خوش‌بو به مَثابه گناهان، پل غیرقابل‌برگشت به‌منزله مرگ، و روشنایی روز به‌منزله دنیای پس از مرگ است. طبق آیات مبارکه قرآن، یکی از اسامی روز قیامت، «یوم‌الحسرة» یعنی روز اندوه، افسوس و پشیمانی است. تا فرصت داریم از غنیمت‌های دنیا که همان واجبات و کارهای خوب است، بهره‌مند شده و فریب ظاهر جذاب گناهان را نخوریم که پشیمانی سودی نخواهد داشت. کانال عباسیون (ع) ((ما ملت امام حسینیم)) @abasiyon
✨﷽✨ 🔴چهار "نون" راهگشا ✍ گاهی آدم هنگام گرسنگی با یه "نون" مشکل رو حل می‌کنه؛ حالا با چهار تا "نون" می‌شه جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید. 🔰 این هم "چهار نون" راهگشا: نبین نگو نشنو نپرس 1⃣ نَبین 1- عیب مردم را نَبین. 2- مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را نَبین. 3- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام دادی، نَبین. 4- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل). ￸ 2⃣ نگو 1- هر چه شنیدی، نگو. 2- به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد، چیزی نگو. 3- سخنی که دلی را بیازارد، نگو. 4- هر سخن راست را هر جا، نگو. 5- هر خیری که در حق دیگران کردی، نَگو. 6- راز را حتی به نزدیک‌ترین افراد نگو. ￸ 3⃣ نَشنو 1- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو. 2- وقتی دو نفر آهسته سخن می‌گویند، سعی کن نَشنوی. 3- غیبت را نَشنو. 4- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل). (خود را به نشنیدن بزن) ￸ 4⃣ نَپرس 1- آنچه را که به تو مربوط نیست، نپرس. 2- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس. 3- آنچه باعث آزار شخص می‌شود، نپرس. 4- آن پرسشی که در آن فایده‌ای نیست، نپرس. 5- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می‌شود، نپرس. ￸ ‌🔽 {{ما ملت امام حسینیم}} کانال عباسیون {ع} @abasiyon
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نوکر کوچولوی امام حسین (علیه السلام) چه غوغایی به پا کرد 👌 هر چه قدر حال و هوای حسینی بهت دست داد مارو هم دعا کنید . نبینی از دستت رفته 🔽 کانال عباسیون {ع} {{ما ملت امام حسینیم}} @abasiyon
🏴 آقای ‏مطیعی چند شب پیش حرف قشنگی زد : گفت به بگیم آقا جان شما امانت‌داری این چند شب عزاداری ما دست شما امانت، شب اول قبر بهمون برگردونید اگه دست ما بمونه خرابش میکنیم... 🔺 🔽 کانال عباسیون {ع} {{ما ملت امام حسینیم}} @abasiyon
✨﷽✨ ✍میگن: پیر مردی با چهره‌ای قدسی و نورانی وارد یک مغازه ی طلا فروشی شد. فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت : من عمل صالح تو هستم! مرد زرگر قهقهه‌ای زد و با تمسخر گفت : درست است که چهره‌ای نورانی دارید ؛ اما هرگز گمان نمی‌کنم عمل صالح چنین هیبتی داشته باشد.!!! در همین حین ، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنها خواست که تا او حساب و کتاب می‌کند ، در مغازه بنشینند. با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نورانی نشست. با تعجب از زن سوال کرد : که چرا آنجا در بغل شیخ نشستی؟ خانم جوان با تعجب گفت : کدام شیخ؟ حال شما خوب است؟ از چه سخن می گوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت : بالاخره این قطعه طلا را به ما می دهید یاخیر؟ مرد طلا فروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد و زوج جوان مغازه را ترک کردند. شیخ رو به زرگر کرد و گفت : غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق می شود. دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد. شیخ به زرگر گفت : من چیزی از تو نمی‌خواهم! این دستمال را به صورتت بمال تا رزق و روزی ات بیشتر شود . زرگر با حالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به صورت مالید و نقش بر زمین شد. شیخ و دوستانش هرچه پول و طلا بود برداشتند و مغازه را جارو زدند ... بعد از ۴ سال شیخ روحانی با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد ... افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را باز گفتند. افسر پلیس گفت : برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و نقش بر زمین شد و این‌ بار شیخ و پلیس و دوستان ، دوباره مغازه را جارو زدند. 🔺 نتیجه اخلاقی حکایت : انتخابات نزدیکه ، مواظب مغازه های زرگری خود باشید. از این به بعد بازار وعده و وعیدها و نطق های آتشین در مجلس و سینه چاک کردن برای مردم گرم می شود. فعلا وعده کمک به ۱۸میلیون خانوار شروع شد.. ⚫️⚫️⚫️⚫️
✨﷽✨ 🔴 ✍در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه‌هاست! که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که بوی عطر زنی تمام مردی را به‌هم می‌ریزد! که می‌گویند: یعنی همان چندلحظه‌ای که شخصی به نامحرمی لبخند می‌زند ولی فکرش ساعت‌ها درگیر همان یک لبخند است! که می‌گویند یعنی حساب و کتاب زمانی که فردی با همسرش بلند می‌خندد و جوان مجردی هم در همان حوالی آن‌ها را با حسرت نگاه می‌کند. که می‌گویند یعنی حساب کردن زمانی که فردی در پایان صحبت‌هایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت می‌گوید و رابطه‌ای را به همین اندازه سرد می‌کند! که می‌گویند یعنی همان چند لحظه‌ای که با فروشنده‌ای نامحرم، احساس صمیمیت می‌کند. و... قدر این‌ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی‌آید. اما که می‌گویند امثال همین‌هاست، همین کارهای کوچکی که مثل ضربه اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پرده‌ها کنار رفت، خواهیم دید ! 👍👍 🔽 کانال عباسیون {ع} {{ما ملت امام حسینیم}} @abasiyon