ملاحظاتی بر یادداشت «بس فتنهها بزاید» آقای محمد طلایی
🖋 نوشته: عباس حیدری پور
2️⃣ از 3️⃣
3️⃣ علاوه بر منطق «تدریج» و دعوت مرحلهای باید متوجه تنوعات فرهنگ عمومی جامعه و لایههای آن بود؛ امری که مواجهه چندلایه و ترکیبی را میطلبد. به عبارت دیگر با اینکه باید گفتمان حاد و حاق مدعای انقلابی و توحیدی توسط علمدار و هادی جامعه و رهبر آن همواره زنده نگه داشته شود اما این بدان معنا نیست که تنها با این لایه و این سطح به شکل بسیط و غیرمرکب جامعه مورد خطاب قرار بگیرد. چگونگی مواجهه اهل بیت ع با سؤال واحد و نیز آنچه درباره قرآن یادآوری شد توجه به همین امر را نشان میدهد؛ البته به زعم نویسنده یک نارسایی درباره ماهیت پدیده گفتمانی و چگونگی شکلگرفتن گفتمان میتواند باعث این تلقی شود که طرح گفتمان حاد به معنای طرد هرگونه منطق و گفتگوی رقیقتر است. نکته کلیدی برای حل مسئله توجه به امکان ذوبطون بودن «جملات و دعوات» است. اینکه در معارف دینی میتوان از جمله واحد مراتب مختلف توحیدی و بطون معنایی را به حسب مقام و موقف شنونده اخذ کرد باید نکتهای بس درسآموز داشته باشد. اگر طرح گفتمان واحد به معنای از کار انداختن هویت چندلایه و ذوبطون مفاد گفتمان باشد باید به صراحت گفت گفتمان ابزاری مناسب برای بسط منویات دینی نیست! گفتمان اگر هویت تأویلی را نداشته باشد اساساً لیاقت حمل معانی و معارف دینی و انقلابی را ندارد. بدینترتیب دعوای بر سر گفتمان مختار نه فقط دعوایی راهبردی بر سر انتخاب "این یا آن" مفاد گفتمانی بلکه دعوایی بر سر کیفیت طراحی گفتمان به معنای امکان لایهمندی مفاد گفتمانی است؛ در تاریخ اسلام گاه توحید چنان طرح شده است که به تکفیر انجامیده است و گاه دیگر چنان طرح شده که به هم آغوشی با شرک و کفر تن داده است. و حال آنکه راهبرد درست، میانه تشبیه مطلق و تنزیه مطلق است.
4️⃣ نکته جالب توجه در یادداشت پذیرش ضرورت وجود محمل اجتماعی برای سوار شدن گفتمان است. در این یادداشت ظاهراً گزینه و پیشنهادی به عنوان محمل اجتماعی امروزین ما برای سوارکردن حاق گفتمان انقلاب اسلامی وجود ندارد. و حال آنکه به نظر میرسد محمل اجتماعی خود نظام جمهوری اسلامی است و ساختن این چهره مستقر انقلاب؛ همان پدیدهای که با عنوان ساختن ایران از آن یاد میکنیم. اگر پیشرفت ایران کالبد تحقق مادی داشته باشد چنین مواجهاتی با گفتمانهایی پایینتر از گفتمان حاد نهضتی ضرورت چنین وضعی خواهد بود. به عبارت دیگر مسئله این است که آیا انقلاب اسلامی باید همچنان در چهرۀ نهضتی خود به پیش برود یا باید استقرار در چارچوب نظام هم بیابد؛ یعنی نوعی نظامسازی، ساختارسازی و حتی بروکراسی که مساس جدی با امر دنیوی پیدا خواهد کرد، هم در میان است. اگر این را بپذیریم باید گفتمان میانی هم وجود داشته باشد. خود ادبیات رهبر انقلاب در جایی که توصیه به سندنویسی و تحفظ بر سند میکند، جایی که رعایت انضباطهای بروکراتیک را خواستار میشود، همگی دال بر پذیرش این حالت میانی و گفتمانهای متناسب با این لایه است. مسئله این است که آیا اداره جمهوری اسلامی به مثابه یک شر گریزناپذیر در حال مهار گفتمان خود انقلاب اسلامی و ماهیت نهضتی آن است؟ یا نه این خود یک ظرفیت و فرصت است؟ اگر ظرفیت و فرصت است یعنی وارد مقام تفصیل شدهایم یعنی علاوه بر مقام سلب و نفی باید به مقام ایجاب ورود داشته باشیم و مقام ایجاب تفصیل میطلبد و این نقطه از گفتمانهای حاد قدری فاصله میگیرد نه بدین خاطر که ما از این گفتمان فاصله میگیریم و به آن پشت میکنیم بلکه ماهیت دنیا، انسان، روابط دنیوی و تدریج در آن و گونهگونی مخاطب چنین چیزی را اقتضاء میکند. پس تدریج و تفصیل و مقام اثبات لایههای میانی گفتمانی را میطلبد.
ادامه...🔰
@abbas_heidaripour
ملاحظاتی بر یادداشت «بس فتنهها بزاید» آقای محمد طلایی
🖋 نوشته: عباس حیدری پور
3️⃣ از 3️⃣
5️⃣ یکی از دغدغهها و بلکه استدلالات مرکزی نویسنده یادداشت این نگرانی است که اگر گفتمان رقیقتری در کار باشد این امر به خاطر هاضمه قدرتمند تمدن غربی و انصراف ذهنی مخاطبان گفتمانی ما باعث درغلطیدن ایشان به سویه کاملاً مادی میگردد و اثری از هویت انقلابی را نمیتوانند با این گفتمان در خود بازتعریف کنند. ازجمله نوشتهاند: «اگر ایده نهضت جزئینگر میبود، به نفع تمامیتخواهی ایده تجدد مصادره میشد، چون تجدد بود که میتوانست فضا را پر کند و جزءنگری معارضش را در خود هضم کند؛ همانگونه که در مشروطه، استبدادستیزی را در خود بلعید و سکولاریسم مدرن استبدادی پهلوی را بیرون داد.»؛
در مقام پاسخ به این دغدغه باید به دو نکته بسیار مهم توجه کرد:
📍اولاً- همانگونه که به درستی نویسنده متوجه است، قوت تمدنی غرب فقط از گفتمان مادی او برنمیخیزد بلکه به بسط تمدنیاش در ساحات مختلف زندگی بازمیگردد. ازاینرو باید گفت اگر ما وارد تفصیل نشویم و واقعاً سودای ساخت نظامی متفاوت را نداشته باشیم، صرف گفتمان حتی در فرض عدم برخورداری تمدن غرب از گفتمان و عدم معارضه در لایه گفتمانی با ما باعث نمیگردد امکان حرکت بلندمدت و راهوار را داشته باشیم. اینکه رهبر انقلاب بر ضرورت ساخت ایران به عنوان «الگو» توجه دادهاند به همین معناست. همین نقطه تمرکز ایشان باعث شده است که برخی استلزامات دغدغهمندان متمرکز بر صرف هویت نهضتی انقلاب در بزنگاههای تاریخی و حوادث جاری جهانی با فرمان ایشان همراه نگردد. صریحتر آنکه با اینکه گفتمان نیاز هرگونه عزیمت است اما از آنجا که حرکت و عزیمت مشکک است، پس از عزیمت و قیام اولیه، و در مقام تثبیت سنگر اول باید وارد ساخت شد و این خود نیازمند ایجاب و تفصیل است که لایهمندی گفتمانی را ضروری میسازد.
📍ثانیاً- هر گفتمان رقیقتری ضرورتاً تسلیم روح مادی تمدن غرب نمیگردد؛ زیرا هر امر میانی اگر به درستی طرح گردد، حاوی عناصر حق و روحی متعالی است که میتواند فرد مستقر در این لایه را دستگیر باشد؛ به عبارتی تسلیمشدن گفتمان میانی به روح تمدن غربی در شرائطی خواهد بود که فاقد هرگونه سویه متعالی و استعلایی باشد و حال آنکه اگر چنین باشد اصلا این گفتمان نه یک گفتمان میانی بلکه یک گفتمان منحط است. مثلاً گفتمان «رفاه و پیشرفت» یا «تفریح و سرگرمی» در بسیاری از تقریرهای تاریخ معاصر خویش حاوی سویه استعلایی نبوده است اما در مقابل رهبر انقلاب گفتمان«پیشرفت و عدالت» را مطرح کردهاند و این با اینکه یک گفتمان میانی است ولی حاوی عناصر استعلایی است و درعینحال در مقام تقریر تفصیلی حتی عنصر«پیشرفت» را با نگاهی خاص و مشتمل بر پیشرفت معنوی معرفی کردهاند. بهعبارت دیگر درصورت انتخاب گفتمان میانی درست این گفتمان نسبت به امر استعلایی لابشرط و تسلیم محض نیست بلکه با آن همسو و همآهنگ است و بدلزدن بدان چندان آسان نیست، زیرا طراحان این گفتمان در جامعه حاضرند و کنشگری دارند. نکته برتر اینکه حتی رهبر انقلاب نسبت به مصادره برخی گفتمانهای میانی بسیار دورتر از حاق گفتمان انقلابی را در دوران رهبری خویش را به نمایش گذاردهاند؛ مردمسالاری دینی درواقع انقلاب ماهیت شعارهای دموکراسیخواهانه دوران اصلاحات بود؛ نه به این معنا که ایشان این اندیشه را نداشته باشند بلکه وقتی شعار دموکراسی در دوران مذکور مطرح شد، ایشان هم بهعنوان عالیترین کنشگر جامعه ایرانی وارد شدند و در مقام تبیین و تفصیل و بعد صورتبخشی و بازسازی مجدد گفتمانی، مردمسالاری را برکشیدند. بدینترتیب باید توجه کرد که وقتی صحبت از گفتمان میشود، گفتمان تنها پدیده حاضر در میدان نبرد نیست بلکه هم کنشگران انقلابی در میداناند و هم اگر گفتمان میانی برخوردار از روح استعلایی باشد، این روح استعلایی آن را اقتضاءمند خواهد کرد و تسلیمش به روح تمدن غربی را آسان نخواهد ساخت. مسئله این است که اگر کنشگران جبهه انقلاب همهچیز را به گفتمان بسپارند، از عهده نبرد تمدنی با غرب برنخواهند آمد. گفتمان ابزاری برّا و پیشرو و پیشران است اما هیچگاه ابزار هرچقدر هم متعالی، همه معادلات را رقم نخواهد زد؛ دستکم زنده نگهداشتن گفتمان البته همراه با روح آن یک ضلع جدی کنشگری است؛ با اینکه إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ است ولی خواستهاند که حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ.
سخنان دیگری البته باقی است؛ باشد تا بهانهای دیگر.🔹
@abbas_heidaripour
❇️ علامه طباطبایی و رویکرد تهاجمی در برابر تمدن غرب(۱)
🖋 حمزه شیختبار
🔸 آبان هر سال، بهانهای است تا اندیشوران، مروری بر زندگی سراسر درخشان علامه طباطبایی رضوان الله علیه داشته باشند. تا کنون، ابعاد گوناگونی از شخصیت این مرد بزرگ، توجه متفکران را به خود جلب کرده است؛ دغدغه فلسفی و فکری، توجه علاقمندان علوم معقول را به چهره فلسفی کمنظیر این فیلسوف بزرگ جلب نموده است؛ آنان که دل در گروی اسرار سلوکی و سفر معنوی دارند نیز، همواره شیفته زندگی عرفانی این عارف شهیر بودهاند؛ غواصان دریای ژرف معارف قرآنی نیز همیشه المیزان را در رده نخستین منابع بالینی خود، حفظ نموده و با آن مأنوس بوده و هستند؛ حتی گهگاه، عدهای، هرچند به ندرت، به منزلت فقهی و اصولی این فقیه سترگ نیز پرداختهاند.
❗️با این همه، بنظر میرسد جلوهای از شخصیت علامه طباطبایی همچنان در محاق است و آن، نگاه نافذ و تیزبین و انتقادی علامه طباطبائی نسبت به #تمدن_غرب و رهاورد آن برای بشریت است.
✅ گزاف نیست بگوییم علامه، آگاهانه، بارها و بارها، از سیئات فرهنگ و تمدن غرب پرده برداشته و پرونده قصور و تقصیرهای این تمدن را افشا کرده و مواجههی فعال و تهاجمی بر آن داشتهاند. این هجمه فعال، در چند جبهه سامان پذیرفته است که به مرور به خلاصهای از آن اشاره میشود:
1⃣ معرفتشناسی در تمدن غرب؛
علامه، بارها هشدار دادهاند که یکی از نقصهای تمدن غرب، حصر روش معرفتی، بر معرفت حسی و تجربی است[1و2] حتی ایشان اعتقاد دارد که این کاستی معرفتی که غرب، دچار خرافه آن شده است، بسی مهمتر از خرافاتی است که جوامع شرقی را بدان متهم میکنند. چرا که غرب، تجربه را آن چنان کارگشا شمرده است که بیش از اختیارات و تواناییهای آن، از آن انتظار دارد و تلاش میکند تمام دادهها-هرچند دادههای غیر تجربی را-با این ابزار، ارزیابی کند غافل از آن که ابزار تجربه، توان اثبات یا نفی چیزی را ندارد.[3]
2⃣ تقلید کورکورانه، سکه رائج در غرب؛
نقص پیش گفته در معرفت شناسی تمدن غرب، موجب شده است که آنها دینداران را به تقلید متهم کنند و حال آن که خود، در شؤون مختلف فردی و اجتماعی خود دچار تقلیدهای کورکورانه و بی دلیل از دیگران هستند هرچند آن را تغییر نام نهند.[4] علامه معتقد است آن مقدار از فضائل اخلاقی و حتی پیشرفتهای مدنی که در جوامع غربی به چشم میآید چیزی جز تبعیت از میراث ادیان الهی و تعالیم انبیاء نیست و بر این مطلب استدلال هم ذکر میکنند. البته ایشان تصریح میکند که غربیها، با این تقلید هرچند ناقص تا حدودی به پیش رفتند ولی امتهای اسلامی با بیاعتنایی به گنجینه ارزشمند خویش، دچار عقبماندگی شدند.[5]
ایشان تصریح دارد که تأثیرگذاری اسلام بر جهان غرب، مطلبی است که مورد اعتراف روشنفکران اروپایی نیز واقع شده است.[6]
علامه، به مسأله حقوق زن اشاره کرده و تأکید میکند که اسلام، بسی پیش از غرب، آزادی زن را تضمین کرده است و غرب، بعد از مدتها تلاش کرد از اسلام تقلید کند هرچند در این تقلید ناشیانه عمل کرد.[7]
3⃣ ناکارآمدی تمدن غرب در اداره انسان؛
از نظر ایشان، بر خلاف آن چه روشنفکران غربزده میپندارند که تمدن غرب الگوی ایدهآل بشریت در پیشرفت و سعادت است[8] غرب، در تأمین سعادت بشر، ناموفق عمل کرده است و صرف قدرت ظاهری و یا پیشرفت مادی، از نظر اسلام، سعادت به حساب نمیآید بلکه سعادت آن است که بعد جسمانی و روحانی بشر را تحت تأثیر قرار دهد.[9] تمدن غرب، در اجرای #عدالت_اجتماعی نیز ناکام بوده است و با نادیده گرفتن مفسده ربا و مصلحت انفاق، پایههای عدالت را لرزان ساخته است.[10] آنچه غرب، به ارمغان آورده است تنها یک تمدن با محوریت لذت مادی است.[11] همین امر سبب شده است که غرب، موفق به حفظ اخلاق نیز نشود.[12]
4⃣ شعارهای دروغین تمدن غرب؛
میتوان گفت اوج غرب ستیزی علامه طباطبایی در جایی است که مظالم تمدن غرب را بر می شمرد؛ او تمدن غرب را، بخاطر شعارهای خوش خط و خال ولی دروغینی همچون آزادی، مالکیت، استقلال، حفظ منافع مشترک و ... مورد مذمت قرار میدهد.[13] و تصریح میکند که تمدن غرب، نه تنها به این شعارها عمل نکرد بلکه با استثمار ملتها، شیوهای از بردگی مدرن را بنیان نهاده است. ایشان، وحشیگریهای غرب در جنگ جهانی دوم، اشغال ایران، مظالم فرانسه و انگلیس و آمریکا و اروپای شرقی را به عنوان نمونههای باقیماندن رسم بردگی در بین غربیها متذکر میشود.[14] و حتی تأکید میکند که آفریقا و آسیا قربانی طمع و غارت غربیها گشتهاند.[15]
📌 ادامه در فرستهی بعد👇🏻
#علامه_طباطبایی
#تمدن_غرب
#تهاجم_علمی_تبلیغی
@Tanbiholomah
❇️ علامه طباطبایی و رویکرد تهاجمی در برابر تمدن غرب(۲)
🖋 حمزه شیختبار
5⃣ نقد غربزدگی؛
از دیدگاه علامه طباطبایی، یکی از جرائم تمدن غرب آن است که انسان غربی را به عنوان انسان ایده آل به جهان معرفی کرد و به تمامی جوامع، این گونه القاء کرد که ایدهآلترین شرایط برای جوامع آن است که از هر جهت، به شکل اروپاییها درآیند.[16] از قضا، ایشان اضافه میکند که جهان اسلام نیز در سدههای اخیر، دچار این غربزدگی شده است و هرگاه جهان اسلام دچار انحطاط شده است بخاطر همین تقلید کورکورانه از غرب بوده است.
📚 منابع:
[1]المیزان، ج1،ص47
[2]المیزان، ج1، ص210
[3]المیزان، ج1،ص 422
[4]المیزان، ج1، ص423
[5]المیزان، ج2، ص151
[6]المیزان، ج4، ص100
[7]المیزان،ج2، ص276
[8]المیزان، ج4، ص98
[9] المیزان، ج4، ص 104
[10]المیزان، ج2، ص 384
[11]المیزان، ج13، ص87
[12]المیزان، ج4، ص111
[13]المیزان، ج4، ص107
[14]المیزان، ج6، ص 355
[15]بررسی های اسلامی، ج2، ص307
[16]بررسی های اسلامی، ج1، ص122 و 278
[17]شیعه، مصاحبات کربن با علامه، ص209
#علامه_طباطبایی
#تمدن_غرب
#تهاجم_علمی_تبلیغی
@Tanbiholomah
امروز روز شادی و عزت بود، روز پیروزی، پیروزی در سایه قرآن: این البته یک آغاز است... حجم احساس بهگونهای است که نمیتوان آن را بهراحتی در قاب قلم جا داد. این صحنهها را بنگرید:
🌿در یکی برخورد انسانی و اکرامآمیز مجاهدان قدس با اسرای اسرائیلی در کنار عزت آنچنان به هم آمیخته است که متحیر میمانیم بر مواجهه انسانی افتخار کنیم یا حادثه بزرگتری که در دل این صحنه محقق است. لحظه به لحظه این حادثه انسانیت را باید ستود(کلیپ اول):
🌿در دیگری بازگشت فرزندان به آغوش مادر و خانه کنایهای بلیغ از وصال مام فلسطین و فلسطینیان زندانیشده و تبعیدشده است(کلیپ دوم):
🌿سومی زن که خود مظهر حیات و تداوم زندگی است بر خاک که زادگاه و مولد انسان و جایگاه معراج اوست سجده میکند؛ وه که چه سجدهای که هربار سیر نمیشود و بار دیگر پیشانی بر خاک مولد و وطن میساید(کلیپ سوم):
ببینید🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حس خاصی بود خواندن کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» شهید سید مرتضی آوینی در کافهای در #هلند...
بخشی از متن کتاب که بیش از بیست سال پیش نوشته شده است:
« اکنون اگر #ایران را قدرتی هم سنگ بزرگترین قدرتهای جهان میشناسند، نه از آن است که ما صاحب تکنولوژی پیشرفتهتری هستیم یا گامهای بلندی در زمینه توسعهی اقتصادی برداشتهایم... این قدرت الهی است که همهی دنیا را دیر یا زود مسخر اعتقادات ما خواهد کرد و پرچم اسلام را بر فراز همهی بلندیهای عالم به اهتزاز در خواهد آورد.
تسخیر قلوب مردم حقطلب جهان و صدور انقلاب، با پیشرفتهای تکنولوژی میسر نیست، با تبعیت از این فرمان قرآنی میسر است که فاستَقِم کَما اُمرت و مَن تابَ مَعَک، و کسی اهل استقامت است که از خود گذشته باشد. خودپرستی ریشهی همهی ترسهاست. انسانی که از گرسنگی وحشت دارد، با اولین محاصره اقتصادی تسلیم میشود. آدمی که از جان خویش میترسد، با اولین تهدید به زانو میافتد و از حقوق خویش در میگذرد...»
و من به #فلسطین میاندیشم. به قیام جدیدش، صبر و استقامت مردمش، روشنگریهای مردمی جهانی، پویش قرآن خوانی و موج اسلامخواهی عالمگیر شدهاش و ارادهی الهی که ظلمات ساخته شده توسط سردمداران غربی را کنار میزند و نور را وارد قلبها میکند. چرا؟ چون شرایط را باید برای فرستادن آخرین منجی، آماده کند...
یُخرجونَهم مِن الظُلمات اِلی النور...
🇵🇸🇱🇧 ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند
@ninfrance
✂️↔️دوگانه نهضت و نظام
🖋به قلم: عباس حیدری پور
1️⃣ از 2️⃣
برخی دوگانهها را ابتدا درک نمیکنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی میشویم یا طرحی عملی را به پیش میبریم متوجه آن میشویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست میزنیم.
چرا چنین است؟ واضح است؛ بنیبشر آینده را به تفصیل در ذهن و عین نمیتواند مجسم کند ولی وقتی کارها و فکرها جلو رفت، تودرتوهای جدید و دوراهیهای جدید را میشناسد که اقتضای مسیر طیشده است؛ ایبسا اگر از مسیری دیگر میرفت مطلبی دیگر و پرسشی دیگر و دوگانهای دیگر روبهرویش گشوده میشد.
📆این روزها با مقاومت جانانه غزه و فلسطین و بیداری جهانی نسبت به حجم سبعیت و ددمنشی یک رژیم کودککش مواجهیم و در بخشی از فضای نخبگانی ایران دعوای نهضت و نظام در گرفته است.
برخی، عملکرد و حتی ماهیت جریانهای نهضتی را با نظام جمهوری اسلامی مقایسه میکنند؛ این مقایسه و حتی ترجیحدادن تا چه اندازه درست است؟
اینجا باید دو بحث را از هم تفکیک کرد؛ یکی مسئله قضاوت ما درباره میزان مطلوبیت ورود جمهوری اسلامی در قصه غزه و فلسطین و مقایسه آن با حد مطلوب است و دیگری ادبیاتی که پیش از این مصداق، از شکلگیری این پرسش حمایت میکند و آن هم ادبیاتی است که دوگانه نهضت-نظام را برمیکشد و ازطریق برتریدادن به یکی درصدد ارائه پاسخ از منظر خود است.
🔑ما در این نوشتار عمدتاً به مسئله دوم میپردازیم و یادآوری میکنیم استفاده از قواعد برای حل مصادیق و مسائل جاری علاوه بر ضرورت تنقیح ادبیات و مفاهیم و قواعد پشتیبان، پیچیدگیهایی دارد که در صورت سهلگرفتن نمیتوان وجه تفاوت پاسخ دو فرد یا جریان را به یک مسئله واحد با استفاده آنها از قواعد یکسان دریافت. اما درعینحال عدم تنقیح قواعد و نظام مفهومی، مسیر حل مسائل را در هالهای از ابهام فروخواهد برد زیرا عدم پاسخ به دوگانهها آن هم در سطح قواعد و نظام مفهومی ناخواسته باعث خواهد شد که ما بدون بررسی تفصیلی و دقیق گاه به یکسو و گاه به سوی دیگر بغلطیم.
با این مقدمه پرسش این خواهد بود که ما در دوگانه نهضت یا نظام باید کدام را برگزینیم و کدامیک به مطلوبیت و آرمان ما نزدیک است:
قبل از اینکه به پرسش پاسخ دهیم باید بدانیم اساساً از نهضت و نظام چه چیز را مراد میکنیم و تا این معلوم نشود، انتخاب هم درست نخواهد بود. این احتمال بعید نیست که برخی مخالفخوانیها هم در این مسئله ناشی از تفاوت در معنای مقصود از این کلمات باشد.
🌪به نظر میرسد نهضت هویتی سیال، فعال و گرم دارد، دعوتی است که با گرمای وعدهها و افق آرمانی خویش علیه وضع موجود، جمعیتهایی به سرعت را حول خویش سامان میدهد و بر وضع موجود هجوم میبرد و درواقع قیامی را ساز میکند. نهضت میتواند سریع منتشر شود و تنوعات فراوان را گرد هم آورد زیرا در مقام اجمال قرار دارد و هنوز افق خویش را در مقام عینیت خارجی مجسد نساخته است. این ابهام و اجمال البته غیریتهایی چون وضع موجود را برنمیتابد و با آن دشمنی میکند اما با همین ابهام و اجمال انواعی از گروهها و اصناف و عقاید و آراء را ولو با اشتراکات حداقلی گاه میتواند حول آرمانش به هم نزدیک سازد.
☀️اما هویت نظام یک هویت مستقر، آرام، انضباطیافته و روندمند است. ارزیابی آن در همان وضعیت استقراری و موجود انجام میشود و لذا در نگاه آرمانگرایانه بسیار مستعد پرخاش و اعتراض است زیرا بسیاری از واقعیات فاصلهای جدی از آرمانها دارند. گاه بدبینانهتر شرّ گریزناپذیری دیده میشود که منتقدانش دوست دارند آن را از جا برکنند و به جایش نظمی نو درافکنند؛ با این سودا که نظم جایگزین توان حمل و حمایت از آرمانها را داشته باشد.
نظام بهخلاف نهضت چندان سیال و پویا نیست و اینرسی سکون بالایی دارد و همهگرایی و همگرایی اندکتری در باب آن شکل میگیرد ولی درعینحال تابآوری بیشتری درقبال تمایل به حرکت و دگرگونی و حتی تکانههای بیرونی از خود نشان میدهد.
قرار و بیقراری، حرکت و ثبات، گرمی و سردی دوگانههایی است که میتوانند دوگانه نهضت و نظام را توضیح دهند.
گرچه این سؤال صورتبندیهای دیگر و ادبیات دیگری نیز یافته است مانند اینکه همین دوگانه جدی است که اسوالد اشپلنگر را وادار کرد که روح سیال و فعال فرهنگ را بر جمود و خشکی تمدن دروضعیتی که تصور او از آن ازکارافتادگی فرهنگ بود، ترجیح دهد.
با این توضیحات وقت انتخاب و پاسخ است که در دوگانه نهضت و نظام ما کدام را اصیل و کدام را بدیل میدانیم؛ اما پس از تأمل باید اعتراف کرد این دوگانه هیچ پیروزی ندارد زیرا:
ادامه در پست بعدی⏬
@abbas_heidaripour
ادامه دوگانه نهضت و نظام
به قلم: عباس حیدری پور
2️⃣ از 2️⃣
⏺حیات انسان در وجه فردی و جمعی، همان میزان که نیازمند تحرک و پویایی و جولان و گرما و حرارت است به همان میزان نیازمند نظم و ثبات و استقرار است. انسان موجودی در میانه قرار و بیقراری است و شاید راز پایان نماز در حالت تشهد و سلام همین وضع میانه آدمی باشد.
اینکه انسان هم جان دارد و هم کالبد همین را اقتضاء میکند. روح آدمی در عالم نمیتواند سرگردان باشد و بلکه اقتضای زیست دنیایی آرامگرفتنش در تعلق به یک کالبد و بدن است؛ بدنی که تاب تحمل قرار دنیایی را به این روح میدهد و امکان ساخت و تکاپو را برایش فراهم میکند اما راست میگویند که اگر آدمی وجه فرامادی خویش را هرگاه فراموش کند، همان زمان را باید زمان مرگش دانست.
🌿تقابل نهضت و نظام هم همین است و به همین بنیادها باز میگردد. نظام وضعیت باثبات جمعی یک گونه زیست است که مطلوبیتش در محاکات و بازتاب و تجسد آرمانها و ارزشهای یک نهضت است و یک نهضت غایتی جز تحقق و استقرار و تجسد در قابل یک نظم فراگیر و باثبات نمیتواند داشته باشد. اساساً اگر نهضتی نتواند مطلوب خویش را بر چهره دنیا تثبیت کند و به نمایش درآورد چرا باید در دنیایی که چنین است این همه دستوپا زد. نهضت حالت گذاری از یک نظم نامطلوب به یک نظم مطلوب است و ازقضا هنر آدمی باید آن باشد که بتواند آرمان را در چهره نسبتاً با ثباتش هم نمایش دهد نه آنکه در وضع نهضتی فقط افسانهاش را بسراید؛ نظام تعبیر خوابی است که نهضت میبیند و اگر نهضت به نظام نرسد خوابی بیتعبیر و رؤیایی دروغین است. در نقطه مقابل اگر نظام گرمای آرمان نهضت را از دست بدهد، کالبدی است بیروح و جسدی است که درنهایت بوی تعفنش همگان را خواهد آزرد.
⚠️جمع میان نهضت و نظام آسان نیست و به همین خاطر پاسخ ساده را در انتخابی واحد و با دوگانهای ساختگی به نام نهضت یا نظام جستوجو میکنیم. این دوگانه در ذات خویش مجعول و نامعتبر نیست بلکه اگر به پاسخی یکسویه برسد، پاسخی مجعول گرفته است زیرا حقیقت وجود آدمی را که در میانه وجه آرمانی و استعلایی و وجه ماندگار و خاکی قرار دارد، تحریف کردهایم. انتخاب یکی از دو وجه تحریف خود و انسانیت است.
این را هم باید افزود که صیرورت جماعت انسانی گاه اقتضای تکیه بر داراییها و تواناییهای نهضت را دارد و گاه اقتضای تکیه بر چهره نظاممند را دارد. اگر نظامی مبتنی بر آرمانها حاصل شد باید آن را پاس داشت و دانست که بهترین پشتیبان برای نهضت است و بدون این پشتیبان نهضت همچنان روح ناآرام و مضطربی خواهد بود که ممکن است هر لحظه اصحاب قدرت و ثروت او را به گوشهای برانند و نفسش را تنگ کنند. باید نظام را پشتیبان نهضت کرد و نهضت را به قراری عمیق فراخواند تا دارایی خویش را نه فقط شعار دهد که نمودار هم سازد.
🌿نظام نهضتی یا نظام انقلابی همان چیزی است که هر میزان بدان تقرب جوییم بیشتر اهل نهضت و بیشتر اهل نظام خواهیم شد و هرمیزان بین این دو تفکیک قائل شویم همزمان هر دو را از دست خواهیم داد.
🔰
حال با فراغت از بحث درباره نسبت نظام و نهضت اگر بخواهیم نیمنگاهی به مناسبت این روزها یعنی مسئله غزه بیاندازیم چه باید بگوییم؟ آیا جمهوری اسلامی در مسئله فلسطین ورود موفقی داشته است یا خیر؟ طبیعی است که آنچه اکنون در فلسطین میگذرد بینسبت با درخشانترین چهره شهید عرصه مقاومت نیست. اکنون که در ایام شهادت حاج قاسم به دست استکبار جهانی قرار گرفتهایم باید به یاد آوریم او هم یک وجه تعلقی جدی به نظام جمهوری اسلامی داشت زیرا نیروی رسمی نظامی ما بود و هم درعینحال امتیترین چهره کشورمان در اتصال فعال با آزادیخواهان کشورهای مختلف جهان و بهویژه منطقه غرب آسیا بود. وجود همین یک چهره حجتی جدی است بر اینکه استقرار نظاممند میتواند چهرهای جدی و البته باورپذیر از همگرایی امتی را به خود امت اسلام نشان دهد. اکنون نیز اصل انکار طراحی عملیات طوفان الاقصی از سوی ایران که هم در سطح رهبری و هم در سطح بسیاری از مقامات کشورمان رخ داد، نشان میدهد نظام ایران نمیخواهد مواجهه خویش را با امت اسلامی ضرورتاً رابطهای از دریچه معادلات نظام تعریف کند، حتی در آنجایی که تجهیز جدی نظامی و رابطه پشتیبانی وجود داشته است. بدینترتیب باید این بلوغ و فهم را ستود که نه کشور از الگوهای عملی برای تعامل چندوجهی و پیچیده و مرکب خالی بوده است و نه اینک عقبگردی از این سرمایه رخ داده است.
گرچه آشکار است که هم میتوان در جزییات کنشها و حتی طراحیها انتقاداتی را داشت و هم برای بهبود و ارتقاء اهتمام نمود و طرح بدیل به میدان آورد.
@abbas_heidaripour
هدایت شده از ساختار
• برنامه ریزی با علم اجمالی یعنی کلی گویی و اسراف!
سال قبل دوستی از خیریه وابسته به آیت الله #سیستانی که 100 هزار یتیم #عراق را حمایت می کند جهت مشورت هایی به #مشهد آمده بود. او را در چند جلسه همراهی کردم.
در #دانشگاه فردوسی سراغ اساتید تربیتی که رفتیم گفتند طبق تحقیقات، #تجربه یتیم خانه ها یا همان پرورشگاه ها در ایران موفق نبوده و علت هم نبود خانواده بوده است.
دوست عراقی گفت خب این مشکل را نداریم. اساتید با تعجب پرسیدند پس این همه بچه کجا نگهداری می شوند؟ پاسخ شنیدند در خانه مادر بزرگ یا عمه و خاله و... چرا که عراق فرهنگ #عائله محور دارد و بچه بی صاحب نمی ماند.
⚠️ حالا فرض کنید برنامه ریزان پرتعداد فرهنگی ما می خواستند روی مخاطب یتیمان جنگهای عراق کار کنند و با همان #علم_اجمالی هم طراحی می کردند!!
🔷 یک مثال دیگر!
دوستی در منطقه #بلوچستان قصد داشت مردم را آموزش بدهد و تعاونی های روستایی راه بیاندازد. بعد از مدتی ناکام ماند و تغییر موقعیت داد! چرا؟
چون نمی دانست در آنجا ساختار #طایفه محور و نوعی نظام #طبقاتی هست که حاضر است سود نکند ولی همسفره طبقه مادون خود نشود و شرط همراهی همه روستا را رد کرده بودند!
⚠️ حال فرض کنید یک گروه جهادی تهرانی بخواهد تجربه خودش را تعمیم بدهد و با #علم_اجمالی وارد منطقه دیگری بشود! موفق خواهد شد؟
http://eitaa.com/saakhtar
هدایت شده از منهاج|| محمدمهدی حسینزاده
💢پیرامون دوگانه نهضت و نظام
✍🏻محمدمهدی حسینزاده
▪️"دوگانه نهضت و نظام" موضوع داغ این روزها است که برگرد آن تحلیلهای زیادی در گردش است. چندی پیش حجتالاسلام و المسلمين حیدریپور پیرامون این موضوع یاداشت قابل استفادهای نگاشته بود که مرا به تأمل واداشت. این یادداشت در پاسخ به افرادی به تحریر درآمده بود که کنش گروههای «مقاومت» را نسبت به حملات وحشیانه اسرائیل، گرم و فعال و مواجهه «نظام اسلامی» را سرد و منفعل میدانستند. گمان بعضی بر این است که عملکرد پرشور این جریانها بر رفتار کنترلشده و بسی محافظهکارانه نظام اسلامی ترجیح دارد.
▫️جواب ایشان نسبت به ترجیح هویت فعّال و پویای «نهضت» بر ماهیت ثابت و منضبط «نظام» با الهام از «ابعاد وجودی انسان» تقریر شد. به نظرم جای تفلسف اجتماعی بسیار خالی است. متاسفانه نور اندیشه معارفی آنطور که باید مسیر عینیت را روشن نمینماید و گرههای میدان را باز نمیگشاید و برای عبور از بنبستها و انسدادها ایده خلق نمیکند. این ضعف معارف اسلامی نیست؛ بلکه ضعف متفکران ماست که نمیتوانند از دریای شیرین اندیشه اسلامی دَلوی را آب کنند و به کام تشنهلبان برسانند و آنان را سیراب نمایند.
▪️یادداشت «دوگانه نهضت و نظام» از این جهت برای من ممتاز است که تلاش دارد با بهره از الهیات اسلامی به تقریر رابطه «نهضت و نظام» که یک بحث داغ اجتماعی است بپردازد. نگارنده با تبیین دو بعد انسان بیان میکند که انسان هم جان دارد و کالبد. روح پرشور آدمی با تعلّق به کالبد مادی قرار میگیرد و امکان حیات را در این عالم پیدا میکند. کالبد هم با وجود این تعلّق است که امکان تحرّک دارد و الا میماند و میپوسد. ایشان با الهام از این رابطه، بین نهضت و نظام نیز همین ترابط را جاری میکند و معتقد است دوگانه نهضت و نظام همان دوگانه روح و کالبد است.
▫️بهقطع بین نهضت و نظام ارتباطی وجودی برقرار است و به نظر میتوان بین این دو به یک جمع سالمی دستیافت؛ اما برای صورتبندی این رابطه از چه مبنای فلسفی میتوان بهره جست؟ آیا میشود از دوگانه روح و کالبد انسان الهام گرفت و مساله را از ابهام خارج ساخت یا این نوع صورتبندی ممکن است گِره را کورتر کند؟
ادامه👇🏻
https://eitaa.com/menhaj_hoseinzade
هدایت شده از منهاج|| محمدمهدی حسینزاده
▪️نسبت مفاهیم کلان فلسفی و معارفی با مصادیق عینی باید ذاتی باشد یعنی آن مقولات فلسفی در وجود خارجی حضور داشته باشند. به نظر دو ساحت روح و کالبد با دو مفهوم نهضت و نظام رابطه ذاتی برقرار نکند و ارتباط آنها تنها یک تشبیه بوده باشد. موارد نقیض زیاد است. چه بسیار نظامهایی که از وجود یک نهضت پشتیبان بهرهمند نبوده و چه بیشمار نهضتهای زنده و کنشگری که به یک نظام رسمی مبدل نشدهاند. روح بدون بدن، حیات مادی ندارد اما نهضتها از دیرباز تاکنون همیشه نقشآفرین بودهاند. کالبد بدون روح متعفّن و در حکم جامدات است درحالی که نظام بدون نهضت شاید مطلوب نباشد؛ اما کارآمدی خود را دارد. این تشبیه حتی کمکی هم به حل مسئله نمیکند؛ چون به صورت طبیعی بین منافع بدن و روح یا مادی و معنوی تزاحم پیش میآید و دین اگرچه منافع مادی را مهم میداند؛ اما در مورد تزاحم با سود اخروی را ترجیح میدهد و این یعنی عبور از ماده و زوال، به معنا و بقا؛ اما در مساله نهضت و نظام آنگاه که تزاحمی پیش آید میتوان بهحتم گفت منافع نهضت مقدم خواهد بود؟ در مقام ارزشگذاری روح بر بدن ارزشمندتر است. آیا میتوانیم بگوییم نهضت از نظام با ارزشتر است؟ بدن درخدمت روح است و اینجا میتوان از گفت نظام درخدمت نهضت است؟ این تشبیه نتیجهای به عکس آنچه نتیجه گرفته شد خواهد داشت و در مقام راهبردنگاری در راستای اهداف«نهضتگرایان» درخواهد آمد.
▫️به نظر میرسد «نهضت» ماده و «نظام» صورت آن است. بنابر سیر رشد وجودی نهضت آن نیروی فعالی است که وقتی به مرحلهی هویت خارجی میرسد میرسد گاها صورت «نظام» میپذیرد؛ بنابرین «نظام» مرحله فعلیت یافته نهضت است. البته اینطور نیست که فعلیت هر نهضتی میباست به «نظام» ختم شود. مثل آنکه گفته میشود درخت فعلیت دانه است اگرچه قرار نیست هر دانهای درخت شود و ممکن است بوته صورت اخیر آن باشد. در مقام تصور این سیر رشد نباید گرفتار تصور سینوی شد و مسیر رشد را کون و فساد دید؛ بلکه بر اساس حرکت جوهری نهضتی که استعداد ساختارمندی دارد تبدیل به نظام خواهد شد و نظام هم بدون آن که جوهره اولیه خود را ببازد نسبت به نیازهای زمانه و اقتضائات روز صورت نوعیه جدیدی به خود میگیرد و به پیش میرود. با این نگاه نظام به معنای ایستایی نیست بلکه به معنای شکوفایی نهضتی است که استعداد حکمرانی دارد. بنابر دیدگاه حرکت جوهری در مرحله نظام هم توقت، ایستایی و ساختارگرایی خشک نداریم و همان شور و جهشی که در نهضت میبینیم در نظام هم امتداد دارد.
🔳دوگانه نهضت و نظام در مدل انقلاب اسلامی وجود ندارد. در این مدل نهضت رشد میکند و بنابر اقتضا به نظام میرسد و نظام نهضتهایی را خلق میکند. رابطه آن دو تباین وجودی نیست در مدل انقلاب رابطه بین نظام و نهضت های همسو وحدت وجود است. وجودی قوی و وجودی ضعیف اما همه از یک اصل اصیل بهره مندند. تقویت خیزشهای مردمی بحرین یا تشکیل نهضت های نظامی مثل حزب الله یا تقویت نظامی نهضتهای نسبتا همسو مثل جهاد اسلامی و یا پشتیبانی از نظامهای دوست مثل سوریه اماره ای از حرکت روبه جلوی نظام است. بنابراین تقریر واژه هایی چون «نظام نهضتی» نه تنها ادبیاتی خلق نمی کند؛ بلکه با اندیشه کلان نیز ناسازگار است و باید از واژه «نظام انقلابی» بهره برد؛ با این صورتبندی نظری این متن از بیانیه گام دوم انقلاب را مطالعه بفرمایید:« انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند. ۱۳۹۷/۱۱/۲۲»
https://eitaa.com/menhaj_hoseinzade
🔰👆ضمن تشکر از امعان نظر نویسنده و ناقد محترم؛ انشاءالله ناظر به متن برادر عزیزم ملاحظات و نکاتی را به زودی تقدیم خواهم کرد.
متن تبیینی برخی شاگردان مکتب امام ره.pdf
1.16M
🖋متن تبیینی جمعی از شاگردان #مکتب_امام_خمینی(رحمه الله علیه) به مناسبت هفتمین روز شهادت زائران حاج قاسم سلیمانی
.
تاثیر حضور در انتخابات در زندگی شخصی
درباره #انتخابات ۱۰
🖋به قلم حجت الاسلام علی مهدیان👇
🔺اینکه تصمیم میگیرم، از خانه بزنم بیرون تا مدرسه یا مسجد محله مان تا یک رای بیندازم در صندوق رای، آیا این در زندگی شخصی و خانوادگی ام اثر دارد؟ بله. صرف حضور در انتخابات فارغ از هر نتیجه ای، در زندگی شخصی و خانوادگی ما موثر است. چگونه؟
🔺قبل از آنکه دلایل متعدد از آیات و روایات و استدلالهای عقلی را ذکر کنم، به تجربه شرکت کنندگان در راه پیمایی ها، انتخابات ها، برنامه های جمعی آرمانجویانه و معنوی مراجعه میکنم. از افراد بپرسیم اصل حضور و همراهیتان چه حالی بهتان میداد؟ میگویند احساس نشاط، احساس امید، احساس قوت و قدرت، حس خوش با هم بودن، با هم خواستن، احساس بهجت معنوی. اما چرا اینگونه است؟ آیا این دلیل خاصی دارد؟
🔺آیه ای از قرآن بین اتصال افراد به یک قدرت برتر معنوی و جدایی آنها و ضرر شخصیشان چنین میفرماید:
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ۚ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا
همراهی با آن حرکت جمعی آرمانجویانه، احساس همراهی با یک قدرت برتر معنوی را به خود شخص میدهد، جدایی افراد هم باعث میشود خود شخص ضرر کند. فانما ینکث علی نفسه. دودش به چشم خودش میرود. ولی آنکه پای کار بماند، خودش اجر عظیم میبرد. هنوز اینجا بحث آثار اجتماعی نیست. سود و ضرر فردی در همان اصل حضور و همراهی محل بحث است.
🔺حضرت امام در کتاب سر الصلوه نکاتی میفرماید که استدلالهایی برای اتصال به هر حرکت جمعی الهی و آرمانجویانه است. او میگوید:
«اگر انسان به وظایف و اسرار جماعت قیام کند، رغم انف شیطان را به طوری می کند که در هیچ عبادتی نمی کند؛ و در اجتماع مؤمنین و قلوب مجتمعۀ آنها، که دست غیبی الهی با آن است، فوایدی است روحی و معنوی که در کمتر عملی اتفاق آن افتد، با آنکه مصالح عمومی و اجتماعی در آن نیز ملحوظ است.»
🔺 حضور در انتخابات باعث میشود دشمنی و تبری از طاغوتها و ظالمان در وجود ما شدت پیدا کند. مبارزه با طاغوت باعث رشد روحی و معنوی افراد میشود.
فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
پس هرکه در زندگی از طاغوت، دوری کند و خدا را باور داشته باشد، به چنان تکیهگاه مطمئنی پناه میبَرد که هیچ تزلزلی در آن راه ندارد. خدا شنوای داناست.
لذا در روایات هست که جهاد و آرزوی جهاد شعبه ای از نفاق را در درون انسانها از بین میبرد. اینها اثر فعل اجتماعی در رشد معنوی و روحی آدمها است که خود را در زندگی شخصیشان نشان میدهد.
🔺امام علی در خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه می فرماید: «الزموا السواد الأعظم فإن ید الله علی الجماعة وإیّاکم والفرقة فإنّ الشاذ من الناس للشیطان کما أنّ الشاذ من الغنم للذئب»
جدایی از جمع و پیوستن به جداشدگان ، راه شیطان را هموار میکند. انسان را در کار شخصی اش ضعیف و ضربه پذیر میکند. روحیه شکست از شیطان در او شدید میشود.
🔺این نکته مهمی است که بین حضور اجتماعی در جامعه دینی و آرمانجو و تغییر حال و هوای فردی و زندگی شخصی ما رابطه بسیار وثیقی وجود دارد. اوج این نکته را در کار شهدا میبینیم که یک حضور اجتماعی و یک مدد عقلانی به جبهه حق میدهند اما خودشان رشد معنوی میکنند و تا ساحت نظر کردن به وجه الله پیش میروند.
@ali_mahdiyan
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح ادرکنا
مراسم بزرگداشت و سالگرد طلبهی مجاهد عرصهی تبیین «مصطفای مکتب امام»
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی مدرس مصلی
🔸 جلسه بزرگداشت
با موضوع: گام دوم انقلاب و ضرورت وجود جبههسازها
سخنران:
حجت الاسلام و المسلمین علی محمدی
همراه با ذکر مناقب اهل بیت علیهم السلام
🗓پنجشنبه ۲۶ بهمن
ساعت ۱۵
مکان: خیابان شهید اخلاقی بعد از کوچه یک، پلاک ۱۲، موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی (فتوت)
🔸مراسم سالگرد
سخنران:
حجت الاسلام و المسلمین احمد رهدار
به همراه رونمایی از ویژهنامهی «مصطفای مکتب امام» با حضور خانواده محترم مدرسی
🗓جمعه ۲۷ بهمن
بعد از نماز مغرب و عشاء
مکان: بلوار بوعلی سینا، نرسیده به میدان شهید آیت الله دستغیب، جنب بیمارستان علی بن ابی طالب علیهالسلام، مسجد تولیت
@heyatabasalehqom
هدایت شده از روایت غزه | صالح غزهای
کمک رسانی به مردم غزه
عزیزانی که تمایل به کمک رسانی جهت تامین خوراک مردم غزه را دارند بحمدالله راهی باز شده تا کمکها بواسطه یکی از مردم غزه که ساکن ایران هستند به طریقی بصورت نقدی جهت تامین غذای مردم مظلوم غزه ارسال گردد.
کمکهای نقدی خود را میتوانید به شماره کارتهای زیر واریز کنید:
ش کارت ملت
6104338676264019ش شبا ملت
IR300120010000005446873086بنام مهدی صالح (با لمس شماره کارت و شماره شبا در حافظه کپی میشود ) نام کاربری جهت اعلام واریزی: @SalehGazaAdmin کانال اطلاع رسانی کمکها (موکب صالح غزهای): https://eitaa.com/salehgazakomk کانال روایت غزه| صالح غزه ای : https://eitaa.com/SalehGaza لازم به ذکر است با توجه به عدم امکان ارسال کالا به غزه ، کمکها بصورت نقدی ارسال گردیده سپس در خاک غزه نسبت به تهیه و توزیع غذا بصورت موکب اقدام میگردد. لطفا با انتشار این پیام یاریگر مردم مظلوم غزه باشید. حتی کمکهای اندک شما نیز اهمیت دارد. #موکب_غزه مأجور اِن شاءَ الله
صحنه بیزبان و مدعیان تغییر
«اراده تغییر» در صورتِ «فقدان روایت» بیبنیاد، بیخاصیت و تباه میشود
🖊به قلم: حمید ابدی
بخش 1⃣ از 3⃣
دهههای شصت و هشتاد، دهههای ظهور جوشش انقلابی و دهههای هفتاد و نود، دهههای برملاشدنِ اعوجاجها و نارساییها در این جوششها بود. تحوّلات سیاسی سهمگینی که دو دولت توسعهگرای سازندگی و اعتدال در دهههای هفتاد و نود شمسی بر ما تحمیل کردند و گرد و خاکی که در این معرکههای سیاسی به پا شد، اجازه نمیدهد نوار تحوّلات آرام و خاموشی را که در زیر پوست نیروهای حزباللهی جریان داشت، به درستی بنگریم؛ تحوّلاتی که در تکوین آرایش فکری سیاسی نیروهای حزباللهی و انقلابی بسیار تعیینکننده است و ما اگر در صدد گشایش راهی به آینده جمهوری اسلامی هستیم، باید میلیمتری و با ذرّهبین اتفاقات این دو دهه را ـ نه فقط در رخدادهای سیاسی، بلکه در میانِ خُردهحوادثی که در لایههای پاییندستی نیروهای انقلابی در جریان بود ـ دنبال کنیم.
خاطرات دهه نود را که مرور میکنم، تکاندهندهترین حادثه آن را انتخابات مجلسین(شورا و خبرگان) در اسفند سال 1394 مییابم. در این انتخابات، لیست اصولگرایان تهران در انتخابات مجلس، نتیجه را سی ـ هیچ به لیست اصلاحطلبان واگذار کرده بود(سرلیست اصولگرایان، دکتر حداد عادل نفر سی و یکم انتخابات شده بود) و از آن بدتر، لیست علمای انقلابی با سرلیستی آقای جنّتی در برابر لیستی که آقای هاشمیرفسنجانی در راس آن قرار داشت، پانزده ـ یک شکست خورد و تنها آقای جنّتی بود که به عنوان نفر شانزدهم تهران توانست به مجلس راه یابد. این همه در حالی رخ داده بود که مقدمات امضای قرارداد برجام در همان سال انجام شده بود و رهبری پیش از انتخابات ـ برخلاف رفتار متعارف ایشان ـ صراحتاً تذکّر داده بودند که به «لیست انگلیسی» (منظور لیست پیروز انتخابات که مورد تایید رسانههای انگلیسی بود) رای ندهید. بعد از انتخابات هم رهبری از این سخن خود کوتاه نیامدند و در اوّلین دیدار با مجلس خبرگان، صراحتاً فرمودند که رای نیاوردن و نبودن آیتالله یزدی و آیتالله مصباح یزدی(که کاندیدای خبرگان تهران بودند)، برای مجلس خبرگان «خسارت» است.
شکست سنگین انتخابات 1394، بیش از پیامدهای سیاسی، به تکانههای معرفتی جدّی منجر شد؛ تکانههایی که با ظهور دولت اعتدال تا حدّی پیشلرزههایش احساس شده بود. مباحثی همچون «غربشناسی انتقادی»، «علم دینی»، «مطالعات تمدنی» و ... که در دهه هشتاد در محافل فکری و فرهنگی نیروهای انقلابی رونق داشت، با فروکاهشی در اعتبار اجتماعی رو به رو شد و دیگر کمتر مورد اعتنا و استقبال قرار گرفت. گفتاری که به مرور در حال شکلگیری بود، بر «واقعگرایی»، دوری از حرفهای انتزاعی و رو به شدن با «واقعیتِ جمهوری اسلامی» تاکید داشت. وجهِ ایجابیِ این گفتار، راه خود را در فضای سیاستگذاری و حکمرانی و حل مسئلههای اداره جمهوری اسلامی یافته بود و وجهِ سلبیِ آن، تحت تاثیر ادبیات علوم اجتماعی انتقادی، عمدتاً به نقد مظاهر نئولیبرالیسم در جمهوری اسلامی اختصاص یافت. وجه انتقادیِ عمومیتری و مخرّبتری هم بود که افشای اسناد فساد و تبعیض و ... را دنبال میکرد و گمان میبرد که اینگونه، حزبالله را به جایِ سرخوش بودن با آرمانهای آسمانی، با واقعیتهای جمهوری اسلامی رو به رو میکند.
صحنه بیزبان و مدعیان تغییر
«اراده تغییر» در صورتِ «فقدان روایت» بیبنیاد، بیخاصیت و تباه میشود
🖊به قلم: حمید ابدی
بخش 2⃣ از 3⃣
برخلاف این روند، رهبر بزرگوار انقلاب، از همان ابتدای دهه نود، «آرمانگرایی توام با واقعبینی» را با خوانشِ متفاوتی مطرح کردند. برخلاف تصوّر متعارف از عبارت «آرمانگرایی توام با واقعبینی»، هیچگاه رهبری، واقعبینی را به معنایِ ملاحظه موانع و چالشهای واقعی جمهوری اسلامی مطرح نکردند. بالعکس، هر جا سخن از واقعگرایی را پیش کشیدند، به «واقعیتهای مثبتِ تحقّقیافته» نظر داشتند و فهرستی از ظرفیتهای واقعی جمهوری اسلامی را برشمردند. رهبری که بروز انگارهی غلط از واقعگرایی و برآورد غلط از واقعیت جمهوری اسلامی را به ویژه پس از تحریم در کارگزاران جمهوری اسلامی استشمام کرده بودند، ابتدا در دیدار با کارگزاران(1392) و سپس در دیدار با خبرگان(1392) و دانشجویان(1394) سعی کردند، با این تلقّی بجنگند. در جایی به صراحت به دانشجویان گفتند: «مدام به ما میگویند واقعبین باشید؛ مرادشان از «واقعبین باشید» این است که موانع را ببینید؛ من میگویم واقعبین باشید، یعنی واقعیّات مثبت را ببینید؛ ... پیشرفت جمهوری اسلامی را ببینید، اینها واقعیّات است». این تاکیدها، در سالهای اخیر که مسئله «تحوّل» در کشور رونق گرفته، به این صورتبندی مطرح شده که با تکیه بر نقاط قوّت میتوان با نقاط ضعف رو به رو شد.
ملاحظه مهم و دقیق رهبری در دهه نود که کمتر به عمق آن توجّه شده، فرمی از سیاستورزی را پیش روی ما قرار میدهد و اگر درست به آن نظر کنیم، راه عبور از انسداد حرکتهای اصلاحی و تحوّلخواهانه را نشان میدهد. در سالهای اخیر، دوگانه غلطی به عنوان یک قرارداد نانوشته در نیروهای انقلابی شکل گرفته، که بر مفروض غلطی استوار است. در این دوگانه، طیفی از نیروهای انقلاب که بر «روایت پیشرفت» جمهوری اسلامی اصرار دارند، به عنوان نیروهای مدافع وضع موجود و نیروهایی که چالشها و خلاها و ضعفها و فقدانها را برجستهتر مطرح میکنند، به عنوان «نیروهای تغییر و تحوّل» صورتبندی میشوند. رهبری در دیدار با مردم تبریز(1401)، با طرح دو خطّ «پیشرفت ـ ارتجاع» چنین تلقّی را غلط دانستند. در نگاه رهبری، دو رویکرد در مواجهه با خلاها و چالشها و نقاط ضعف جمهوری اسلامی در کشور وجود دارد: رویکردی که تاکید بر روایت چالشها دارد و غافل از امکانها و دستاوردها است و به طور طبیعی به انسداد میرسد، و رویکرد دیگری که با نظر به راه طی شده و پیشرفت تحقّقیافته، به سرمایهها و امکانها و داراییهای خود برای تغییر التفات دارد.
این صورتبندی غلط، تالیهای فاسدی در هر دو سوی این دوگانه در پی داشته است. از یک سو، برخی نیروهایی که بر روایت پیشرفت تاکید دارند، به ایجاد «امید روانشناختی» اکتفا میکنند و این روایت را در راستایِ فهمِ «منطق تغییر» و «رویکرد مواجهه با چالشها» به کار نمیگیرند. از سوی دیگر، نیروهای مدّعی تغییر، بدون روایتی از روند، امکانها و داراییها و ظرفیتها، سودا و اراده تغییر را در سر میپرورانند. مورد دوّم، مسئله اصلی این نوشته است. یکی از دلایلی که اراده تغییر و تحوّل و اصلاح در کشور بیخاصیت و تباه میشود، درک غیرتاریخی و بلکه ضدّتاریخی از تغییر است که صرفاً به «گسست» از وضعیت کنونی نظر میکند و از «پیوستگی» با امکانات و ظرفیتهایی که در روند تاریخی گذشته پرورانده شده، غافل است. ما با نوعی کنش سیاسی و اراده تغییر رو به رو هستیم که اصرار دارد بنیادی «پیوسته» در گذشته تاریخی انقلاب نداشته باشد و از همین رو، بیبنیاد است. شاید بتوان این وضعیت نیروهای طالب تغییر را با مسامحه، نوعی نیهیلسم سیاسی دانست که با دنبال کردن کنش سیاسی کور، در نهایت با ناامیدی، به انسداد و انزوا میرسد.
صحنه بیزبان و مدعیان تغییر
«اراده تغییر» در صورتِ «فقدان روایت» بیبنیاد، بیخاصیت و تباه میشود
🖊به قلم: حمید ابدی
بخش 3⃣ از 3⃣
ما چه روایتی از روند مجالس در جمهوری اسلامی داریم که تغییر و تحوّل موردنظرمان را با نظر به این روایت و در پیوستگیِ با امکانهای آن تمنّا کنیم؟ این روزها با هدفِ دستیابی به روایتی از وضعیت مجلس در سه دهه اخیر، سی سال بیانات رهبری در گفتگو با مجالس چهارم تا یازدهم را با دقّت مطالعه کردم. از محتوا و سبک و سیاق و لحن بیانات میشود فهمید که اتّفاقی که در مجلس یازدهم رخ داد، قابل مقایسه با مجالس قبلی نیست. از منظر رهبری ـ که از نظر حقیر، از محدود شخصیتهایی است که گزارشی از «روند» مجالس جمهوری اسلامی دارد ـ مجلس یازدهم اوّلین مجلس در تاریخ انقلاب بوده که امکان فکر کردن به مسائل کشور را یافته است. ما شناسایی و پرداختن به مسئلهها را امری عادی میانگاریم، امّا واقعیت این است که این اتّفاق از استثنائات تاریخ مجالس ما بوده است. به تاریخ مجالس که بنگریم، مجلس همواره به عنوان کانون رقابت با دولت مستقر شناخته میشده و مجالس، همواره ترمز دولتها بودند. آیا این وضعیت و این روایت در دستگاه محاسباتیِ نیروی طالب تغییر و تحوّل، وزنی دارد؟
این روزها که سخن از چالشهای مجلس شورای اسلامی در میان است، عبارتهای پرطنطنهای ـ مانند «بحران مشارکت سیاسی»، «بحران نمایندگی سیاسی» و ... ـ را گوشه و کنار زیاد میشنویم. کلمه «بحران» که این سالها سهلانگارانه به عنوان مضافِ هر مضافٌالیهی به کار گرفته میشود، علیالقاعده میبایست با نظر به یک روایت تاریخی مطرح شود؛ احتمالاً چیزی باید در یک نظمی بوده باشد و الان آن چیز در نظم کنونی نباشد و از نبودن آن بحرانی خلق شده باشد. نمایندگی سیاسی در تجربه تاریخی مجالسِ یازدهگانه، کِی و در چه مقطع تاریخی و به چه معنایی بوده و طی چه روندی ما فاقد آن شدیم که امروز در بحران نمایندگی قرار گرفته باشیم؟ وقتی روایتی از این روند تاریخی نداریم، چگونه از «بحران» سخن میگوییم و نیروی تغییر را به چه سمتی سوق خواهیم داد؟ این بیروایتی و پرادّعایی حاصلی جز کنش کور و انسداد در پی خواهد داشت؟
سیاست در جمهوری اسلامی «راوی» ندارد و چون روایتی از روند سیاست در جمهوری اسلامی نیست، کنشهای سیاسی معطوف به تغییر، دوام و قوام ندارند. صحنه بیزبان و بیراوی است و مدعیان تغییر، فراوان! نیروهای انقلابی، بعد از سالهای دفاع مقدّس، از دهه هفتاد تا کنون همواره ساختار رسمی جمهوری اسلامی ـ اعم از مجلس، دولت و قوّه قضائیه و ... ـ را «دیگری» خود دانستهاند و همواره فاصله و مرز خود را با آن حفظ کردهاند. این غیریتانگاری با ساختار رسمی جمهوری اسلامی باعث شده، دنبال کردن روند معادلات و موازنههایی که در درون ساختار رسمی کشور در جریان است، چندان مورد اعتنایشان نباشد. ما میتوانیم نسبت به روند تاریخی تحوّلاتی که در ساختار رسمی جمهوری اسلامی رخ داده است، بیاعتنا و بیتفاوت باشیم و آرزوهای خود را فریاد بزنیم، امّا بدانیم که صخرههای واقعیت جمهوری اسلامی ما را سر جایمان خواهد نشاند، بلکه سر عقل بیاییم.
یادداشتی سهگانه در استقبال و ارزیابی یادداشت سهگانه اخیر دکتر حمید ابدی
به قلم: عباس حیدری پور
1️⃣ از 3️⃣
8 اسفندماه جاری یادداشتی سهقطعهای از برادر فاضل دکتر حمید ابدی منتشر شد که روز بعدش به دست حقیر رسید؛ و آن را در همین کانال بارگزاری کردم.
استقبال از یادداشت مذکور نه بدان دلیل است که تیتر و سیاق و مطالب را همگی پسندیدهام؛ البته سخن از عدم پسند و قبول هم نیست بلکه بیش از اینها میخواهم ضمن برجستهسازی نقاط تأکید خود یادداشت، به امری اشاره کنم که همان باعث این استقبال و بارگزاری در کانال شد.
یادداشت، در بستر یک گفتوگوی انتقادی و البته دوستانه و دلسوزانه بین ایشان و اعزه دیگری شکل گرفته است که ضرورتی به طرح آن نیست.
سخن اصلی این یادداشت در تیتر آن است که میگوید اگر «روایتِ روند» نشود، «ارادۀ تغییر» هم اثر نخواهد داشت. به تعبیر دیگر تاریخمندی و تبارفهمی را شرط مانایی و تأثیر دانسته است و این امر را به بحث ارادههای سیاسی کنونی ناظر به تغییر مجلس و نمایندگی گره زده و اصلاً همان ارادهها را هدف گرفته و به تذکر با آنان سخن گفته است.
اما مسئله بسیار مهم دیگر که برقش چشمان منِ خواننده را ربود، اشاره آن به «واقعبینی» و به ویژه استفاده از تعبیر «مواجهه با واقعیت جمهوری اسلامی» و نیز «حل مسئلههای اداره جمهوری اسلامی» است؛ البته تلاش کلی نویسنده در این زمینه، راهیابی درست بین آرمانگرایی و واقعگرایی است. او به دو دسته نیرو اشاره میکند که برخی در کار روایت پیشرفت جمهوری اسلامی بدون پیجویی فهمِ منطقِ تغییر قرار گرفتهاند و برخی دیگر در سودای تغییرِ بدون روایت و پیگرفت داراییها و امکاناتاند و کل سخن این سهگانه، انذاری جدی درباره ابتر بودن کار دسته دوم است.
پرسش اصلی این است که چرا نویسنده بر دسته اول متمرکز نشده است و انذار خود را ناظر به چگونگی ورود و خروج گروه دوم در حوزه سیاسی تنظیم کرده است. شاید یک پاسخ ابتدایی این باشد که چون در دسته دوم خطری بالفعلتر حس کرده است یا طلیعه حرکتی نوینی را با این تلقیهایشان در ایشان دیده است که امتداد آن میتواند برای ایشان و دیگران خطراتی جدی بیافریند. اما پاسخ نویسنده هرچه باشد، به نظر نگارندۀ این سطور، از قضا هردو گروه اول و دوم دستکم به تقریر دکتر ابدی در یک چیز مشترکاند؛ فاصلهمندی از امر واقع.
درباره اینکه چگونه دسته اول از امر واقع فاصله دارد باید به اعتراف ایشان استشهاد کنیم که نوشتهاند: «برخی نیروهایی که بر روایت پیشرفت تأکید دارند، به ایجاد «امید روانشناختی» اکتفا میکنند و این روایت را در راستایِ فهمِ «منطق تغییر» و «رویکرد مواجهه با چالشها» به کار نمیگیرند». پرسش آن است که چرا این دسته به یک امید روانشناختی اکتفا کردهاند و همین را مکفی دانستهاند؟ آیا اساساً چیز دیگری را دیدهاند که میان آن امر دیگر و این امید، فقط همین امید را برگزیدهاند تا اطلاق واژه «اکتفا» درست باشد؟
به نظر میرسد اساساً «اکتفا»یی در میان نیست و حیث ارادی میان انتخاب دو چیز وجود ندارد. ایشان چون تصویری از امر اداره یا به تعبیری امر واقع ندارند، و از آن طرف البته فهمی شبهبدیهی و آشکار از اصل پیشرفت دارند چراکه در یک تصویر ایستا بین دو لحظه از روندهای تاریخی، تقدم و بهبود را در وضعیت پسین انقلاب تأیید میکنند، به همین روایت اکتفا کردهاند؛ روایتی که جز یک امید روانشناختی -به تعبیر دکتر ابدی-، بهره دیگری ندارد. بدینترتیب باید واکاوی خویش را به ناحیه روایت و نوع روایت و کیفیت آن سوق داد که چگونه این تلقی از روایت، دستآوردی اندک و نارسا به بار میآورد؟ صریحتر آنکه روایت ایشان متکی بر فهم ایشان است -گرچه نباید فراموش کرد خود روایتها هم فهمسازند-ولی مشکل اصلی پیش از آنکه به روایت به مفهوم دقیق کلمه بازگردد، به فهم از امر واقع برمیگردد.
درباره دسته دوم هم به خوبی نویسنده توضیح داده است که چون روایتشان روایتی بریده از تاریخ و تبار مسئله است، نمیتواند امتدادی برای حلّ حال باشد. اینجا هم امر واقع به خوبی درک نشده است؛ یعنی واقعی لحاظ شده است که تاریخ ندارد و حال آنکه واقع جاری در جامعه، واقعی تاریخمند است.
نباید فراموش کرد که تاریخ هم صرفاً امتداد تاکنون نیست و امتداد آینده را هم شامل میشود و بدینترتیب میان واقع و آرمان پیوند برقرار میشود. گرچه باز باید به خاطر داشت که تاریخ را هم یکگونه و یکسان نمیتوان و نباید تلقی کرد بلکه از انواع تاریخ میشود سخن گفت.
پس در هر صورت ما با مشکل مواجهه و فهم درست امر واقع روبهروییم. ازاینمنظر دوگانه آرمان-واقع با یک فروکاست در مفهوم آرمان و واقع قابل طرح است.
⏬
یادداشتی سهگانه در استقبال و ارزیابی یادداشت سهگانه اخیر دکتر حمید ابدی
به قلم: عباس حیدری پور
2️⃣ از 3️⃣
شاید توضیح آنکه هر دو دسته مورد بحث از نظر نگارنده یادداشت سهگانه، واقعیتنافهماند نیازی به این فراز و فرود هم نداشت، چراکه او در انتهای یادداشت سوم مینویسد که نیروهای انقلاب از بعدِ دفاع مقدس، قوای سهگانه و ساختار رسمی جمهوری اسلامی را «دیگری» خود دانستهاند و اگر دو دسته مذکور را ایشان جزو نیروهای انقلاب بداند، به راحتی میتوان گفت که هر دو دسته مورد بحث به بلندای «صخره واقعیت جمهوری اسلامی» دست نیازیده و با آن بیگانهاند و فقط احاله امواج سهمگین حوادث زمان و کوبیدهشدن به این صخره، قدری این غربت و نافهمی را از میان برمیدارد.
در نگاهی دیگر و برای بسط این زاویه دید، باید به مسئله تفصیل در توصیف واقع اشاره نمود. گاه ما توصیفی از وضعیت داریم اما این توصیف بسیار تُنک و کممایه است، بافت و گوشتی ندارد، توضیح نمیدهد که نسبتش با وضع فرهنگ و جامعه و گروههای مختلف دخیل و مرتبط چگونه است، در اینجا حتی روانشناسی اجتماعی و وضع روانشناختی کنشگران هم اهمیت جدی مییابد. در چنین وضعیتی «پیچیدگی»ها دیده نمیشود و همه چیز ضمن چند جمله پایان مییابد. حال آنکه موقف جدی «اداره» نیازمند فهم و روایت پیچیدگی است. تعبیر سهگانه دکتر ابدی درباره ضرورت تعقیب امور بهشکل «میلیمتری و با ذرّهبین» با این تلقی سازگار است. وقتی ما با پیچیدگی و روایتش بیگانه باشیم، گریزی از برچسپزنی نداریم و همین است که باعث حیرت ناظران بیرونی میشود که دعوای بین اصغر و اکبر با همه اشتراکاتی که دارند به کجا بازمیگردد. کلیدواژه «دیگری» از منظری دیگر همین نافهمی امر واقع را روایت میکند آنجا که به بیگانگی میان ما و دیگری اشاره دارد. اما شاید نیت نویسنده یادداشت از کاربست «دیگری» اصل تقابل و اکتساب هویت از این تقابل باشد؛ در این صورت هم باید این تقابل و نزاع را یک تقابل دونکیشوتوار دانست که حتی از خود تقابل واقعی هم بیگانه است.
اگر بخواهم با این نگاه، خود سهگانه دکتر ابدی را قضاوت کنم باید بگویم روایت او از مجالس قبل از مجلس یازدهم که همه آنها را ذیل یک عنوان «تقابل با دولت مستقر» و در نتیجه «عدم ورود مجالس قبل به حیطه اداره» ارزیابی کرده است با مدعای روایت ذرهبینی و میلیمتری، فاصله زیادی دارد. جالبتر آنکه در انتهای قطعه سوم یادداشت نوشتهاند: «نیروهای انقلابی، بعد از سالهای دفاع مقدّس، از دهه هفتاد تا کنون همواره ساختار رسمی جمهوری اسلامی ـ اعم از مجلس، دولت و قوّه قضائیه و ... ـ را «دیگری» خود دانستهاند...امّا بدانیم که صخرههای واقعیت جمهوری اسلامی ما را سر جایمان خواهد نشاند، بلکه سر عقل بیاییم.» و بدینترتیب گویی از یک واقعیت یکپارچه در ناحیه اداره رسمی جمهوری اسلامی سخن گفتهاند و حال آنکه این صخره ناشناخته دستکم در درون و در حاشیه خود اینچنین سرراست و همگن نیست و همواره بین اضلاعی از آن تقابل و اصطکاک وجود داشته است؛ چنانکه در درون نهاد تقنینش ضلع سومی برای تشخیص مصلحت اضافه میشود تا دامنه نزاع و تقابل را حداقلی کند یا حتی در قانون اساسیاش حل اختلافات بین قوای سهگانهاش به دست رهبر سپرده شده است، و در میدان واقع هم این محور بسیاری از تقابلها را حلوفصل کرده است و خیلی پیچیدگیهای دیگر که برخی از آنها ناظر به اصل اختلاف درون مجموعه رسمی اداره کشور است.
⏬
یادداشتی سهگانه در استقبال و ارزیابی یادداشت سهگانه اخیر دکتر حمید ابدی
به قلم: عباس حیدری پور
3️⃣ از 3️⃣
تذکار اخیر از یکسو همراه و مؤید صاحب یادداشت مورد بحث است و از دیگرسو یادداشتش را به نقد میکشد؛ اگر زاویه ورود را ضرورت فهم پیچیدگی امر واقع بدانیم و بگوییم یادداشت هم درصدد چنین دعوتی است، همراه و مؤیدش خواهد بود اما اگر زاویه ورود را روایت یادداشت از روند مناسبات نیروهای انقلاب با ساختار رسمی کشور بدانیم، چندان بدان لبخند نخواهد زد. نکته تکمیلی درباره این روایت یکسره صاف و یکدست آنجاست که بپرسیم مگر نیروهای انقلابی در جایی بیرون ساختارهای رسمی کاملاً جا گرفتهاند؟ به عبارتی آیا ساختار رسمی با نیروهای غیرانقلابی همواره اداره میشود؟ و مگر این نیروهای انقلابی نبودند که ساختار رسمی را به دست گرفتند چنان که زنگنه مؤسس جهاد سازندگی به وزیر نفت محافظهکاری بدل میشود که حاضر به دور زدن تحریمها هم نیست؟ بله، این قابل قبول است که همه ساختار رسمی در اختیار نیروهای انقلابی نبوده است ولی نیروهای انقلابی هم بیمناسبت ایجابی با ساختار رسمی نبودهاند بلکه با آن مناسبت جدی داشتهاند، گاه این نیروهای انقلاب بودهاند که تغییر یافتهاند و گاه این ساختار رسمی بوده است که تغییر یافته است و حال باید پرسید از منظر دال مرکزی یادداشت از نظر نویسنده این بخش از روایت امر واقع در ارزیابی کنشهای سیاسی اخیر ناظر به تغییر چه مناسبتی دارد؟
درهرصورت مقصود این نگارنده نه نزاع و مناقشه با نویسنده فکور یادداشت سهگانه بلکه استقبال از یادداشت، البته در دالی غیر از دال مرکزی آن است؛ دالی که دعوتش شناخت امر واقع و ضرورت لحاظ پیچیدگی آن باشد. نکته این خواهد بود که در صورت جدی گرفتن همین مطلب بسیاری از لوازم به دست خواهد آمد که قضاوت درباره روایت و ناروایت را هم با پیچیدگی بیشتری مواجه خواهد کرد.
⏹