فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست نهم فصل دوم)
🔸وقتی تنها بودم، سرعتم خیلی زیاد بود، وقتی با هم بودیم، سرعت زیادتر شده بود، من جیغ میکشیدم، هم لذت داشت هم ترس هم هیجان، احساس میکردم دارم آتش میگیرم که اینقدر سرعتم زیاد است.
🔸همینطور که دور میشدیم، احساس میکردم به جای خیلی خاص میرویم، رسیدیم به جایی که نور خیلی بزرگی دیدیم، همه داشتیم به آن نور نگاه میکردیم و لذت میبردیم، خیلیها نمیتوانستند سرشان را بالا بگیرند و نگاه کنند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/CWa0X
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۹
#مهدی_حسننژاد
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: دوم
قسمت: بیست و نهم
عنوان: من، مادر؛ من، پدر
مهمان: آقای مهدی حسننژاد
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۹_بخش_۱
#فصل_۲_قسمت_۲۹_بخش_۲
#مهدی_حسننژاد
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل دوم)
🔸روزهای سختی بود، مشکلات زندگی از سال ۹۱_۹۲ شروع شد، این مشکلات بیشتر و بیشتر میشد تا سال ۹۶ روزهای آخر ماه صفر در آذرماه به نقطه ای رسیدم که از صبح که بیدار میشدم با خدا جنگ و جدال داشتم.
🔸نزول (پول نزول) وارد زندگی من شد، مثل خیلیها که میگن مهم نیست اینهمه آدم با این پول زندگی میکنند هیچ اتفاقی براشون نمیفته
درست از زمانی که این پول آمد تا وقتی رفت، زندگی من بهم ریخت...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Gp1Ag
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل دوم)
🔸حس ناامیدی خیلی بدی در دلم افتاد، روی کاناپه دراز کشیدم، گریه میکردم و خودم رو در آغوش گرفتم و به خودم میگفتم هوای خودت رو بگیر، وجود نداره (خدا) و...
حس تشنگی شدیدی در گلویم بود و اینقدر زیاد شد که داشت تحملم از دست میرفت.
خواستم به سمت آشپزخانه بروم که انگار کسی به من گفت: برگرد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/bpUHE
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل دوم)
🔸در این لحظات از تمام اطراف موجوداتی به سمتم حمله کردند، هر کدام به اندازه یک ساختمان سه طبقه جثه داشتند، هر چه داشتند به سمتم پرتاب میکردند.
🔸خیلی مضطر شدم، تنها چیزی که به دادم رسید و کمکم کرد یا حسینی(ع) بود که گفتم،
از همه قلبم گفتم.
یک تونلی درست شد نورانی، دستی آمد و دستم را گرفت کشید بالا
دست بزرگتر، نورانی...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Ow28b
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل دوم)
🔸با سرعت زیاد همان مسیری که آمده بودم برگشتم، آمدم بالای سر خودم، یک چیزی در وجودم به جسمم میگفت: چقدر حقیری! چقدر کوچکی!
دنبال چی هستی؟ فکر کردی کی هستی
(مکالمه من با من بود)
و باز آن دستور؛ فرمان که باید برگردی به جسمت
🔸وارد جسم شدم، اولین کار دنبال گوشی همراهم بودم سرچ کردم «حَلَّت بِفِنائک»...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/WGDo2
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل دوم)
🔸به کربلا رسیدم، روزهای سختی بود خیلی تحت فشار بودم، پیاده روی، تاول پا
پنج شنبه شب به کربلا رسیدیم، حال خوبی نداشتم (چند باری در مسیر حالم بد شد) همسفران کمک کردند.
داخل حرم نمیتوانستیم بشویم، ازدحام زیاد بود، از همان بین الحرمین خانمها را برگرداندند به استراحتگاه.
🔸به استراحتگاه که رسیدیم، هنوز سر به بالش نرسیده بود آن بالا بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/lbr7d
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل دوم)
🔸شکلاتی که دست بچه بود را میدیدم، آنکه خواب بود را میدیدم، ذکری که با تسبیح گفته میشد را میدیدم.
به همان سرعت که صحنهها را میدیدم به جسمم برگشتم، همسفرم را دیدم که حالش بد است بخاطر من و حمد شفا میخواند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/uvHq1
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: دوم
قسمت: سیام
عنوان: نان و خنجر
مهمان: خانم سمانه مختارزاده
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 درآپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۰_بخش_۱
#فصل_۲_قسمت_۳۰_بخش_۲
#سمانه_مختارزاده
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل دوم)
🔸اسفند سال ۹۳ بود که اسم من و خانواده برای مکه درآمد، در این زمان حال فیزیکی خوشی نداشتم، با همان حال و بیماری، راهی مکه شدم.
🔸اول مدینه رفتیم، آنجا همه چی عالی بود و از نظر فیزیکی مشکلی نداشتم.
غروب برای مکه حرکت کردیم و بعد یک مسافت طولانی که در اتوبوس بودیم، به مکه رسیدیم و چون بلافاصله شروع به انجام اعمال کردیم فشار خیلی شدیدی بر من بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/zYPUX
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل دوم)
🔸یکدفعه احساس کردم فضا تغییر کرد، سبک شدم، احساس کردم بدنم خنک شد
به شدت خنک نه اینکه سرما باشه!
هوای بسیار مطبوع؛ آن هوا را هیچ جا حس نکرده بودم، همه جا نور بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/9L4bu
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل دوم)
🔸همه چیز را با جزئیات داشتم میدیدم، «اگه خواب باشه جزئیات دیده نمیشه»
دو نفر از پشت سر دو طرف آمدند و با فاصلهای قرار گرفتند و گفتند: مگر نمیخواهی بیایی؟
کمی فکر کردم اینها کی هستند که از فکر من خبر دارند؟ دوباره تکرار کردند مگر نمیخواستی اعمال انجام بدی؟
گفتم: آهان؛ هووم ( سرم را تکان دادم)
پشت سر من قرار گرفتند و مرا همراهی کردند و وارد شدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Ascoy
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل دوم)
🔸وقتی شروع به طواف کردم و مناجات و لبیک با خدا میکردم، انگار زمان متوقف شد، یکدفعه نگاه کردم دیدم درب آسمان باز شد،
نور تابید و یک مأمور برای من ترازویی شبیه نماد عدالت آورد رو به روی من قرار داد در همان ارتفاع.
🔸در جا پرواز میکردم، یکدفعه یک تونل سبز رنگ توجهام را جلب کرد، تونلی که پدربزرگم را داخل آن تونل دیدم.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/dOLQW
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل دوم)
🔸با پدربزرگ همینجور که ابراز دلتنگی میکردم، ایشون با من سلام و احوالپرسی کرد و ابراز رضایت داشت، به من گفت: میخواهی برویم؟
چون خیلی دلم تنگ شده بودم، بدون اینکه هیچ سئوالی بکنم، رضایتم را اعلام کردم و از همان ارتفاع که بودیم نردبانی ظاهر شد.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/CrY2Q
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل دوم)
🔸یک دفتر سفید رنگ مرتب نه این شمایلی که می.بینیم (دفتر بود ولی معنای دفتر نبود)
وقتی از کعبه خداحافظی کردم و احترام گذاشتم و این نکته یادم بود اگر خداحافظی کنم ممکنه دیگه هیچ وقت نبینمش
دیدم لحظه به لحظه دارم از کعبه دورتر میشویم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/kIClA
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: دوم
قسمت: سی و یکم
عنوان: پرستو
مهمان: خانم پرستو نظیفی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۱_بخش_۱
#فصل_۲_قسمت_۳۱_بخش_۲
#پرستو_نظیفی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃«رستگاری و خواستگاری»🌺🍃
امروز خستگی کنارم آمد و لبخند زنان گفت:
«موافقی خسته شوی»
خیره به چشمانش گفتم: نه!
به دنیا نیامدم برای خستگی.
آمدهام به خواستگاری...
نه «خسته گاری»
خسته به کاری بسته، نیستم...
از دوال کمند، رمیده و رمانم...
از فراز آتش، جهنده و جهانم...
میخواهم تا در جهانم، جهان بمانم...
دعا میکنم شما هم خسته نباشی!
لبخندش بر لبش خشکید و رفت؛
بی کلامی...
عباس موزون
نگارش: دی ماه ۱۴۰۲
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#رسته
#رستگاری
#کمند
#دوال
#خواستگاری
#خسته
#گاری
#رمیده
#رمان
#جهیده
#جهان
#عباس_موزون
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و دوم فصل دوم)
🔸۲۱ ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۵۹ تابستان بود، آن موقع من ۱۵ ساله بودم،
در روستا رسم بود در این روز، کار تعطیل باشد.
در آن سال پدر و مادرم گفتند: فردا که تعطیلی هست، شما هم سحر بیدار شوید و روزه بگیرید.
🔸آن روز را روزه گرفتیم. پاتوق ما ظهرها از صحرا که بر میگشتیم، سرچشمهای بود که آب داشت و درختان بید کهنسالی آنجا بود،
آن روز هم همه گروه گروه نشسته بودند
پدر خدا بیامرزم صدایم کرد و گفت: چند روز حیوانات تشنه و گرسنه در آغُل هستند آنها را ببر بچران، نمیتوانستم از آن جمع دل بِکَنم ولی حرف پدر را هیچ وقت نافرمانی نمیکردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qL4Dh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲
#هاشم_فراهانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و دوم فصل دوم)
🔸هیچ وابستگی نداشتم، به این طرف آن طرف نگاه کردم به آسمان نگاه کردم گفتم بروم اینجا خیلی دلگیر است
یادم افتاد جایی دیگر هست که از آنجا آمدیم (اهل اینجا نیستیم)
باید بروم آنجا که اصل وطن ما هست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/hvKdx
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲
#هاشم_فراهانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و دوم فصل دوم)
🔸ولی یادم افتاد آنجا جسمی داشته باشم
اینجا که رفتم اعتنا نکردم به جسمم ولی آنجا که رفتم نمیدانم چه شد که فهمیدم یک جسمی از آنجا باید داشته باشم.
🔸به دلم الهام شد رفتم جایی دیگر
در همان عالم یک جسمی آمد و به من ملحق شد، جسمی که نیاز به لباس نداشت
با این جسم خیلی راحت بودم با جسم دنیایی قابل مقایسه نیست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/aWcwG
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲
#هاشم_فراهانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و دوم فصل دوم)
🔸 فهمیدم باید برگردم، آن جسم هم رفت متوجه شدم خداوند عالم همه جا هست از همه بیشتر خداوند مهم بود متوجه شدم همه جا هست، دور و نزدیکی مهم نیست.
🔸وقتی آمدم پایین دیدم زمین گرد است و بسیار میچرخد، آمدم کنار جسمم خواستم جسمم بلند کنم دستم رفت که جسمم را بلند کند رفتم داخل جسمم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/KhCL4
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲
#هاشم_فراهانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و دوم فصل دوم)
🔸تجربه دوم تهران پاساژ بهارستان که کار میکردم اتفاق افتاد.
اسمم برای سربازی درآمده بود، چون اوایل انقلاب پسر دایی داشتم که شهید شد و مادرم از ناراحتی ایشون مریض شد، میترسیدم من هم سربازی برم اتفاقی برام بیفتد و مادرم حالش بد شود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/JE6nF
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲
#هاشم_فراهانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و دوم فصل دوم)
🔸با یک سرعتی رفتم بالا به پایین نگاه کردم که زمان کوتاهی بالا بودم و گفتم چه خوب میشود اینطوری پرواز کرد.
🔸دوست داشتم به شمیرانات بروم ببینم چقدر زمان میبرد حرکت کردن همانا و رسیدن همانا، نگاه میکردم و با خود گفتم: وقتی اینطور میتوانم پرواز کنم، به منطقه (جبهه) بروم ببینم چطور است و پی ببرم مرز ایران کجاست؟
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/bfG2x
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲
#هاشم_فراهانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: دوم
قسمت: سی و دوم
عنوان: عطش
مهمان: آقای هاشم فراهانی ارتهگلی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۲_بخش_۱
#فصل_۲_قسمت_۳۲_بخش_۲
#هاشم_فراهانی_ارتهگلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و سوم فصل دوم)
🔸سال ۶۳_۶۲ کتابی در رابطه با عوالم برزخ از آیت الله دستغیب (ره) خواندم
چند مورد از تجربه افرادی که رفتند و برگشتند را که خواندم، علاقه شدیدی داشتم که اینها را ببینم و باورم نمیشد یک روز برای من اتفاق بیفتد.
🔸پسر دایی داشتم که شهید شده بود و پیکرش را بعد از ۹ سال و ۱۱ ماه که مفقود الاثر بود، آوردند.
یک ماه از آمدنش میگذشت و من همیشه بر سر مزارش میرفتم از او میخواستم مرا به عالم برزخ ببرد، تا اینکه ۲۲ فروردین سال ۷۲ حاصل شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/N6W3h
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۳۳
#مجتبی_اسلامیفر
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links