eitaa logo
عباس موزون
50.8هزار دنبال‌کننده
901 عکس
2هزار ویدیو
3 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 برای یافتن این هموطن به ما کمک کنید. صاحب این عکس در سال ۹۵ به همین صورتی که در این تصویر می‌بینید، سوار بر این چوب پنبه مصنوعی (یونولیت) در سواحل جنوبی کشور (حوالی بندرعباس) از دسترس والدین دور و در آب‌های خلیج فارس گم می‌شود. اما به لطف خدا، پس از چند روز، توسط نیروی دریایی ارتش در نزدیکی آب‌های ساحلی امارات در حالی که همچنان بر این مرکب سوار بوده، زنده یافت می‌شود. بنده و همکارانم در حال پیگیری برای یافتن ایشان و خانواده محترم‌شان و انجام مصاحبه‌ای خاص هستیم. از بزرگوارانی که از این خانواده اطلاعی دارند خواهشمندم به شماره تلفن زیر پیامک دهند: 09226696393 با تقدیم احترام و تقدیر عباس موزون 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸در بیست و سوم مرداد سال ۶۵ به ما یه مأموریتی واگذار شد که بریم کارخانه‌ای بود سلیمانیه عراق، شمال عراق که اسلحه‌سازی بود، باید مورد اصابت قرار می‌دادیم 🔸 همین که لباسم پوشیدم که از اتاق بیام بیرون، یک‌دفعه انگار یه نفر منو صدا کرد، هی کجا می‌ری ؟؟ برگشتم نگاه کردم دیدم کسی نیست، کی منو صدا کرد ؟! اصلاً ترسیدم! یه لحظه احساس کردم یه اتفاقی متفاوت حتماً خواهد افتاد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/YVP3f 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸موقعی که موشک به من خورد، انگار من با اون سرعت خوردم به دیوار سیمانی، این هواپیما که خورد به دیوار سیمانی از کنترل خارج شد 🔸به محض اینکه سرم خورد به سنگ، بیهوش شدم، یعنی تقریباً می‌تونم بگم که متوجه شدم مُردم... احساس کردم یه نیروهایی اطرافم بودن اومدن منو گرفتن، دهنمو باز کردن، یه مواد مذابی مثل قیر مذاب از نوک پنجه‌های من اومد بیرون و همینجوری که می‌ومد تا زانوهام رسید احساس کردم درد بسیار شدید و غیر قابل تحمل... همین که از دهنم خارج شد احساس کردم که اینا رفتن عقب و نگاه کردم دیدم حالم خوبه و اصلاً دیگه هیچ دردی نبود، احساس کردم من دیگه رفتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/eIWE5 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸افق رو که نگاه کردم، دیدم دوست‌هام دارن میان، لباس پرواز تنشون بود و دوستای شهیدی بودن که من می‌دونستم و آماده بودم من با اینا برم 🔸اینجا یه فضایی بود که یه سری حرکت می‌کردن عین پیک‌های مثلاً فضایی رد می‌شدن با سرعت خیلی زیاد، اینا قابل درک نبود، قابل دیدن نبود برای من، اما می‌دیدم که دارن یه کارهایی رو انجام میدن... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/XMs85 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸این نیروهایی که اطراف من بودند، دوباره اینها یک‌دفعه جمع شدند منو دوباره گرفتند و دهن منو باز کردند انگار یه سطل قیر مذاب ریختن توی دهن من، دوباره درد از دندون و دهن من شروع شد اومد توی قفسه سینه و معده، اینجا رو آتیش زد و رفت تا نوک ناخن‌هام، به محض اینکه رسید اونجا من به هوش اومدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/b4rH3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸در مرحله دوم عملیات آزادسازی خرمشهر بودیم، مأموریتی به ما اعلام شده بود که باید جاده‌ی جُفیر به پاسگاه طلاییه رو چهار کیلومترش رو مورد هدف قرار بدیم 🔸۲۸ سالم بود و لیدر۳ نیروی هوایی بودم، پرواز با تأکیداتی که شده بود هیچی یادم نمیره که رییس عملیات دستورالعمل پرواز رو به ما نشون داد و گفت؛ شما برنمی‌گردید! مأموریت بدون بازگشت! و فقط سعی کنید که زنده بمونید... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ByY1C 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸من گردش به چپ رو شروع کردم که از آتشی که میومد به سمتمون جلوگیری کنم، از هواپیما پرت شدم بیرون، هیچی نفهمیدم، از این لحظه به بعده که یه چند دقیقه‌ای رفتم... 🔸 در همین لحظات، زندگی شروع شد رفتن عقب تمام لحظات خوشی‌ها و بدی‌ها، تمام حوادث، رفتم جلو همینطوری تا دو سالگی، دو سالگیم مادرم داشت منو می‌شست کنار خونه آستارا چای، اونجا یه لحظه یک دفعه‌ای انگار یکی بهم گفت که برگرد، وقتش نیست... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/9YAnP 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸در همون لحظه‌ای که اونجا افتاده بودم، به فکر خلبان دوم بودم که چه بلایی سرش اومده! کجاست! چون خودم تو جای خیلی بدی افتاده بودم 🔸تو این لحظه بزرگترین لحظه ایثار رو دیدم، دیدم یه دفعه از اون طرف یه موتور سوار از بچه‌های نیروی خودمون با موتور داره میاد از رو یه بلندی اومد، روی بلندی که رسید شاید که عراقی‌ها هزار تا گلوله به سمتش زدن خلبان هم برای عراقی‌ها خیلی ارزش داشت... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/cvWDe 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل سوم) 🔸من مرگ برام کلمه مزخرفیه، قبلش می‌ترسیدم اما بعد از اون اصلا مرگ تو زندگی من هیچ معنی نداره، یعنی وجود نداره چون خودم دیدم 🔸 قبلش من زیاد به این چیزایی که واسم اتفاق افتاد توجه نداشتم، قبول نداشتم، از نظر من عظمتیه اصلا دنیایی که توش زندگی می‌کنیم و اونچه که بعد اتفاق میفته... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/AjPUf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 برای یافتن این هموطن دزفولی به ما کمک کنید. پی‌نوشت: شکر کنیم خدا را که باران آمد. شکر نعمت، نعمتت افزون کند. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: 🖥 فراخوان برنامه تلویزیونی 🖥 «زندگی پس از زندگی» قابل توجه پزشکان، پرستاران، کادر درمان و کارکنان دانشگاه‌های علوم پزشکی و بیمارستان‌ها و درمانگاه‌های کشور: برنامه «زندگی پس از زندگی» شبکه چهار سیما در نظر دارد با عزیزانی که در هر بخش از حوزه درمان یا آموزش پزشکی کشور مشغول خدمت هستند و یکی از دو شرایط زیر را دارند (برای فصل پنجم این برنامه و پخش در ماه رمضان سال جاری) مصاحبه نماید: ۱ - شخصا تجربه نزدیک به مرگ داشته‌اند. ۲ - خاطره‌ای از بیمار یا مراجعه کننده‌ای دارند که ابراز کرده تجربه نزدیک به مرگ داشته است. 📱📱شماره‌های ارتباطی در این باره: 09394619837 09226696393 خواهشمند است عزیزان با توجه به نزدیکی ماه رمضان و لزوم تسریع در ضبط مصاحبه‌ها این پیام را به صورت حداکثری منتشر فرمایند. با احترام عباس موزون تهیه کننده برنامه زندگی پس از زندگی 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل سوم بخش اول) 🔸اتفاقی که برای ما افتاد فهمیدیم که موشک خورد به هواپیما یک لحظه دیگه دیدم داره دیر میشه و هیچ کاری هم نمی‌تونیم بکنیم، اینطوری جلوی چشمم مجسم شد که الان هواپیما چند ثانیه دیگه خورده زمین، هواپیما پراکنده شده به قطعات مختلف در اطراف و بدن منم تکه تکه شده و تو بیابون پخشه این صحنه رو که دیدم یعنی مرگ برام مسجل شد یک لحظه تمام زندگیم از جلو چشمم عبور کرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/OtEF9 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل سوم بخش اول) 🔸 تقریباً من در اون زمان ۲۹ سال سنم بود، مثلاً فرض کنید شاید ۲۹ تا شات کوچک و سریع از حالات مختلفی که در طول زندگی من اتفاق افتاده که اینا رو که می‌دیدم یادم می‌اومد این اتفاق‌ها برام افتاده 🔸توی خیابون ارگ مشهد با دوستم اصغر خلیلی از دبیرستان داشتیم برمی‌گشتیم یه جمله‌ای به من گفت ناراحت شدم برگشتم یه طوری نگاه کردم، این صحنه رو اگر صد سال دیگه هم عمر می‌کردم یادم نمیومد، ولی اینجا این به من نشون داده شد و دیدم!... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/maTLZ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل سوم بخش اول) 🔸یه تجربه دوم هم بود که چهار سال از این زمان گذشت. این قضیه فقط در بین خلبان‌ها و در بین خلبان‌های کشور ما نیست، من یه تحقیقاتی داشتم که در کشورهای دیگه هم خلبان‌های جنگی حالا بعضاً هواپیماهای آموزشی یا مسافری یا ترجیحا اغلب خلبان‌های جنگی، این اتفاق براشون می‌افته موارد مشابه و حتی با تجربیات طولانی که از کالبد جدا می‌شند و بدن خودشون رو می‌بینند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/aj2Sk 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل سوم بخش دوم) 🔸حرکت کردم به سمت تهران، سیرجان بنزین که زدم احساس خستگی کردم، شب ظلماتی هم بود، داشتم رانندگی می‌کردم، احساس کردم یک نور چراغی داره اذیتم می‌کنه، نزدیکتر شد، تقریباً می‌شه گفت که من جایی رو نمی‌دیدم، یه لحظه رسید، صدای شدیدی شنیدم در واقع برخورد کردیم... 🔸ناگهان من یه جایی احساس کردم که من طاق باز دراز کشیدم رو به بالا توی دایره‌ای که شاید قطری به اندازه ده دوازده متر داشت، روشن! روشن‌تر از باقی جاها بود و من بسیار آرامش داشتم و هیچ صدایی هم احساس نمی‌کردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Qm0X3 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل سوم بخش دوم) 🔸انگار کوله باری از وزنه و سنگینی و مسؤلیت از رو دوش من برداشته شده بود. 🔸باور کنید من احساس کردم انسان اگر کار باقیمونده‌ای نداشته باشه، اگر امید به چیزی نداشته باشه، ادامه می‌ده برای رفتن به بالا، یعنی انقدر من راحتی، سکوت و اینقدر آرامش پیدا کرده بودم تو این شرایط من اصلاً احساس درد هیچی!! خیلی شرایط خوشایندی برای من بود که این همین‌جوری داشت می‌اومد بالا... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/TBnoc 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل سوم بخش دوم) 🔸این اومد تا نیم متری از سطح بدن، یه ندایی به من گفت این روح توست، عین همین کلام گفت؛ این روح توعه نزار از دستت بره... 🔸خوشبختانه بعداً متوجه شدم که اون آقایی که به من زده بود، آقای روحانی دور زده بود برگشته بود و کامیون‌ها هم دیدند که وایسادند اونجا پیاده شده بود گفته بود اینجا یه برخوردی کردیم، این‌ور، اون‌ور گشتند و منو پیدا کرده بودند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/RCU80 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پنجم فصل سوم) 🔸در سال ۷۴ یک اتفاقی در زندگی شخصی من با همسرم افتاد که باعث شد قلب من بشکند و حالت افسرده پیدا کنم، بعد از آن کم کم بهتر شدم، ولی تا سال ۸۴ اتفاقات زیادی برای من رخ داد که باعث شد دست به کاری بزنم که درست نبود... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/RMSmW 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پنجم فصل سوم) 🔸 از بالا سمت چپ خودم برانکارد که مرا می‌آورد می‌دیدم، گوشه سمت راست برانکارد همسرم می‌آمد، مرا وارد اتاقی کردند دستگاه‌هایی به من وصل کردند برای قلبم که می‌دیدم، پرستار را می‌دیدم که اسمم را صدا می‌زد ببیند جواب می‌دهم یا نه که آن موقع نمی‌توانستم پاسخ بدم. 🔸پلیس آمد برای بررسی اتفاق و سراغ خانواده‌ام را گرفت، همسرم اظهار بی اطلاعی می‌کرد در صورتی که می‌دانست مشاجره داشتیم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/VzUYd 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links