اینگونه در قفس به رهایی نمی رسیم
بی ناخدا بدان به خدایی نمی رسیم
یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی
بی گریه بر حسین(ع) به جایی نمی رسیم
شکر خدا که روزی ما هم ز روضه هاست
بی اشک، ما به نان و نوایی نمی رسیم
بی شوق انتظار به بیراهه می رویم
جز راه دل به کرب و بلایی نمی رسیم
یا ایّها العزیز تو شرط رسیدنی
ما مانده ایم و تا تو نیایی نمی رسیم
ما را بدون تو به پشیزی نمی خرند
جز با حضور تو به بهایی نمی رسیم
صاحب عزا به دست تهی مان نگاه کن
بی لطف تو به فیض گدایی نمی رسیم
عباس احمدی
#شعر_هییت
@abbasahmadi57
نذر عبدالله بن حسن علیه السلام
گاهی دلم برای پدر تنگ می شود
دلگیر از این زمانه نیرنگ می شود
اینجا کسی یتیم نوازی نمی کند
اینجا نصیب صورتمان چنگ می شود
عمّه بیا اجازه بده تا رها شوم
رحمی بر این یتیم که دلتنگ می شود
عمّه بگو چگونه تماشا کنم، ببین:
دارد سر عبای عمو جنگ می شود
پیراهنی که داشت عمویم سپید بود
از فرط زخم قرمز پر رنگ می شود
من می روم سپر بشوم حیف کوچکم
پیشانی اش ولی هدف سنگ می شود
ناکام اگر که من بروم باز بهتر است
این زندگی بدون عمو ننگ می شود
شگر خدا نصیب من و اصغرت یکی است
شمشیر با سه شعبه هماهنگ می شود
عباس احمدی
#شعر_هییت
@abbasahmadi57
تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زاده ی حسنم بیشتر زدند
این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب می شکنم بیشتر زدند
می خواستند از نظر عمق زخم ها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک می کشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
عباس احمدی
#شعر_هییت
@abbasahmadi57
جهان دیده
نذر علی اکبر حسین علیه السلام
این نور رسول است که تابیده به میدان؟
یا رحمت حق است که باریده به میدان
آهوی ختن مُشک فشانده است در این دشت
یا اکبر لیلاست، خرامیده به میدان
شاگرد اباالفضل به رزم آمده اینبار
از هیبت او خصم، هراسیده به میدان
با رمز عطش مرد جوان نزد پدر رفت
برگشت چو یک پیر جهان دیده به میدان!
تکبیر زنان رفت که تا باز نگردد
این ذبح عظیمی که خروشیده به میدان
اینجا همه ی لشگر از او بُرد غنیمت
هر چیز که او داشته، بخشیده به میدان
یک ساعت دیگر پدر او را نشناسد
آنقدر که شمشیر و سنان دیده به میدان
محتاج جوانان بنی هاشمی است او
تا جمع کند پیکر پاشیده به میدان
#عباس_احمدی
#شعر_هییت
@abbasahmadi57
پیشوازش به سلام و صلوات آمده است
به طواف رخ عباس، فرات امده است
مثل موجی به دلِ آبی دریا زده است
به هواخواهی کشتی نجات آمده است
دیده گلهای حرم تشنه و پژمرده شدند
مشک بر دوش پیِ آب حیات آمده است
خلق و خویش علوی، عاطفه اش زهرایی
با جمیع برکات و حسنات آمده است
همه امّید عنایت ز دو چشمش دارند
اینهمه تیر به دنبال برات آمده است
از دو دستان خودش نیز نفرمود دریغ
گفت ای تیغ بیا، وقت زکات آمده است
بر سر کعبه عمود آمد و فهمید حسین
چه بلایی به سر آن عتبات آمده است
عباس احمدی
#شعر_هییت
@abbasahmadi57