🍃دوای دل تنگم
دل وقتی که تنگ میشود
معلوم است که صاحبش زنده است.
فقط آدمهای مردهاند
که دلشان برای تو تنگ نمیشود.
من خیلی مراقب دلم هستم
و حواسم جمع است
که کی برای تو تنگ میشود، کی تنگ نمیشود
کی زیاد تنگ میشود و کی کم تنگ میشود.
وقتی دلم برای تو تنگ نمیشود
قشنگ حس میکنم که دارم میمیرم
نه از این مردنهای معمولی
جان کندنهایی که خیالش برای کشتن آدم کافی است.
وقتی که دلم کم تنگ میشود برایت
احساس میکنم که هوا کم آوردهام برای نفس کشیدن.
وقتی هم که دلم زیاد تنگ میشود برایت
قشنگ معلوم است که زندگی
با همۀ زیباییاش رو به من آورده.
نه این که من دلتنگی برای تو را دوست داشته باشم
و نه این که با دلتنگی برای تو زندگی کنم
نه! دلتنگی برای تو همان زندگی است.
اگر کسی دلتنگ تو بود و از دنیا رفت
مرده نامیدنش خطاست.
چه قدر دوست دارم
آدمهایی را که دلشان برای تو تنگ میشود.
اصلاً مگر کسی که دلش برای تو تنگ نمیشود آدم است؟
نه این که فکر کنی
به این حرفهایی که گفتم باور ندارم
امّا اگر دلتنگی همان زندگی باشد که هست
گاهی زندگی فشار میآورد به آدم
این روزها هم از همان روزهایی است
که زندگی به من فشار آورده.
بار زندگی سنگین شده
احساس میکنم دارم کم میآورم زیر بار زندگی
اگر کسی بی آن که تو را ببیند
دلش باز شود، باید به او هشدار مرگ داد
امّا میشود دلتنگی را با دیدن تو درمان کرد
کمکم کن
کم نیاورم زیر بار زندگی
من ضعیفتر از آنم که در خیال بگنجد.
شبت بخیر دوای دل تنگم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🔸داغ اربعین🔸
تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟
آنجایی که دلمان هست؟
پیش مایی یا دلمان؟
کنده شدن دل را شنیده بودیم
اما گویی
اربعین
روز چشیدن آن است.
دلمان دارد کنده میشود
کنده شدن دل چقدر درد دارد!
وقتی که دل جایی است که ما نیستیم
باید کنده شود از ما
حرفی نداریم
قبول.
اما ما گله داریم از دلمان
که به تنها سفر کردن
عادت کرده آقا!
هر سال به بهانهای
تنهایمان میگذارد
و خودش میرود که از نجف
عمودها را
یکی یکی بشمارد
و قدم به قدم
خودش را به آغوش کربلا نزدیکتر و نزدیکتر ببیند.
و مرا این شبها
میگذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا
که به جای ستارههای بشمارم
و آرام آرام بخوابم.
راستش خسته شدم
از شمردن خیالی این عمودها.
من در خیالم
بارگاهی ساختهام برای علی
و بارگاه دیگری برای حسین
و 1452 عمود هم
زدهام در میان این دو حرم.
نزدیک اربعین
صبح که آفتاب سلام میدهد به تو
راه میافتم
در امتداد این عمودها.
کولهام پر است از گِله
گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت.
میترسم تو هم یک روز
از دست گِلههای من خسته شوی
برای همین
عمود به عمود یکی از گِلهها را
در میآورم و میخورم.
خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است.
گِلههایم تلخ است
کاش میشد کاری کرد که شیرین شود.
چه کار میشود کرد؟
راهی پیش پایم نمیگذاری؟
مثلاً میشود دستی بکشی روی کولهام؟
یا بگذاری روی گونهام؟
درست است که در خیالاتم
پیاده از نجف به سوی کربلا میروم
اما پایم درد میگیرد آقا؟!
تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من
خدا قوتی بگو
تا تلخی هلاهلیِ گلههایم
به شیرینی عسل شود آقا!
اگر بیایی
پاهایم را نشانت میدهم
که از چشم تاولهایش
چه جور دارد اشک میریزد.
بس است دیگر
باور کن که من هم آدمم.
خسته شدم
از این همه سفر خیالی
من عاشق تاولهای راه اربعینم.
این تاولها
وقتی در کف پایی شکوفه میزند
قد آدم را بلند میکند
به اندازهای که میشود
آن سوی آسمان را دید.
من میخواهم
روی تاولهای پا
آن سوی آسمان را ببینم.
راستی آقا!
تو هر سال اربعین کربلایی، آری؟
میشود امسال
تو هم بمانی پیش ما؟
داغ اربعین دارد میکُشد ما را
تو که پیش ما باشی
و فقط دلت را روانه کنی
ما هم آرام میگیریم.
ما داغدیدهایم
داغدیدۀ اربعین
تسلای دل داغدیده
ثواب دارد آقا!
#بهانه_بودن
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍃عاقبت خیر من
امروز داشتم فکر میکردم
فکرهایی که تنم را میلرزانَد
و دلم را مثل دریای طوفانزده، موّاج میکند.
یا مثل کویری که طوفان شن در آن به پا شده.
چه فکرهای ترسناکی!
به دادم برس
تیغ این فکرها رحم ندارد آقا!
داشتم فکر میکردم
به کسانی که تو را دوست داشتند
ولی عاقبت بدون محبّت تو
چشم از دنیا بستند و رفتند.
کسانی که سنگ تو را به سینه میزدند
ولی در حالی سنگ لحد روی سینهشان نشست
که تا چند لحظه پیش از آن
به سوی تو سنگ پرتاب میکردند.
کسانی که با ندای أین أین به دنبالت میگشتند
و آرزوشان دیدار جمالت بود
ولی از تو روی برگرداندند
و با أینَ أینَ انکار تو را فریاد زدند.
با خودم میگفتم:
یعنی میشود من هم روزی به عاقبت آنان مبتلا شوم؟
چه فرقی میان من و آنهاست؟
آنها واقعاً تو را دوست داشتند و به آن عاقبت مبتلا شدند؟
یا توهم دوستی داشتند و گرفتار جهل بودند؟
راستش را بگویم؟
دارم در دلم دنبال نشانههایی میگردم
که ثابت کند تو را واقعاً دوست دارم.
کمکم کن که این نشانهها را بیابم
که اگر نیابم، از غصّه میمیرم
از غصّهای که با یک دنیا وحشت عجین است.
آقا!
دارم پیدا میکنم یکی از این نشانهها را.
من میگویم؛ امّا اگر اشتباه بود
به من بگو که دلم را بیخود خوش نکنم.
عزیز دل!
دلتنگی نشانۀ واقعی محبّت نیست؟
وقتی کسی دلش برای کسی تنگ میشود، یعنی چه؟
یعنی واقعاً دوستش دارد. نه؟
مگر میشود کسی را دوست نداشته باشی
و دلت برایش تنگ شود؟
آقا!
باور کن که دلم برایت تنگ شده
به قدری که بیقرار شدهام
و بیقراریام را این و آن میبینند و بر سرم میکوبند.
میشود این دلتنگی را نشانهای بگیرم
برای این که تو را واقعاً دوست دارم؟
بگو میشود تا آرام بگیرم
و اگر نمیشود هم بگو تا زودتر بمیرم.
من دوست ندارم روزی
به سوی تو سنگی پرتاب کنم.
شبت بخیر عاقبت خیر من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
📌دلایل اثر نکردن محبّت
3️⃣ عدم انتقال پیام محبّت
🚫 گاهی آنچه پدر و مادر انجام میدهند و محبّت مینامند، از نگاه فرزند، محبّت نیست.
✅ بسیاری از پدران و مادران معتقدند که در محبّت کردن به فرزندان خود، کوتاهی نمیکنند.
◀️ وقتی هم که یک مشکل تربیتی برای فرزندانشان پیش میآید و به آنها گفته میشود این مشکلات به جهت نیازِ محبّتی فرزند شماست که در خانه پاسخ نگرفته، ناراحت میشوند و حرف مشاور را نمیپذیرند.
✔️ آنچه موجب اختلاف میان آنان و مشاوران است، تفسیر متفاوتی است که از ابراز محبّت دارند.
📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص88
#من_دیگر_ما
#کتاب_دوم
#گزارههای_رفتاری
#تربیت_فرزند
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍃مسافر من
مادری را دیدم
که منتظر رسیدن خبری از فرزندش بود.
سالهای سال با همین انتظار
چشم دوخته بود به در.
همه جور مریضی داشت.
هر کدام از این مریضیها
برای به سر رساندن یک عمر کافی بود.
میگفتند: به عشق مسافرش زنده مانده
و تا این امید هست
به راحتی دست از دنیا نمیکشد.
شبها دیر میخوابید و زود بیدار میشد.
به زور هم نمیتوانستند او را به سفر ببرند.
میگفت: شاید با شما آمدم و پسرم آمد و پشت در ماند.
آن وقت چه خاکی به سر کنم؟
غذای خوشمزه که میپخت
تا یکی دو روز سهم پسرش را کنار میگذاشت
وقتی که ناامید میشد از رسیدن مسافرش
غذای کنار گذاشته را خودش نمیخورد
میداد به فقیر و میگفت: دعا کن مسافرم برگردد
چند وقت پیش برایش خبر آوردند
پسرت از دنیا رفته، دیگر منتظر نباش
و پیرزن، دیگر چشمش به در نبود.
شبها میل بیدار ماندن نداشت
و صبحها انگیزهای برای بیدار شدن نبود.
زنگ خانهاش را خاموش کرده بود.
روی در خانه نوشته بود
کسی دست بر این در نکوبد.
صدای پا برایش آزار دهنده بود.
چشم به آسمان دوخته بود
تا اجلش زودتر برسد
و عمرش حتی به یک ماه هم قد نداد.
پیرزن مرد.
آقا!
دلم خوش است که مسافر من
مثل مسافر این پیرزن نیست.
یقین دارم که روزی برمیگردد
حتّی اگر سفرش به طول بینجامد.
امّا اضطراب من از آمدن تو و نبودن من است.
یعنی سفرت این قدر به طول میانجامد
که وقتی آمدی، من نیستم؟
باز هم خدا را شکر!
پیرزن وقتی که دیگر چیزی برای انتظار نداشت
میلش را به زندگی از دست داد
ولی من تا زنده هستم
میتوانم آمدنم را به انتظار بایستم.
شبت بخیر مسافر من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
استاد محسن عباسی ولدیn055 تا ساحل،پرسشهای گام اول،همسری خوب، امّا عصبانی و اهل توهین کردن.mp3
زمان:
حجم:
2.79M
🎧 پرسشهای گام اوّل⬇️
✅ همسری خوب، امّا عصبانی و اهل توهین کردن
همسری دارم که خیلی خوب است، شغل خوبی هم دارد؛ امّا خیلی زود به من و بچّهها توهین میکند و خیلی داد میزند. تا یک بار اشتباه میکنیم، تمام خوبیهایمان را فراموش میکند. مثلاً اگر یک بار بچّهها را برای مدرسه دیر حاضر کنم، میگوید: تو هیچ وقت بچّهها را زود حاضر نمیکنی.
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_دوم
#کتاب_صوتی
#قایق_مهربانی
#بایدهای_زندگی_مشترک1
@abbasivaladi
🍃بهانه بودنم
داشتم در صندوقچۀ واژههایم
میگشتم به دنبال واژهای که
برای شب بخیر امشب با آن
تو را خطاب قرار دهم.
چه قدر سخت پسند شده دلم.
عزیزم!
قلبم!
نفسم!
محبوبم!
نه، اینها دیگر گرد تکرار نشسته روی تنشان.
دنبال یک واژه میگردم
که اگر تا ابد هم با آن صدایت کردم
رنگ تکرار نگیرد به خودش.
عزیزتر از جانم!
قبلۀ قلبم!
معشوق بیهمتا!
راز لبخندم!
نه، آرام نمیشود دلم با اینها.
باید واژهای بیابم
که اوج نیاز من به تو را برساند.
این گونه نیست که من بدون تو
فقط توان نفس کشیدن نداشته باشم
و قلبم قدرت تپش نداشته باشد
و لبم از هر چند خنده است تنفّر داشته باشد.
نه، نیاز من به تو
فراتر از این حرفهاست.
آقا!
تو اگر نبودی
در قاموس خدا دلیلی برای بودِ من پیدا نمیشد
و اگر خدا بودم میکرد
من بهانهای برای بودن پیدا نمیکردم.
پس بگذار مثل همیشه بگویم
شبت بخیر بهانۀ بودنم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
171 درس صد و هفتاد و یکم به دست آوردن راه خوشبختی، بدون خدا ممکنه؟.pdf
حجم:
231.8K
#درس صد و هفتاد و یکم: به دست آوردن راه خوشبختی، بدون خدا ممکنه؟
✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا میکنید:
⁉️می دونید ثروتمندترین آدما، کیان؟
⁉️تا حالا به هزار راه های رابطه با دیگران دقت کردید؟
⁉️بدون دین، احتمال انتخاب راه درست چقدره؟
@abbasivaladi
🍃حضرت باران
راستش نمیدانم چه سرّی دارد
این که عاشق و معشوقهای دنیایی
دوست دارند زیر باران
دست به دست هم راه بروند.
نه این که حواسشان به بارش باران نیست، هست
نه این که نمیفهمند دارند زیر باران خیس میشوند، میفهمند.
امّا نمیدانم خیس شدن زیر باران چه طعمی دارد؟
تو میدانی. نه؟
چرا اینها وقتی تنها هستند
چتری روی سرشان میگیرند
یا میروند زیر سقفی پناه میگیرند
امّا وقتی که با هماند
دیگر نه چتری میخواهند و نه دنبال سقفی میگردند.
انگار کنار هم بودن
هم کار چتر را میکند و هم کار سقف را.
من که تا امروز هر چه دلم خواست را
با تو در میان گذاشتم
بگذار این بار هم
با تو راحت سخن بگویم.
آقا!
شاید فردا هم باران بیاید.
از آن بارانهای دانه درشت
که چند لحظه ماندن زیر آن
سر تا پای آدم را خیس میکند.
در این که تو معشوقی شکی نیست
امّا عاشقیِ من همهاش زیر سؤال است
بیا و مثل همیشه بزرگی کن
عشق نداشتهام را قبول کن
و مرا عاشق به حساب بیاور.
درختهای گیلاس دو باره شکوفه دادهاند.
قرار ما فردا وقت باران
زیر همان درخت گیلاسی که بارها با تو قرار گذاشتم؛ امّا نیامدی.
شبت بخیر حضرت باران!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi