eitaa logo
محسن عباسی ولدی
57.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
350 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
18.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چه هدفی رو برای بچه هاتون ساختید؟ 🔻 مصداق خدمت به جامعه چیست؟ مثلاً اگر خداوند به من هوشی داده و الان جامعه نیاز به دانشمند هسته‌ای دارد، و من به چیز دیگری هم علاقه دارم که جامعه به آن نیاز ندارد، بگویم خدایا من بنده تو هستم، تو دوست داری به جامعه اسلامی خدمت شود، پس من هم به دنبال همین کار می‌روم. یا مثلاً اگر من یک زن هستم و رهبرم نگران فرزندآوری است، الان در حال انجام کاری هستم که اگر من انجام ندهم ۱۰ نفر دیگر آن را انجام می‌دهند. اما فرزندآوری را من می‌توانم انجام دهم و آنها نمی‌توانند. چون قصدم از کاری که انجام می‌دادم نیز بندگی بود، الان مصداق بندگی من تغییر کرده، کار قبلی را رها می کنم و وظیفه الانم را انجام می‌دهم. @abbsivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️چرا انقدر از محاسن زندگی قدیمیا تعریف می‌کنین؟ آیا می‌شه زندگی رو به اون دوره برگردوند؟!🤔 ✅ بله، شیوۀ زندگی باید به گذشته برگرده، ولی برگشت به شیوۀ زندگی گذشته، به معنای برگشت به ابزار گذشته نیست.❌ 🔷 در گذشته، نوع نگاه به عالَم، خیلی واقع‌بینانه‌تر از امروز بود. به گذشته برگردیم، یعنی نوع نگاه‌مون رو اصلاح کنیم.👌 🔹 در گذشته، ما خدا رو رزّاق و خودمون را موظّف به کار و تلاش می‌دونستیم. الآنم همین طور باشیم.💪 🔹 در گذشته، این قدر رفاه‌طلب و مشقّت‌گریز نبودیم. الآن هم رفاه رو مقصد زندگی خودمون قرار ندیم و این قدر از سختی فرار نکنیم.😶 🔹در گذشته، مادری یه اصل بود، نه فرع؛ توفیق بود، نه اجبار؛ بال بود، نه بار؛ افتخار بود، نه مایۀ عار.❌ 🔹 در گذشته، روابط خونوادگی خیلی صمیمانه‌تر از امروز بود. الآن هم سلام مجدّدی به اون صمیمیت‌ها کنیم. 🔹 در گذشته، سادگی، هم تو دلا بود، هم تو سفره‌ها و هم تو خانه‌ها. امروز هم اگه ساده زندگی کنیم، عقب‌گرد نکردیم. این تجمّلاتی که امروز به پای زندگی ما بسته شده، سنگینمون کرده و در مقابلِ رشدمون، ایستاده. ساده و بی آلایش که باشیم، راحت، نفس می‌کشیم.😇 ✅✅ هر برگشت به گذشته‌ای، ارتجاع نیست. بعضی از پُلایی که به گذشته می‌زنیم، ما رو به آسمون می‌رسونه. اینا حرفای احساسی و شاعرانه نیست، واقعیتای این عالمه.☝️ @abbasivaladi
🍃میزان حقیقت باور کن مبالغه نمی‌کنم، خودت می‌دانی که اهل سیاه نمایی هم نیستم؛ ولی از گفتارها و کردارهای برخی جماعت مدعی، حقیقتی را فهمیده‌ام که تنم را لرزانده؛ همان جماعتی که خیال می‌کنند جز آنها کسی منتظر تو نیست. وقتی بیایی باید کارهایی را به این جماعت بسپاری که آن را در شأن خویش ببینند. اگر چیزی از آنها خواستی که به گوشۀ قبایشان بر خورد، مثل آبی که ته استکان است، حرف تو را زمین می‌ریزند. این جماعت بیش از آن که تو را دوست داشته باشند، در محبّت نفس خویش غوطه می‌خورند. در خیالشان خود را از کاگزاران حکومت تو می‌بینند. اگر کمتر از این، جایی به آنها بدهی، اصلاً بعید نیست دشمنت شوند. طلحه و زبیرهای زیادی در راهند، خدا را شکر وقتی که می‌آیی تنها نیستی. شبت بخیر میزان حقیقت! @abbasivaladi
🍃دستم را رو به آسمان بلند کرده‌ام و قطره‌های بخشش تو را انتظار می‌کشم. من لایق شنیدن پاسخت نیستم و خود را سزاوارِ قطره‌ای از باران عفو تو نمی‌بینم. امّا می‌شناسمت، غرق دریای کرمت بوده و هستم. 🍃تو خودت دلِ بندگان گنه‌کار را شاد کرده‌ای به وعدۀ بخشش و می‌دانم که در وعدۀ تو، تخلف راه ندارد. @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍃زائر مشهد الرضا دلم تنگ است، تنگ مشهد. خیلی وقت است که نرفته‌ام امام رضا. چشم‌هایم را که می‌بندم، دست خودم نیست سیر می‌کنم در صحن به صحن و رواق به رواق حرم. خوبی زیارت خیالی این است که در بند قدم‌ها و زمین خاکی نیستی. با خیال می‌شود میان صحن‌ها پر کشید. ولی از زیارت خیالی هم خسته‌ام دوست دارم همین پرکشیدن‌ها باشد، آن هم در واقعیت و می‌دانم که چنین زیارتی شدنی است. تو هم می‌دانی چگونه. تو اگر با من دوست شوی دست مرا از همین جا یعنی از خانه‌ام یعنی از اتاقی که در آن نشسته‌ام می‌گیری و در چشم بر هم زدنی، مرا می‌بری تا باب الجواد. آن جا کمی می‌ایستی. سلام می‌دهی و به من هم می‌گویی سلام بدهم. چشم دیگری بر هم می‌گذارم و خودم را در کنار تو و روبروی ضریح در صحن گوهرشاد می‌بینم. اذن دخول می‌خوانی و من همراه تو زمزمه می‌کنم. قطرۀ اشکت که جاری شد، های های گریه می‌کنم چشم بر هم می‌گذارم و خودم را در کنار تو روبروی ضریح می‌بینم شاید هم پایین‌تر از ضریح در سردابی که می‌شود سر روی مرقد رضا گذاشت. زیارت جامعه می‌خوانی و من هم با تو همخوانی می‌کنم. خودت را روی مزار می‌اندازی و به من هم اجازه می‌دهی مرقد رضا را در آغوش بگیرم. چشم بر هم می‌گذارم و می‌بینم علی بن موسی الرضا آمده به زیارتت در آغوش می‌گیرید یکدیگر را و من تماشا می‌کنم و مبهوت در انتظار آغوش رضا می‌مانم. مرا نشان جدّت می‌دهی و او مرا هم در آغوش می‌گیرد. من در آغوش امام مهربان جان می‌دهم. بگو که خوش خیال نیستم و روزی این زیارت نصیبم خواهد شد. تو اگر با من دوست شوی، چنین زیارتی، خیال نیست،‌ عین واقعیت می‌شود. آقا!‌ می‌شود بگویی با من دوست می‌شوی یا نه؟ عطش زیارت را بر جگرم باقی مگذار. شبت بخیر زائر مشهد الرضا! @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️مادر و برادرام هر میراثی که پدرم گذاشته بود رو، به نفع خودشون جمع کردن. حالا شما می‌گید بازم باید به پدر و مادر احترام گذاشت؟🤔 ♨️از نظر اسلام هیچ بهونه‌ای برا بی‌احترامی به پدر و مادر وجود نداره. نه کفر، نه شرک، نه عدم ولایت پذیری اهل بیت علیهم السلام و نه ظلم.❌ ✅ احترام گذاشتن با حق طلبی منافات نداره، ولی تو همین حق طلبی هم باید حدود احترام رو رعایت کرد.☝️ 🍃 کسی به امام صادق علیه السلام گفت: پدر من، خونه‌ای رو به من صدقه داد ولی بعد از مدتی از صدقۀ خودش پشیمون شد و اون رو پس گرفت. حالا قاضی به نفع من حُکم داده. 🍃امام فرمود: "حکم قاضی خوب و کاری که پدر تو انجام داده، بد است؛ چون صدقه برای خدای عزّوجلّ است و نمی‌توان از آن باز گشت. حال اگر تو به دادخواهی از او برخواسته ای، صدایت را بالای صدای او مبر و اگر او صدایش را بالا بُرد، تو صدایت را پایین بیاور." 📚کتاب من لا یحضره الفقیه،ج4، ص ٢۴٧. 🔶🔸 توجه کنید که حقوق دیگه‌ای مثل محبّت، خدمت، دعا، دیدار و... هم، که مادرتون برعهدۀ شما داره، با این‌جور ظلما از بین نمی‌ره.👌 @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0250Nesa 07-08.mp3
16.44M
۲۵۰ ۸_٧ (خاطرات حاج قاسم ) 📚منبع قصه: از چیزی نمی ترسیدم؛ خاطرات خودنوشت شهید . @lalaiekhoda
🍃حقیقی ترین دوست عالم روزگار چگونه باید فریاد بکشد این حقیقت را که جز تو هیچ کسی برای من نمی‌ماند؟ چند بار باید در گوشم بخواند که به کسی جز تو نباید دل ببندم؟ من که در کار خودم مانده‌ام و به گمانم روزگار هم از دست من خسته است. هر چه درس می‌دهد به این شاگرد تنبل، یاد نمی‌گیرد که نمی‌گیرد. چه قدر دل بستم و دل کندم!؟ مگر یکی دو تاست، رقمش را نمی‌دانم. چه قدر التماس کردم که رشتۀ دلم را پاره نکنند و در میان این التماس‌ها چه قدر خوار شدم؟ باز هم نمی‌دانم، عدد و رقم از دستم در رفته. شده‌ام مثل روزگار؛ از خودم خسته و ملوم. در میان این همه دل بستن‌ها بارها و بارها فهمیدم که اشتباه دل بسته‌ام ولی چرا حتّی یک بار هم که شده به تو اشتباهی دل نبستم؟ کاش تو را یک بار اشتباه می‌گرفتم با کسانی که میلِ دل دادن به آنها را داشتم! کاش یک بار اشتباهی راهم می‌افتاد به گذرِ خانه‌ات! کاش یک بار هر چه داشتم را اشتباهی فدای تو می‌کردم. چه اشتباهات قشنگی! چرا یک بار هم که شده مبتلا به این اشتباهات نشدم!؟ تو هم که معصومی و من نمی‌توانم آرزو کنم یک بار اشتباه کنی و مرا به جای دوستان حقیقی‌ات در آغوش بگیری! و یک بار اشتباهی به من بگویی می‌خواهی با من دوست شوی. نه تو اشتباه می‌کنی و نه من. چه قدر از اشتباه نکردن‌های خودم خسته‌ام و چه قدر درمانده و بیچاره، منتظر نشسته‌ام تا به حقیقت، صدای تو را بشنوم که می‌گویی وقتش رسیده که با تو دوست شوم. شبت بخیر حقیقی‌ترین دوست عالم! @abbasivaladi