یکی از دوستاشون یکی از متنهای ادبی خانم شهید طاهرنیا رو برام فرستادن. چه خوبه حسن ختام این مطالب، این متن قشنگ باشه:
چند روزی است که می نشینم پای درخت بهار نارنجِ خانهی روستاییمان و شروع میکنم به جمع کردن شکوفههایِ معطرش، که با نوازش باد به زمین رسیدهاند...
به کودکیام میروم، آن روزها با شیطنتهای کودکانهام پای درخت بهار نارنج که میرسیدم دلم طاقت نداشت که صبر کند تا باد شکوفهها را به زمین برساند، دانه دانه شکوفهها را از شاخه میچید، سوزنی نخ میکرد و از میان شکوفهها عبورش میداد تا برای خودش دستبند و گردنبند درست کند... و از عطر آن مست شود.... کودک است دیگر.
آن روزها دلم نمیدانست چقدر این عطر مقدس است.
این روزها که قد کشیدهام هر وقت پای درخت بهار نارنج میرسم شکوفههای به زمین رسیده را جمع میکنم و میبویم و با خودم میگویم اینها از وجود امام است که معطر است...
این روزها هر وقت پای بهار نارنج میرسم دعای فرج میخوانم...
چقدر خوب است که همیشه عطر شکوفههای بهار نارنج مستم میکند...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#عطرهای_مقدس
#عطرامام
#بهارنارنج
#عجللولیکالفرج
#یادآوری
@abbasivaladi