11.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تیکه آقا به پزشکیان عالی بود😁
30K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
@Menbaraali@Menbaraali-سه دقیقه در قیامت 52.mp3
زمان:
حجم:
17.67M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و دوم
* ادامه داستان: باغ بهشت
* مظلوم، مورد رحمت خدا
* تفاوت مظلوم و منظلم
* مظلوم شریک ظالم
* حرف بسیار اشتباه: " فقیر بمانیم تا خدا کمکمان کند "
* بیتقوایی و نداشتن فعالیت
* جبران کردن خدا برای مظلوم و محروم
* گفتگوی خدا با فقرا در قیامت
* ورود به بهشت، بدون حساب
* فقرا، واسطه فیض
* همسایه بودن در عالم برزخ
* روایت حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) از اثرگذارترین عمل در بهشت
* کسی که به رزق کم از خدا راضی شود، در مقابل خدا هم....
* نفاق خوب
📅99/01/23
⏰ مدت زمان: ۵۸:۳۲
#مشهد
#فقیر
#مظلوم
📚معرفی کتاب:
《#پسرک_فلافل_فروش》
🖇این کتاب زندگینامه شهید مدافع حرم #هادی_ذوالفقاری و خاطرات این شهید را به تصویر می کشد. این جوان به شهید ابراهیم هادی علاقه بسیاری داشت.
💕 ابراهیم هادی جوانی با اخلاق بود که زندگی و شهادت او برای همه ما الگو شد. کتاب پسرک فلافل فروش را بخوانید تا بیشتر با شخصیت و روحیات یک شهید جوان آشنا شوید.
♻️کتاب شهید هادی ذوالفقاری؛
کتاب حاوی مجموعه خاطراتی از خانواده و جمعی از دوستان و آشنایان این شهید در ایران و عراق، از دوران کودکی تا زمان شهادت است .
📝نسل سوم انقلاب ما اگر چه ابراهیم هادی ندارد، جوانانی دارد که کپی برابر اصل شهدای جنگ ایران و عراق هستند، کپی برابر اصل شهید هادی. اما حکایت این مجموعه به جوانی اختصاص دارد که علاقه ی عجیبی به شهید #ابراهیم_هادی داشت. همیشه سعی میکرد مانند ابراهیم باشد، تصویری از او را جلوی موتورش و در اتاقش زده بود. با اینکه بعد از جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران را ندیده بود، ولی شهدا را خوب می شناخت.
#کتاب_پسرک_فلافل_فروش
#شهید_هادی_ذوالفقاری🌷
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_پنجاهم
🌟....براي همين رويش را ازمابرگرداند و بيرون جاده را نگاه مي كرد.
✳به كربلا كه رسيديم، ما با هم به زيارت رفتيم.
🔗اما هادي مي گفت: اينجا جاي زيارت دسته جمعي نيست. هركي بايد تنها بره و تو حال خودش باشه،
💟ما هم به او محل نمي گذاشتيم و كار خودمان را مي كرديم!
🔘در مسير برگشت، باز همان روال را داشتيم. شوخي مي کرديم ميخنديديم.
✳هادي مي گفت: من ديگر با شما نمي آيم، شما قدر زيارت امام حسين آن هم شب جمعه را نمي دانيد.
⭕اما دوباره هفته ي بعد كه به شب جمعه مي رسيد از من مي پرسيد؟ كي ميري كربلا؟
✴هادي گذرنامه ي معتبرنداشت،براي همين، تنها رفتن برايش خطرناك بود.دوباره با ما مي آمد و برمي گشت.
✳اما بعد از چند هفته ي ديگر به شوخي هاي ما توجهي نداشت. او براي خودش مشغول ذكر و دعا بود.
🔆توي كربلا هم از ما جدا مي شد.خودش بود و آقا ابا عبدالله .
⭕بعد هم سر ساعتي كه معين مي كرديم مي آمد كنار ماشين. روزهاي خوبي بود. هادي غير مستقيم خيلي چيزها به ما ياد داد.
🔶يادم هست هادي خيلي آدم ساده و خاکي بود. در آن ايام با دوچرخه ازمحل مؤسسه به حوزه ي علميه مي رفت.
🔳براي همين از او ايراد گرفته بودند. مي گفت: براي من مهم نيست كه چه مي گويند.
🔴مهم درس خواندن و حضور در كنار مولا علي است.
🔶مدتي كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابي مشغول درس شد.
🔘عصرها هم براي مردم مستحق به صورت رايگان كار مي كرد.
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_پنجاه_و_یکم
✳.....به من گفت: مي خوام لوله كشي ياد بگيرم ‼
🔳خيلي از اين مردم نجف به آب لوله كشي احتياج دارند و پول ندارند.
🔆رفت پيش يكي از دوستان و كارلوله كشي هاي جديد با دستگاه حرارتي را ياد گرفت.
💟آنچه را كه براي لوله كشي احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه ي لوله كش‼
✴يادم هست ديگر شهريه ي طلبگي نمي گرفت. او زندگي زاهدانه اي را آغاز كرده بود.
🔗يک بار از او پرسيدم: تو كه شهريه نمي گيري، پس براي غذا چه ميكني؟
♦گفت: بيشتر روزهاي خودم را با چاي و بيسكويت مي گذرانم‼
🌟با اين حال، روزبه روز حالت معنوي او بهتر مي شد.
🔶از آن طلبه هايي بود كه به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند.
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
✍ ادامه دارد ...