eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
40.8هزار عکس
36.6هزار ویدیو
166 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🌷 🌀چند روزي بود كه هادي را نمي ديدم. خبري از او نداشتم. نمي دانستم براي جنگ با داعش رفته. در مسجد هندي همه از او تعريف مي كردند؛ از اخلاق خوب، لب خندان و مهمتر اينكه با لوله كشي آب، در منزل بيشتر مردم، يك يادگار از خودش گذاشته بود. 💟يكي دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. توي گوشي نام او را به عنوان ابراهيم تهراني ثبت كرده بودم. خودش روز اول گفته بود من را ابراهيم صداكنيد. بچه ي تهران هم بود. ❇براي همين شد ابراهيم تهراني.تا اينكه يك روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم. گفتم: ابراهيم تهروني كجايي نيستي؟مي دانستم در حوزه ي علميه هم او را اذيت كرده اند. او با دوچرخه به حوزه و براي كلاس مي رفت، اما برخي افراد با اين كار مخالفت مي كردند. 🔆با اينكه درس و بحث او خوب بودو حسابي مشغول مطالعه بود، اما چون در كنار درس مشغول لوله كشي بود،بعضيها ميگفتند يك طلبه نبايداين كارها را انجام دهد! 🔗خلاصه آن روز كمي صحبت كرديم. من فهميدم كه براي جهاد به نيروهاي حشدالشعبي ملحق شده. آن روز در خلال صحبتها احساس كردم در حال وصيت كردن است. نام دو سيد روحاني را برد و گفت: من به دلایلي به اين دو نفر كم محلي كردم. 🔳از طرف من از اين دو نفر حلالیت بطلب. بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم، حتماً از فلانی حلالیت بطلب. نمي خواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نمي خواهم كسي از من ناراحت باشد. 🌟مي دانستم آن شيخ يك بار به مقام معظم رهبري توهين كرده بود و ...او همينطور وصيت كرد و بعد هم رفت.يك پيرمرد نابينا در محل داشتيم كه هادي با او رفيق بود. او را تر وخشك مي كرد. حمام مي برد و... 🔵هميشه هم او را با خودش به مسجد مي آورد. هادي سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند.بعد از نماز بود كه ديگر هادي را نديدم. تا اينكه هفته ي بعد يكي از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام كرد. 🌟من به اعلامیه ي او نگاه كردم.تصوير خودش بود اما نوشته بود:شيخ هادي ذوالفقاري. اما من او را به نام ابراهيم تهراني ميشناختم.بعدها شنيدم كه يكي از دوستان شهيد او ابراهيم هادي نام داشت و هادي به او بسيار عالقه مند بود. ❇خبر را در مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر هادي چند روز بعد به نجف آمد. همه براي تشييع او جمع شدند. وقتي من در خانه گفتم كه هادي شهيد شده، همه ي خانواده ي ماناراحت شدند. همسرم گفت:مي خواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در تشييع اين جوان شركت كنم. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ... ‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🌷 💟بسيار مراسم تشييع با شكوهي برگزار شد. من چنين تشييع با شكوهي را كمتر ديده ام. پيكر او در همه ي حرمين طواف داده شد و اينگونه باشكوه در ابتداي وادي السلام به خاك سپرده شد. 🌀از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در منزل ما براي شيخ هادي فاتحه خوانده نشود. هميشه به ياد او هستيم. لوله كشي آب منزل ما يادگار اوست. يادم نميرود. يك هفته بعد از شهادت خوابش را ديدم. 🌀در خواب نمي دانستم هادي شهيد شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيستي❓لبخندي زد و گفت: الحمداللخ به آرزوم رسيدم. ************************ 🔶اين اواخر كمتر حرف مي زد. زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خودسازي بود. از خودش كمتر مي گفت. به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل مي كرد. ✳هادي عبادتها و مسائل ديني را به گونه اي انجام مي داد كه در خفا باشد. كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي مي كرد خلوت خود را با مولای متقيان اميرالمؤمنين حفظ كند. 🔗هادي حداقل هر هفته با تهران ودوستان و خانواده تماس مي گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده مي شد. 📌شماره ي همراه خود را عوض كرد. آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبت هاي معمول به او گفت: نمي خواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني❗ 🔘به يكي از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره ي جذاب و خوبي ندارم، اگه توانستي يه طرح قشنگ ازعكس هاي من آماده كن! بعدها به درد مي خوره❗ 🌟با اينكه بارها در عملياتهاي گروههاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود، اما وصيتنامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت! 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🌷 💟درست در روز 19بهمن1393 ،يعني يك هفته قبل از شهادت.وصيتنامه ي كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيارخوبي در آن داشت. ✳عجيب اينكه بيشتر درخواست هايي را كه او در وصيتنامه آورده بود به طرز عجيبي اجرا ی نيروهاي مردمي شد. آنقدر عجله او بعد از تكميل وصيتنامه راهي مقرداشت كه سجاده اش در اتاقش همينطور باز ماند❗ 🔆 بعد هم با دوستانش عازم سامرا گرديد.آنها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف سامرا و ديگر مناطق حضور فعال داشتند.نيروهاي مردمي در چند عمليات قبلي با كمك مشاوران ايراني توانسته بودند مناطق مهمي نظير جرف الصخر را از دست داعش پاكسازي كنند. 🌀هادي به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود بيست کيلومتر جلوتر از حرم عسکرين در سنگرها حضور داشتند. آنها بيشتر شبها را به حرم مي آمدند و آنجا مي خوابيدند. 🔘هادي هم كه موقعيت خوبي پيداكرده بود، از فضاي معنوي حرمين سامرا به خوبي استفاده مي كرد. ************************ ⭕هادي سه بار براي مبارزه با داعش راهي منطقه ي سامرا شد. اوبانيروهاي حشدالشعبي همكاري نزديكي داشت. دفعه ي اول حدود بيست روز طول كشيد و كسي خبر نداشت. 🔗چند بار به او زنگ زدم اما حرف خاصي نمي زد. نمي گفت كه كجا رفته، تا اينكه برگشت و تعريف كرد كه در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده. 🌟بار دوم زمان كمتري را در مناطق درگيري بود. وقتي به نجف برگشت، به منزل ما آمد. خيلي خوشحال شدم. به هادي گفتم: چه خبر؟ توي اون مناطق چي كار ميكني❓ 🔳هادي مي گفت: خدا ما رو براي جهاد آفريده، بايد جلوي اين آدمهاي از خدا بي خبر بايستيم. بعد ياد ماجرايي افتاد و گفت: اين دفعه نزديك بود شهيد بشم، اما خدا نخواست! ‼با تعجب پرسيدم: چطور؟!هادي گفت: توي سامرا مشغول درگيري بوديم. نيروهاي انتحاري داعش قصد داشتند با فريب نيروهاي ما خودشان را به محدوده ي حرم برسانند. برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ... ‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🌷 ✳در يكي از روزهاي درگيري، يكي ازنيروهاي داعش خودش را تا نزديك حرم رساند اما يكباره لو رفت! چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي انتحاري وارد يك ساختمان شد. 💟ما محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم. آن نيروي داعشي موضع گرفته بود و مرتب شليك مي كرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد، به درك واصل مي شد. 🔲بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم. يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم. چند دقيقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. 🔗يكباره صداي مهيب انفجار من رابه گوشه اي پرت كرد. عامل انتحاري داعش كه فهميده بود نيروهاي ما گلوله ندارد از مخفيگاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي مارساندوبلافاصله خودش را منفجر كرد ... 🔘چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم.من فقط چند ثانيه با شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي شهدا همه جا ريخته بود. ************************ 🔆بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر رفتار و كردار آنها تغيير مي كرد. شايد براي خود من باوركردني نبود! با خودم ميگفتم: شايد فكر و خيال بوده، شايد مي خواهند از شهدا موجودات ماورائي در ذهن ما ايجاد كنند. 📌 اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه هادي در نجف بود چه اتفاقاتي افتاد! بار آخري كه مي خواست براي مبارزه با داعش اعزام شود همه چيز عوض شد❗ 🔲 او وصيتنامه اش را تكميل كرد. به سراغ وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه دوست داشت به ديگران بخشيد! 🌀چند تا چفيه ي زيبا و دوردوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت حلالیت طلبيد. دوستي داشت كه در كنار مسجد هندي مغازه داشت. ⭕هادي به سراغ او رفت و گفت: اگربر نگشتم، از فلانی و فلانی براي من حلاليت بگير! حتي گفت: برو و از آن روحاني كه با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب درگير شده بودم حلاليت بطلب، 🌟نمي خواهم كسي از دست من ناراحت باشد. شب آخر به سراغ پيرمرد نابينايي رفت كه مدتها با او دوست بود. پيرمرد را با خودش به مسجد آورد. بااين پيرمرد هم خداحافظي كردوحلالیت طلبيد. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓ @abbass_kardani ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
ســــــــلام خدمت اعضای محترم مـــــــــهمان عزیز امشب ما 👇👇👇 شـــــــــــهید مغفوری هستند ✍ان شاءالله با نور بر می گردم... 🔹آخرین بار که به جبهه رفت از زیر قرآن رد شد قرآن را بوسید و گشود سوره ی نور آمد: اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... 🔸حالش دگرگون شد چه سوره ی خوبی ان شاءالله با نور بر می گردم وقتی پیکر مطهرش را آوردند صورتش در هاله ای از نور بود... 💢راوی خانم سلطان زاده همسر شهید مغفوری... یاد شهدا کمتر از شهادت نیست شادی روح امام و همه ی شهدای عزیز خاصه مهمان امشب مون 14دسته گل صلوات هدیه کنیم خدایاازعمرم بگیربرعمر رهبرم بیفزا کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عــــــــجل لولیک الفرج الـــتماس دعای فــــرج آقا جانم
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منم باید برم آره برم سرم بره نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره مداحی بسیار زیبا در وصف مدافعان حرم شادی روح امام و شهدا صلوات
1.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداوندا علمدارم نیامد ... یگانه یاور و یارم نیامد ... کنار علقمه بابا چه دیدی ... عمود خیمه را از چه کشیدی ...
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ آه مِن الفراق 🌴خودم ایرانم دلم عراق 💠نگرفتی از من یه سراغ. 🪧