eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
25.9هزار ویدیو
128 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ری سپهر و حرم اوست مه تابانش برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش 💛میلاد سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی بر تمامی شیعیان تبریک و تهنیت باد💛
مداحی_آنلاین_ای_آنکه_زیباتر_ز_پرواز.mp3
3.53M
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی با خاک زیر پای خود هستی صمیمی مدیحه_سرایی📺 ولادت_حضرت_عبدالعظیم(ع)🌺 منصور_ارضی🎙
يا سيد الكريم... تهران پر از طراوت عطر و شمیم توست چشمان نا امید به دست کریم توست جانی دوباره می دهد این جا به زائران کرب و بلای کشور ایران حریم توست ۴ ربیع الثانی سالروز 🌺 عليه السلام مبارك باد💐🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم..❤️ الھـی‌عظـم‌البلاء نبودنـت،ھمـان‌بـلای‌عظیـم‌اسـت؛ کـه‌زمین‌راتنـگ‌کـرده!✋🏻 امـا جـدا افتـادن‌عیـب‌نیسـت . ! جـدا مانـدن‌عیـب‌اسـت . ! اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَـرَج 🌼
حبیب حرم..🕊️ 🌷سردار شهید حاج حسین همدانی تاریخ تولد: ۲۴ / ۹ / ۱۳۲۹ تاریخ شهادت: ۱۶ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد:آبادان مزار:همدان محل شهادت:سوریه 🌷۵۰ سال مجاهدت شبانه روزی،مبارزه با رژیم منحوص پهلوی،رشادت های فراموش نشدنی و دفاع مقدس،⚡️بصیرت در دشمن شناسی و مقابله با فتنه ۸۸ و دفاع از حرم در سوریه، شهید حسین همدانی را به حبیب بن مظاهر انقلاب اسلامی تبدیل کرده است.🌙فرزند بزرگ ایشان وهب نام دارد که به همین علت سردار در سوریه به نام ابووهب مشهور بود.💫یک هفته قبل از شهادت،سردار از همسرش خواسته بود تا تمام فرزندان را دور هم جمع کند،با اینکه پسر بزرگشان مشغله داشت اما سردار اصرار کرد تا حتما خودش را به جمع خانواده برساند،❗️آن شب روحیه شادابی داشت گویا می‌دانست قرار است دیگر بر نگردد.🥀همسر سردار در این ملاقات گفت: از رفتن شما به سوریه راضی نیستم که سردار در پاسخ گفت شهادت آرزوی من است.🕊همسرش هم به شرط شفاعت وی بعد از شهادت آرام و راضی شد.🥀آن شب سردار با هر کدام از پسرانش وهب و مهدی جداگانه صحبت و سفارش‌هایی کرد.🌙و عاقبت سردار هم به یارانش شهیدش پیوست،🕊ایشان پنجشنبه عصر ساعت 15:00 با همکارانش برای بازدید و شناسایی به منطقه‌ای که دست تکفیری‌ها بود رفته و در راه به کمین بر میخورند،💥پاره ای از آتشی که دشمن در آن جا روشن کرده به ماشین اصابت می کند و ماشین را منحرف کرده و به رگبار می بندند.💥راننده از ناحیه کمر و سردار از ناحیه چشم و سر🥀آسیب جدی دیده و به بیمارستان فرستاده می‌شود🥀که ساعت 8 شب ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۴ شهید می شود🕊🕋 💙🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┏━━━ 🍃🌷🍃 ━━━┓ @abbass_kardani ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ شهیدمدافع حرم عباس کردانی 👆👆
لحظه ای با رمان شهدایی 👇👇👇
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بسم رب الشھـدا 🌸 روزی که از مالزی برگشت خیلی خوشحال نبود. مامان حرصش گرفت. دوست داشت حالا محسن از ته دل بخندد و سرش را پیش غریبه و آشنا بالا بگیرد. 💠 مامان جدی شد تا بلکه محسن را مجبور کند دست از این رفتار بردارد. بهش گفت : قاری اول دنیا شدی محسن! ولی قبل مالزی ات با بعدش فرقی نکرده! خیلی خوشحالت نکرد؟! محسن شانه ای بالا انداخت : مقام که خوشحالی نداره مامان! نرفتم که مقام بگیرم. رفتم برای اسمش. همین. جلوه دیگه ای نداره برام. 🔅 نه داشتن مقام اول خوشحالی داشت و نه نداشتنش ناراحتی. آدم های تنگ نظر همیشه هستند. همان ها که به محسن به خاطر شرکت نکردن در مسابقات طعنه می زدند، بعد از موفقیت در مسابقات بین المللی بهش گفتند که مقام تو شانسی بوده. 😡 رگ گردن مصطفی از این حرف بالا آمد. می خواست جواب دندان شکنی به آن جماعت بدهد. محسن مانع شد و گفت : _اصلا مهم نیست! مهم اینه که خدا تلاش ما رو دید. همین کفایت می کنه. نیازی نیست چیزی رو به کسی ثابت کنیم. ✍ ادامه دارد ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بسم رب الشھـدا سرباز بود. تازه از مرحله استانی مسابقات به مرحله کشوری صعود کرده بود. قبل از مسابقات باید می رفت در سرما نگهبانی می داد. به مسولان آن جا گفته بود : _ من مسابقات در پیش دارم. حنجره ام آسیب می بینه توی سرما. گفته بودند : _سربازی شما مهم تره! 🔮 وقتی از مالزی برگشت گفتند : سریعا پاسپورتت رو بیار پادگان. شما سرباز هستی و حق خروج از ایران رو نداری. تحویل داد و مشغول سربازی اش شد. برای حج آخر که دعوت شد، پادگان پاسپورتش را نمی داد. محسن خودش را به هزار در زد تا بالاخره گرفت. به چندین نفر نامه نوشت و تماس گرفت. آخر، نامه رهبر گره گشا شد. آقا به پادگان محل خدمتش نوشته بود که محسن را آزاد کنند. 🌹چهارشنبه بود. روز قبل از پرواز حجش. با هادی رفته بود پادگان برای انجام کار های خروج از کشور. به چندین اتاق سرزدند و چندتا امضا گرفتند. 😍😅 وقتی امضای آخر پای مدارکش زده شد، سر از پا نمی شناخت. بدو بدو داشتند از پله ها پایین می رفتند که محسن یکدفعه از خوشحالی با همان کیف سامسونت و هیبتِ کت و شلواری، از پله چهارم پرید پایین! 🌸 هادی گفت : تو الان اینقدر خوشحالی، عروسیت بشه خوشحالیت دیدن داره! فورا زنگ زد به مامان : ❤️ خوش خبری! الان گذرنامه ام رو گرفتم و دارم میرم فرودگاه! می خوام برسونم دفتر آقا که برام ویزا بگیرن! من دو روز دیگه ان شاالله عازم عربستانم! مامان ساک منو ببندید! .... ✍ ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا