:
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄•
🌤 #صبحتون_شهدایی
شهید عباس کردانی
ذکر روز شنبه:
یا رب العالمین
100 مرتبه
•┄═•🌤•═┄•
@abbass_kardani✅
•┄═•🌤•═┄•
♥️ سه چیزی که سردار سلیمانی می خواست در کفن اش قرار دهند
در کرمان و روز تشییع شهید سپهبد سلیمانی، ازدحام مردم کرمان بی نظیر بود نهایتا به طور غیرعادی و غیرقابل پیش بینی و برنامه ریزی نشده مسیر تشییع تغییر کرد و رفتیم به سمت مقر لشکر ثارالله(ع)، 10 12 ساعت تابوت ایشان در لشکر بود جایی که چندین سال فرماندهی اش را بر عهده داشت.
برخی دوستان می گفتند شب ایشان را دفن کنیم چون شاید روز باز هم شلوغ شود، دو ساعت قبل از غروب آفتاب کرمان، با هلی کوپتر رفتیم وضعیت را ببینم، جمعیت در حال بازگشت بودند.
نهایتا در بین الطلوعین حدود 40 45 دقیقه پس از اذان صبح، تدفین انجام شد البته پارچه ای را که گفته بود و نیز انگشتری را که همه نمازهای شبش را با آن خوانده بود در کفن گذاشتم، همچنین نامه یک دختر شهید را نیز در کفن ایشان گذاشتیم، نامه ای بسیار عاطفی برای حاج قاسم با این مضمون که بعد از 35 سال با آمدن شما به منزل ما، غم شهادت پدرم را از یاد بردم. حاج قاسم در جواب نوشته بود من وصیت می کنم این نامه را در کفنم بگذارند تا در تاریکی قبر این نامه شفیع من باشد.
البته عبای مقام معظم رهبری را هم در کفن گذاشتم، مردم نیز تربت و آب حرم حضرت عباس (ع) و ... را نیز آورده بودند.
یک شب قبل از تشییع ایشان در تهران، تعدادی زیادی از فرزندان شهدا که با سردار بسیار مانوس بودند به منزل شهید آمدند و پارچه شهادت مراجع به خوبی سردار سلیمانی را گرفتند و امضاء کردند.
حاج قاسم مکرر به من می گفت شاید بیشتر از 10 بار ایشان طلب دعا کرد برای عاقبت بخیری و ویژه برای شهادت، ادبیات دعا کردن حاج قاسم و راضی کردن دیگران برای دعا در حق شان هم خاص بود، ایشان می گفت مرداری را وسط بیابان تصور کنید اگر متعفن هم شود اطراف خود را آزرده نمی کند ولی در بوستان پر از گل که عطر خوشبو دارند، حتی کوچک ترین تعفن آزاردهنده است.
می گفت (نقل به مضمون) آدم های زیادی دور من شهید شدند من نماینده یک قشر پاک جامعه هستم وابسته ایثارگرانم و جزء خانواده شهدا هستم اگر خدای ناکرده مشکلی در زندگی من به وجود بیاید حکم همان تعفن کوچک در باغ پر از گل را دارد.
🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
هر وقت مشکلی بزرگ یا حاجتی داشت، متوسل می شد به حضرت زهرا(س)، میگفت باید زرنگ باشی و بدانی چه چیزی را از چه کسی بخواهی، از ائمه باید توقع داشت نه طلبکار بود، اگر توقع کمک و دستگیری داشته باشی، آن بزرگواران هم حتما به تو عنایت میکنند، با توجه تمام دو رکعت نماز میخواند و هدیه میکرد به حضرت زهرا(س)، میگفت چیزهای زیادی از این نماز دارم، ازدواج و کار و فرزند را اثر همین نماز میدانست.
🌷شهید محمد پورهنگ🌷
🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
🌹💦🌹 @abbass_kardani 🌹💦🌹
دستش قطع شد ، امّـا...
دست از یاری امامزمانش برنداشت
در #کربلای_چهار
مثل اربابش فرمانده بود
فرماندهٔ قلبها
چهره نورانے اش
جز لبخند چیزی نمیگفت...
#شهید_حسین_خرازی🌷
🦋🦋یادشهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
🌺🦋🌺 @abbass_kardani 🌺🦋🌺
🕊🕊
#یاد_یار 🌺
💟بعد از اینکه ایشان به زیارت سیدالشهدا رفتند، دو سه روز بعد تماس گرفتند و گفتند که به قافله پیوستند و در سامرا ماندند. البته بعد از 24 روز با فشار خیلی از مسئولین برگشتند. البته من قشنگ فهمیدم که از همه چیز دل بریده است.
💢برای من تعریف میکرد که یکبار وقتی در محاصره بودند، شروع به خواندن دعای علقمه کردهاند و ناگهان دلش برای محمدهادی تنگ شد. به خودم گفتم یکبار دیگر برمیگردم و اینها را میبینم و دوباره برمیگردم. برای همین اربعین 93 ما با هم پیادهروی نجف تا کربلا را رفتیم؛ چون میگفت وقتی بدون تو میروم حس میکنم امام حسین(ع) جواب سلام من را نمیدهد.
در طول سفر هم خیلی تلاش کرد که به ما خوش بگذرد. نهایتا ما را تا مرز مهران بدرقه کردند و خودشان به سامرا رفتند.
📎به روایت:همسرشهید
🌹شهید مهدی نوروزی🌹
🕊جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام (عج) و هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🕊
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
┄┅┅✵❁•••🌷•••❁✵┅┅┄
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🔻
بنده مخالف اعزام حسین بودم امّا او با پافشاری و اصرار، ۴۰ روز بر سرِ قبر شهید #یوسفالهی چله گرفت و مشغول راز و نیاز شد. هنوز نمی دانم که روزِ اعزام وقتی با خنـده به من نگاه ڪرد چی شد تا به آمدن بادپا راضی شدم...
#سردارشهید_حاجحسین_بادپا🌹
🦋🦋یاد شهدا کمتر از شهادت نیست 🦋🦋
🦋🌹🦋 @abbass_kardani 🦋🌹🦋
#شرح_حکمت ۱۳۰
📌قسمت اول
🔴گفتگوى امام.عليه السلام با ارواح مردگان:
♻️اين سخن را امام(عليه السلام) زمانى بيان فرمود كه از ميدان صفين باز گشته و به كنار قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود رسيده بود و اموات آن گورستان را با پنج خطاب تكان دهنده بيدارگر مخاطب ساخت فرمود:
✨يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ، وَالْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ، وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ
💠 «اى ساكنان خانه هاى وحشتناك و سرزمين هاى خالى و قبرهاى تاريك! اى خاك نشينان! اى غريبان! اى تنهايان! و اى وحشت زدگان!»
✍امام عليه السلام در واقع با اين تعبيرات نشان داد كه هر انسانى سرانجام در اين دنيا به چه سرنوشتى دچار مى شود; امروز در ميان دوستان و عزيزان در خانه هاى زيبا و مرفه زندگى مى كند، جمع آنها جمع و اسباب نشاطشان فراهم است، مى گويند و مى خندند و از باده غرور سرمستند; ولى فردا جايگاهشان گورستان وحشتناك و قبرهاى تاريك در وحدت و تنهايى خواهد بود.....
💢 امام عليه السلام در ادامه خطاب به ارواح گذشتگانِ آن قبرستان فرمود:
🔅أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَنَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ
🔹«شما در اين راه پيشگام ما بوديد و ما نيز به دنبال شما خواهيم آمد»;
✔️ اشاره به اين كه قانون مرگ استثناپذير نيست; انسان ها مانند اهل قافله اى بزرگند كه گروهى پيشاپيش قافله، گروهى در وسط و گروهى به دنبال قافله حركت مى كنند. اين قافله به سوى ديار فنا يا به تعبير ديگر عالم بقا مى شتابد و همه سرانجام به آن مى رسند،
═══✙❆♡❆✙═══
💝 @abbass_kardani
═══✙❆♡❆✙═══
🔔با صدق نيّت به درگاه خدا رويد
#نهج_البلاغه
🔅وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِيَّاتِهمْ، وَ وَلَه مِنْ قُلُوبِهمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ کُلَّ شَارِد، وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدِ
💠اگر مردم به هنگام نزول بلاها ،و گرفته شدن نعمت ها ، با درستی نیّت در پیشگاه خدا زاری کنند ،
و با قلب های پر از محبّت از خداوند درخواست عفو نمایند،
آنچه از دستشان رفته باز خواهد گشت ، و هرگونه فسادی اصلاح خواهدشد.
📚 #خطبه ۱۷۸
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای ماه رجب 🌹🤲🌹
این الرجبیون
التماس دعای فرج آقا جان 🌹🤲🌹🙏🌹
نظام تقديم 93.mp3
6.68M
🔈 #شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ
🔇 جلسه بیستم
صوتی #کتاب_آن_سوی_مرگ 👆👆👆
کتابی #بسیار_جالب 👌 و بر اساس واقعیت ؛ کسانی که مرگ را تجربه کرده اند
لطفا از اول جلسه که در کانال گذاشته شده بررسی کنید تا بیشتر متوجه داستان بشید.
@abbass_kardani🌹
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🔈 #شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ 🔇 جلسه بیستم صوتی #کتاب_آن_سوی_مرگ 👆👆👆 کتابی #بسیار_جالب 👌 و بر اس
سلام
جلسه بیستم#آن سوی مرگ
راباهم میشنویم.
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۰ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Saturday - 29 February 2020
قمری: السبت، 5 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت ابن سکیت رحمة الله علیه، 224ه-ق
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام
▪️8 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️10 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️20 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️21 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
@abbass_kardani🌷🍃🌸🍃🌺
🌷✨ نیایش صبحگاهی✨🌷
🌸خدایا در روشنایی تابش خورشید ، خیر و نیکی را بر بندگان خود فرو فرست و ما را از رستگاران زمین قرار ده
🌸امروز فرشته ها از دعاهامون پیش خدا خبر میبرن ، بعضی ها تاریخ میخرن بعضی ها امضا ، الهی امروز امضای خدا پای دعاهاتون زده بشه الهی آمین🙏🏻
💙 🌺🌺🌺🌺🌸🌸🍃🌷🍃🌹
•🍃🌸 🌸🍃• @abbass_kardani😳🌷🍃🌺
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
💪 #کرونا_را_شکست_میدهیم
نامشان
در دنیــا
" #شهیــد " است
و در آخرت " #شفیـع"
بہ امیـد شفاعتشــان...🌷
#شهید_شهیدت_میکند...
@abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبر_بزرگان🍃🌸
🎙خرج خدا نشی ، خرج شیطان میشی
حجت الاسلام عالی
@abbass_kardani🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیشگیری و درمان قطعی ویروس کرونا
◀️ آیت الله ضیایی، متخصص طب اسلامی
@abbass_kardani🌹
تو در قلب من جای داری
و خدا در قلب تو!❤️
تـازه فهمیـدم.
راز نزدیـک تـرشدنـم را بـه خـدا...
@abbass_kardani
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۶
* صبح روز بعد از مامان شماره اقای شریفی رو گرفتم تا برای شب ک جشن عروسی بود بیاد دنبالم و منو ببره ، شمارشو گرفتم و بعد چند بوق جواب داد :
- الو بفرماید ..
- سلام ، اقای شریفی؟؟
- سلام ، بله خودم هستم بفرماید .
- احدی هستم ، مانا احدی .
یکم مکث کرد و لحنش ایندفعه عوض شد و گفت :
- خوب هستین خانم احدی ؟ عذر میخوام بجا نیاوردم . درخدمتم
- خواهش میکنم ... حدود ساعت ۷/۳۰ میتونید بیاید دنبالم ؟
- بله حتما ، بیام کجا دنبالتون؟
- خونمون
- چشم ، سر ساعت حاضرم
- خیلی ممنونم
- خواهش میکنم .
- خب پس تا شب ، خدافظ
- خدانگهدار
لباسم ک قرار بود بپوشم یه پیرهن زرشکی رنگ ک تا یکم پایین زانوهام بود ، چند گل درشت و ریز به همون رنگ هم روش با مهره کار شده بود . در کل ساده اما زیبایش تو ساده ایش بود . با یه شال مشکی و ساپورت مشکی انتخاب کردم .
یه ارایش ساده و ملایم ، هماهنگ با رنگ لباسم زدم . تو ایینه نگاهی به خودم انداختم تا ببینم مشکلی نداشته باشم . اما مثل همیشه زیبا اراسه . بله کم کسی ک نیستم . سرکار خانم مانا احدی ،،، خدای جذابیت و خود شیفته ای .
از تعریف خودم خندم گرفته بود .
یه مانتو سفید مجلسی رو لباس پوشیدم و به ساعت نگاه انداختم . ۷/۲۵ بود ک شریفی زنگ زد به گوشیم .
- الو
- سلام خانم . من دم در هستم .
- ممنون الن میام .
گوشی و قطع کردم و با مامانم خدافظی کردم . از خونه خارج شدم . به اطراف نگاهی انداختم و چشمم به اقای شریفی افتاد ک دست به سینه به صمند سفیدش تکیه داده بود و منتظر منو نگاه میکرد . الن ک دقت میکردم دیدم واقعا پسر جذابیه . هیکل ورزشکاری و قیافه ای مردونه و زیبا .
وقتی نزدیکش شدم با دقت بیشتری به صورت و لباسام نگاه میکرد . با لبخندی خودشو جابه جا کرد و درو واسم باز کرد و گفت :
-بفرماید
واااایی چ جنتلمنانه . خخخخ
منم با لبخندی کمرنگی تشکر کردم و نشستم . پرسید :
- کجا باید ببرمتون !!
- تالار لاله
ابروهاشو داد بالا و گفت :
- اهان
الن متوجه شد این طرز لباس و صورتم برا چیه .
به راه ک افتادیم ، از سکوت ماشین خسته شدم . گفتم :
- میشه یه اهنگ شاد بزارید !!؟؟
با تعجب از ایینه نگاهم کرد و گفت :
- روز اول گفتین قطع کنم . فکر میکردم از اهنگ خوشتون نمیاد .
- نه دوست دارم . ولی بستگی ب شرایطم داره ک حوصلشو داشته باشم یا ن .
- بله . چشم الن میزارم .
نیم ساعتی بخاطر ترافیک تو راه بودیم . دقیق ساعت ۸ رسیدیم ، تا پیاده شدم گفت :
- شب خوبی داشته باشید ، امیدوارم بهتون خوش بگذره .
- ممنونم ازتون .
- عذر میخوام ،،، ساعت چند بیام دنبالتون ؟؟
- نمیدونم ، هر وقت خواستم برگردم زنگ میزنم بهتون .
- باشه ، پس فعلا خدانگهدار .
- خداحافظ .
بعد از چند قدمی ک به سمت در تالار رفتم ب شیدا زنگ زدم ک بیاد دم در تا با هم بریم داخل .
تالار بزرگ و شیکی بود . با وجود انبوه زیاد ماشین مطمعنن مهمون زیاد دعوت داشتن و مختلط بود جشنشون . بعد از چند دقیقه شیدا اومد و با هم وارد شدیم . اونم لباس شیک و قشنگی به رنگ طلایی پوشیده بود با شال همرنگ و ساپورت مشکی . ارایششم عالی بود . در کل دختر زیبایی بود از هر نظر .
بهم گفت :
- سلام . چرا انقد دیر کردی ؟؟
- چنانم دیر نکردم ک ، هنوز ساعت ۸ . تو زود اومدی خب ب من چ .
- نخیرم منم یک بیست دقیقس ک اومدم . اما همین بیست دقیقه خیلی بهم سخت گذشت .
- اااا چرا ؟؟
- بس شلوغه و هیچ کسیو نمیشناسم یکه و تنهام . سمیرا هم بس سرش شلوغه همون اول بهم خوش امد گفت و رفت دیگ ندیدمش
- اها . خب عروسی تک ابحیشه دیگ . نمیتونه ور دلت باشه ک . پس خیلی شلوغه اره !!!
- اره بابا . کسی به کسی نی ک .
وقتی وارد سالن اصلی شدیم با اونهمه ادم و رنگ و وارنگایی ک دیدم هنگ کردم . شیدا دستمو گرفت و منو برد طرف صندلیایی ک انتخاب کرده بود و نشستیم .
#ادامه_دارد
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
4_5962952119240623646.mp3
8.83M
🎧 دوای همه دردها و رنجها ...
🎤 استاد دارستانی
▪️پیشنهاد دانلود
@abbass_kardani🌹