روز مرد نداشتند
لیکن روزها را مردانه ساختند
آنها که پیکری سوراخ شده از گلوله و ترکش داشتند.
@abbass_kardani
🌸✨دعا بکن ولی اگر اجابت نشد
با خدا دعوا نکن❣
مبادا میانه ات با او بهم بخورد
چون تو جاهلی..
و او عالم و خبیر✨🌸
📌مرحوم دولابی
@abbass_kardani
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ تصاویری تازه منتشر شده از سه ستاره شهدای مدافع حرم در کنار هم:
محمدحسین محمدخانی، محسن حججی و مصطفی صدرزاده 🇮🇷🕊
🔻وقتی که شهید صدرزاده
شهادت خود در روز تاسوعا
را #پیشبینی میکند...
@abbass_kardani🍃🌸
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#شهیدی_که_رزقش_را_در_حرم_
#مولاعلی_علیه_السلام_میگرفت
#شهیدهادی_ذوالفقاری
یکی از دوستان شهید تعریف میکند 👇👇👇
🌸 #شهید_ذوالفقاری برای مردم ضعیف و کم بضاعت لوله کشی میکرد ولی بابت کارش هزینه ای از خانواده ها نمیگرفت.
🌸من با لحنی تند به هادی گفتم چرا پول نمیگیری ⁉️
تو هم مثل بقیه خرج زندگی داری . لبخند زد😍 و گفت: آدم برای رضای خدا باید کارکنه، اوستا کریم هم هوای مارو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون میفرسته.
🌸من فقط نگاهش می کردم😳. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم. هادی فقط می خندید! بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی😳 را برایم تعریف کرد. باور کنید هر زمان یاد این ماجرا می افتم، حال و روز من عوض می شود. آن شب هادی گفت: 👇👇👇
🌸یک شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی به پول احتیاج پیدا کردم.
🌸آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلا هم حرفی درباره ی پول به مولا نزدم. همین که به ضریح چسبیدم، یه آقایی به سرشانه ی من زد و گفت: آقا این پاکت برای شماست.
🌸برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم. هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم.
🌸درخانه پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد🥇 داخل آن پاکت است! هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: همه چیز زندگی من و شما دست خداست. من برای مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته!
🌸خیره شدم توی صورتش😳. من می خواستم او را نصیحت کنم، اما او واقعیت اسلام را به من یاد داد.
🌸واقعا توکل عجیبی داشت.👌 او برای رضای خدا کار کرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد.
بعد ها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند. اینکه کارهایش را خالصانه انجام میداد. یعنی برای حل مشکل مردم کار میکرد اما برای انجام کار پولی نمیگرفت ❤️
❣(*داستانی که خواندید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم #محمد_هادی_ذولفقاری بود که توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی، به نام "پسرک فلافل فروش"به چاپ رسیده است.)❣
@abbass_kardani🌹
🍃🌺🍃😅🌺🍃 « قسمت من »🍃🌺🍃🌺😂🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
پارت : ۱۴
*فردای اون روز دوباره با احمدیان کلاس داشتیم ، امتحان دیروز و هم تصحیح کرده بود ، یکی یکی ما رو صدا میزد تا بیایم برگه هامونو بگیریم ، منو ک صدا زد با مکثی رفتم طرف میزش ، یه نگاهی گذرا به من انداخت و گفت :
- اصلا ازتون انتظار این نمره رو نداشتم ، من که بهتون کمک کردم این سوالو چرا ننوشتین !! حتما یادتون نمیاد داره ؟؟ با بی میلی گفتم :
-بله
-پس از این به بعد با دقت بخونید تا یادتون بمونه ...
هیچ نگفتم ، این احمدیانم هر دفعه فقط میخواستم منو زجز بده با حرفاش ، نمیدونم چه پدر کشتگی با من داشت ، موقع دادن برگه بهم گفت :
- به هر حال بازم با این نمره بالاترین نمره کلاس رو گرفتین بفرمایید .
بخاطر اونهمه تهریف بدش استرس داشتم فکر می کردم خیلی نمرم اومده پایین . برگه رو گرفتم بهش نگاهی انداختم ببینم نمرم چند شده هفده نیم شده بودم ، انچنان ک احمدیان گفت فکر کردم تک گرفته باشم ، رفتم و سر جام نشستم ، کلاس که تمام شد و همه در حال خارج شد از کلاس بودن ، یکی از پسرای قلدر و مزخرف کلاس بلند گفت :
-ما هم اگ پارتی میداشتیم نمره بالای کلاسو میگرفتیم .
بی توجه به حرفش به کتابامو جمع کردم ک دوباره گفت :
- معلوم نیست چند میگیره که استاد بهش نمره بالا میدن .
دوستش بهش گفت :
- بابک ولش کن بیخیال بیا بریم
اما اون عصبانی تر گفت :
-چی چی و ولش کنم ، چرا باید حق ما رو بخوره و ضایع کنه ، مادرش استاد دانشگاه هست که هست واسه خودشه ، به این چه ربطی داره که پارتی بازی میکنن همه واسش ...
دوستش دوباره گفت :
- بسه دیگه میره به مادرش میگه شرم میشه واسمون ها
- برو بابا تو هم ، مثلا مادرش میخواد چه غلطی کنه !!!
سرمو گرفتم بالا با عصبانیت بهش نگاه کردم ، واقعاً داشت دیگه زیادی چرت و پرت میگفت حالا به خودم هر چی گفت اشکال نداره ولی به مامانم حق نداره چیزی بگه .
با عصبانیت گفتم :
- دهنتو ببند پسری احمق ، اسم مامان منو به دهن کثیفت نیار ...
با پوزخند گفت :
- اوه اوه ترسیدم ، نگو تورو خدا ،،،، مثلا اگه نبندم چی میشه ها !!!! میخوای منو به مامان جونت بگی آره ؟؟
دیگه خیلی عصبانی شده بودم بلند شدم به طرفش رفتم و عصبانیت گفتم :
- بهت گفتم اسم مامان منو به زبوت کثیفت نیار .
- حالا ک اوردم میخوایی چه گوهی میخوای بخوری ؟؟
دیگه تحمل نداشتم ، یکی محکم زدم تو دهنش و گفتم :
- گوهو تو میخوری ن من ، پس طویله رو ببند گوساله ...
همونطور که دستش رو صورتش بود با خشم چشمای سرخ شدع از عصبانیت گفت :
- یادت باشه با کی در افتادی خانم کوچولو ، بد میبینی اینو بدون...
- یادم میمونه ، لازم به ذکر نیست ، هیچ غلطی نمیتونی بکنی د بچه نترسون .
پوزخند زده و گفت :
- خواهی دید ...
و از کلاس خارج شد شیدا هم پشت سرم آمد و با ترس گفت :
دختر تو دیوونه ای اگه بلایی سرت بیاره چی ؟؟
- مثلاً چیکار میخواد بکنه !!؟؟ مگه اینجا بی در و پیکره ک هر سگ و خری هر کار دلش خواست بکنه !! حرفایی میزنی ها .
- وااای از دست تو و این زبونت مانا ...
ظهر که رفتم خونه به مامان جریان صبحو گفتم ، اما مامان برخلاف توقع من گفت :
- این چه کاری بود که کردی مانا ؟؟
- مامان ، داشت به شما بی احترامی میکردم ها ، اونوقت توقع داشتی من هیچی نمیگفتم ؟؟؟
- خوب بکنه ، الان چیزی از من کم شده !! هر کی هر چی گفت مگه باید بپریم بهس ، باید بی تفاوت باشیم دخترم.
- مامان شما دیگ کی هستی !!! واقعا داشت پاشو از گلیمش درازتر میکرد . در حالی ک هیچ پارتی صورت نگرفته بود و من از تلاش خودم نمره گرفتم اون داشت تهمت پارتی به منو شما میزد ، هه ، اونم تو کلاس تنها استاد سختگیر ک پارتی معنا نداره.
- مانا تو حق نداری دیگ از این کار را بکنی ، من تو اون دانشگاه آبرو دارم . نمی خوام برای بچه بازی های تو و حرف های بیخودی بقیه آبروم بره فهمیدی !!
- باورم نمیشه مامان داری چی میگی !! حالا داری منو مقصر می کنی ؟؟ واقعا که متاسفم برات .... از حرفهای مامان واقعا دلخور شده بودم ، دیگ داشت اشکم در میومد ، من برای حمایت از مامان این کارو کرده بودم و مقابل حرفای دروغ پسره وایساد ، حالا مامان من بجای تشکر و حمایت ازم ، داشتم خلاف اونو میگفت ....
#ادامه_دارد ...
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
توصیف حیاش صد غزل میخواهد
سی برنامه ی ماه عسل میخواهد
باشعر نمیشود به معشوق رسید
برخیز که اقدام و عمل میخواهد
@abbass_kardani🍃🌸
سلام خدمت بزرگواران کانال شهید زندگی نامه مصطفی صدر زاده و محمود رضا بیضایی و رسول خلیلی از این سه نفر یکی راانتخاب کنید تا در کانال گذاشته شود منتظر پیشنهاد شما بزرگواران هستیم
@labike_yasahid
👍