#وعده_شبانگـاهے_عاشقـانِ_مهــدی✋
🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه
هر شب #سه مرتبه سوره #توحید را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر #امام_عصر_ارواحنا_فداه هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد.
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💖
#من_ماسک_میزنم
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_مدافع_حرم_
عباس_ کردانی👇👇👇
🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀
@abbass_kardani
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
#وصیت_شهید
#شهيد_ﻣﮪدﻯ_باڪرﯼ🌱
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا الله، یا محمّد ،یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین
یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی
یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!
و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا!
چگونه #وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
#یا_رب_العفو
خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی.
ای وای که سیه روی خواهم بود.
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!
هیهات که نفهمیدم!
#یاابا_عبدالله_شفاعت
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن!
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.
#عزیزانم!
اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت #اسلام و #امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.
#ای_عاشقان_اباعبدالله؛
بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛
بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.
وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛
بدانید #اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، #مقلّد_امام باشید، اهمیت زیاد به #دعاها و #مجالس #یاد_اباعبدالله و #شهدا بدهید، که راه سعادت و توشه آخرت است.
همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که
#سربازانی_با_ایمان
#عاشق_شهادت
#علمدارانی_صالح
#وارث_حضرت_ابوالفضل(ع)
برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.
#خدایا!
مرا پاکیزه بپذیر.
⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘
#من_ماسک_میزنم
🌷💐🌷💐🌷💐🌷
@abbass_kardani
🌷💐🌷💐🌷💐🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️دورهی آخرالزمان...
✨مرحوم شیخ احمد کافی(رض)
🌹رفقا خیلی برای فرج امام زمان(عج) دعا کنیم
حداقل هرروز بعد از نمازهامون برای غربت مهدی فاطمه دعا کنیم...
#اللهمعجللولیکالفرج
🌷💐🌷💐🌷💐🌷
@abbass_kardani
💐🌷💐🌷💐🌷💐
🌷⚘🌷⚘🌷⚘🌷⚘⚘⚘🌷⚘
#شهدا
#واجب_فراموش_شده
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
ای مردم ، امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید ، سعی کنید که به همدیگر امر به معروف و نهی از منکر بکنید تا بتوانید خودسازی کنید و همانگونه که حضرت علی(ع) می فرماید « مومن کسی است که عیوب برادر مومن خود را همچون آینه که بدون سر و صدا عیبهای انسان را به او نشان می دهد » ، عیبهای افراد را بخاطر دلسوزی و خودسازی نسبت به آن فرد به او تذکر دهید ، نه از روی غرض و برای کسی عیب تراشی نکنید .
🕊 #شهید_والامقام 🕊
🌹 #محسن_رادی🌹
✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋
🌺 #روزتان_شهدایی 🌺
#من_ماسک_میزنم
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷
@abbass_kardani
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷
حدیث داریم اجابت دعا،
در لقمه حلال است!
لقمه حلال بخور،
یواش هم بگویی الهی العفو؛
خدا قبول میکند...!
#آیت_الله_مجتهدی(ره)🌱
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
با شهدا بودن سخت نیست؛
با شهدا مونـدن سختـه!
مثل شهدا بودن سخت نیست؛
مثل شهدا موندن سخته!
#حاج_قاسم_سلیمانی🌱
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 1⃣ #قسمت_اول 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
2⃣#قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💢 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
💠عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💢مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
💠از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
💢رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
💢خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابلم ظاهر شد.
💢لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
💢با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
💢دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
💢دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹 #من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
🌾خدایا..❗️
میدانم که کمکاری از من است
خدایا..!
میدانم که من بیتوجهم
خدایا..❗️
میدانم که من بیهمتم
خدایا..!
🦋میدانم که من قلب 💞امامزمان(عج) را رنجاندهام
اما خود #میگویی که به سمت من بازایید
آمدهام خدا کمکم کن تا از این #جسم دنیوی
و فکرهایِ مادی نجات یابم..💥
#شهید_رسول_خلیلی💐
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
⚡﷽⚡
💢بهم گفت: "زهرا. خانومم. بیا اینجا پیشم بشین."
رفتم کنارش نشستم. کوله اش را باز کرد.👀 دست کرد توی آن و یک عالمه #صدف بیرون آورد. گفت: "اینها را از سوریه برا تو آوردم خانم."😍
🔹️ دوباره دست کرد توی کوله. اینبار قطعه چوبی را درآورد.🤔دیدم روی آن چوب،یک قلب و یک شمع حکاکی کرده. خیلی ظریف و قشنگ.😌
پایینش هم نوشته: "همسر عزیزم دوستت دارم."😍👌🏻
🍂 قطعه چوب را به من داد و گفت: "زهرا، یه روز تو لاذقیه کنار دریا ایستاده بودم. دلم حسابی برات تنگ شده بود. دلم پر می زد برا اینکه یه ثانیه تورو ببینم.😔
♦️رفتم روی تخته سنگ ایستادم. نگاه کردم به دریا و شروع کردم باهات حرف زدن. باور می کنی؟"😇
😢 سرم را تکان دادم.
⚡دوباره گفت:" یه بار هم از تانک بیرون اومدم نشستم رو برجک تانک. اونقدر دلم برات تنگ شده بود که همین جور شروع کردم به گریه."😔
بعد نگاهی بهم کرد و گفت:"زهرا، یه چیزی را می دونستی؟"
گفتم: "چی؟" گفت: "اینکه تو از همه کس برام عزیزتری."آرام شدم. خیلی آرام. 😌💙
#زتدگینانه_شهید_حججی_به_روایت
#همسرش
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 راه رسیدن به نشاط دائمی
.
⚠️این کلیپ دیدگاه شما درباره لذتهای زندگی را تغییر میدهد!
.
🔻ارتباط ماده #دوپامین با لذت!
#من_ماسک_میزنم
@abbass_kardani
!
فرزاد پوفے میڪند و میگوید:بیخیال روزبہ!
پسرے ڪہ فرزاد روزبہ خطابش ڪرد جدے میگوید:تو ڪلانترے بیخیال میشم!
سپس گستاخانہ رو بہ پدرم ادامہ میدهد:شما دردت چیہ؟! اون از قضیہ خونہ ڪہ میخواے چند برابر بہ ما بندازے اینم از حالا! ما بیخیالت شدیم شما ول ڪن نیستے؟!
فرزاد سریع بازوے روزبہ را میگرد و با تحڪم میگوید:روزبہ!
سپس با چشم و ابرو بہ ریش و موهاے سفید پدرم اشارہ میڪند!
یعنے بزرگتر است احترامش را نگہ دار.
پدرم دستش را مشت میڪند و محڪم میفشارد:من ڪے درمورد قیمت خونہ حرف زدم؟! خونمہ،مالمہ نمیخوام بفروشم!
روزبہ پوزخند میزند:چون میدونے افتادہ تو نقشہ ساختمونا میخواے قشنگ نرخ ببرے بالا!
پدرم میخواهد چیزے بگوید ڪہ پشیمان میشود جایش چند لحظہ بعد میگوید:ڪافر همہ را بہ ڪیش خود پندارد! ادب یاد بگیر مهندس!
ڪلمہ ے مهندس را میڪشد!
تڪہ مے اندازد بہ مدرڪ تحصیلے و تربیتش.
دلم خنڪ میشود ڪہ جوابش را خوب داد!
روزبہ جوابے نمیدهد در عوضش پوزخند تمسخر آمیزے روے لبانش مے نشاند!
پدرم بہ من نگاہ میڪند:تو چرا هنوز اینجا وایسادے؟!
سرم را تڪان میدهم،یاسین محڪم گوشہ ے چادرم را در دست میگیرد.
میخواهم بہ سمت خانہ برگردم ڪہ صداے لعنتے اش نگرانم میڪند:تو دادگاہ میبینیمتون آقاے نیازے!
سپس بہ صورت فرزاد اشارہ میڪند و ادامہ میدهد:تا حواستون بہ دستتون باشہ!
فرزاد دوبارہ پا درمیانے میڪند:ڪار فوریہ ها! بریم.
متعجب میشوم از اینڪہ چند روز پیش اصرار داشت تا پیگیر ماجراے آن پسر شوم اما خودش حالا آرام است!
اصرارے بہ دعوا و پیگیرے ندارد!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#لیلی_سلطانی 👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد...
#ɦɨcɦ🔪:
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #قسمت_۶۳
سوالات در مغزم بیشتر میشود،آنقدر ڪہ دیگر جایے براے فڪر ڪردن بہ فردا و هادے نمے ماند.
نمیخواهم پدرم عصبے شود،دست یاسین را میگیرم و بہ سمت خانہ از آن ها روے برمیگردانم.
یاسین با اڪراہ همراهم مے آید،قدم اول را داخل حیاط میگذارم.
با نگرانے آرام میگوید:بابا؟!
با آرامش نگاهش میڪنم:چیزے نیس ڪہ حرف میزدن! الان میاد.
پدرم نگاہ خشمگینِ آخرش را نثار روزبہ و فرزاد میڪند و با عجلہ نزدیڪ ما میشود.
همانطور ڪہ ریموت را بہ سمت ماشینش میگیرد میگوید:من میرم مغازہ،مادرتون اومد سریع بهش مُشتُلوق ندید.
من و یاسین جوابے نمیدهیم.
پدرم عصبے نفسے میڪشد،معلوم است فشارش رفتہ بالا.
_تفهیم شد؟!
یاسین بہ صورت پدرم زل میزند،لبان ڪوچڪش را تڪان میدهد:چشم بابا!
سپس با اخم ابروهایش را بہ هم گرہ میزند و با حرص ادامہ میدهد:بابا برم بزنمشون؟! میخواستم بیام جلو ولے...
سرش را پایین مے اندازد و بغض میڪند:تَ...ر...سے...دم!
دستم را محڪم دور "شانہ هاے نحیف مردانہ اش" حلقہ میڪنم.
خوشحالم او از الان شبیہ پدرم نیست!
مرد بودن را در این چیزها نمیبیند.
باید مرد بودن را یادش بدهم،مثل تڪالیف مدرسہ اش،مثل املاء،مثل تمرین هاے ریاضے اش!
پدرم دستش را میان موهایش مے لغزاند:عیب ندارہ بابا!
فعلا مراقب خواهرت باش تا بیام بهت یاد بدم چطور خوب مشت بزنے.
نفسم را بیرون میدهم،چہ آموزش مهم و حیاتے اے!
یاسین سرش را بلند میڪند و با لبخند دندان نمایے میگوید:باشہ!
با گفتن این حرف دستش را مشت میڪند و بہ سمت پدرم میگیرد،پدرم آرام با مشت روے مشتش میڪوبد.
سپس زیر لب خداحافظے اے میڪند و سوار ماشینش میشود.
حرڪت میڪند،بہ حرڪت ماشین نگاہ میڪنم تا اینڪہ از دیدم دور میشود.
بخاطرہ شهاب با فرزاد درگیر شدہ بود،فڪر میڪند فرزاد با شهاب همدست است.
شاید درست فڪر میڪند!
شاید هم نہ!
نمیدانم!
اصلا همدستِ چہ؟!
فڪر و خیال هاے در سرم را پس میزنم،رو بہ یاسین میگویم:بریم خونہ.
یاسین سرش را تڪان میدهد و ڪمے از من فاصلہ میگیرد.
زبانش را دراز میڪند:بیا خونہ نترس من مراقبتم!
مے خندم،فسقلے را چہ جَوے گرفتہ!
قصد میڪنم براے بستن در،چادرم ڪمے عقب میرود.
روزبہ و فرزاد مشغول جر و بحث هستند.
چند سانت ماندہ در بستہ شود ڪہ نگاہ روزبہ بہ چشمانم گرہ میخورد.
چشمان مشڪے اش ترسناڪند!
یڪ جورے ڪہ...
نمیدانم چہ جور!
اما من میترسم!
نمیدانم حالت چهرہ ام چطور است ڪہ با اخم میگوید:چیہ ڪوچولو لولو دیدے؟!
اخمش را پر رنگ تر میڪند و بہ سمت ساختمان برمیگردد.
هم زمان با بستہ شدن در بلند میگوید:خانوادہ شم مثل خودش اُمَلن!
از قصد بلند گفت ڪہ بشنوم.
سرم را بہ نشانہ ے تاسف تڪان میدهم،در را میبندم؛ارزش جواب دادن ندارد!
وارد پذیرایے میشوم،بہ سمت اتاقم میروم.
باید بدترین لباسم را براے فردا آمادہ ڪنم و یڪ نقشہ ے اساسے ....!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#لیلی_سلطانی 👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
╭┅═ঊঈ💕ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت سلامتی امام زمان عج الله الفرجه الشریف 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَا
#وعده_شبانگـاهے_عاشقـانِ_مهــدی✋
🌸نـذر سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا فداه
هر شب #سه مرتبه سوره #توحید را قرائت میکنیم و ثوابش را به محضر #امام_عصر_ارواحنا_فداه هدیه میکنیم تا ظهور ایشان نزدیک و سلامتی ایشان پایدار باشد.
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💖
#من_ماسک_میزنم
🦋🦋 @abbass_kardani 🦋🦋
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_مدافع_حرم_
عباس_ کردانی👇👇👇
🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀
@abbass_kardani
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹
📸ماجرای دفترچه تلفن اختصاصی حاج قاسم و مادر شهیدی که سردار سلیمانی از سوریه با او تماس میگرفت!
✍سردار حسنی در گفتگو با «بنیاد مکتب حاج قاسم» : شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخیروزها با چندتایشان تماس می گرفت. ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید «علی شفیعی» هم همین احساس را داشت.
گاهی حتی از سوریه به او زنگ میزد و صحبت می کرد. مادر شهید شفیعی میگفت: «حاج قاسم نیمه شب از سوریه زنگ می زند و با هم صحبت میکنیم. بعد میگفت: حالا دیگر خستگی ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب .» این مادر، دیگر هیچ کس را ندارد. به همین دلیل، سردار سلیمانی هر وقت به کرمان می آمد، همیشه به ایشان سر می زد.
🍀🍀شهید سپهبد قاسم سلیمانی 🍀🍀
#من_ماسک_میزنم
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@abbass_kardani
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷