eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
40.8هزار عکس
36.6هزار ویدیو
165 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 💠💠ڪــلام‌شهـــید💠💠 💠💠شهـــید چمران:💠💠 دل تنها نردبانی است که آدمی را به آسمان می‌رساند. و تنها وسیله‌ایست که خدا را در می‌یابد. 💠💠@abbass_kardani💠💠
حاج‌حسن‌خلج4_5834710881182681320.mp3
زمان: حجم: 2.27M
👆 🎼 ای صفای قلب زارم ؛ هر چه دارم از تو دارم •° 🎤 با نواے : هدیه به ساحت مقدس حضرت امام رضا علیه‌السلام صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللهم عجل لولیک الفرج
💠💠پیامکی_از_بهشت 💠💠 ای مسئولین ، پیروی از امام ، راهي است كه براي پيروزي انقلاب اسلامي بايد رفت و آنهائي كه عقب مانده و در اين راه از امام عقب مي‌افتند ، ضرر مي‌كنند . نكند كه حب جاه و مقام شما را بگيرد كه این ، انسان را به گمراهي مي‌كشاند 💠💠شهید_والامقام💠💠 ســــــــــــــــــــــلام دوستان شهدایی💞✋💞 💠💠@abbass_kardani💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃پایین پا جایی هم برای من هست. میان آن ازدحام دوست داشتنی.   دست بر سینه سلام می گویم: السلام علیک یا غریب الغربا.   اما نه، این سلام غریب بماند برای غروب بقیع.   بار دیگر سلام می دهم، از مهربان ترین جای دلم:   السلام علیک یا شمس الشموس،  السلام علیک یا انیس النفوس،  السلام علیک یا امام الرئوف... عبور ممکن نیست.   جرعه ای دیگر می نوشم: السلام علیک یا امام الرئوف. باز هم ...  جواب سلامم چند قطره اشک می شود و می بارد روی گونه هایم.   سرشار می شوم از « رضا». حالا عبور می کنم، بالا می روم. بالای سر، قامت می بندم، دو رکعت عشق قربتاً الی الله 
👈بعثت موسى عليه السلام در كنار كوه طور 🌴موسى عليه السلام اثاث زندگى و گوسفندان خود و عصاى اهدايى شعيب را برداشت و همراه خانواده اش، مدين را به مقصد مصر، ترك كرد و قدم در راه گذاشت، راهى كه لازم بود با پيمودن آن در طى هشت شبانه روز، به مصر برسد. موسى عليه السلام در مسير، راه را گم كرد، و شايد گم كردن راه از اين رو بود كه او براى گرفتار نشدن در چنگال متجاوزان شام، از بيراهه مى رفت. 🌴موسى در اين وقت در جانب راست غربى كوه طور بود، ابرهاى تيره سراسر آسمان را فراگرفته بود و رعد و برق شديدى از هر سو شنيده و ديده مى شد، از سوى ديگر درد زايمان به سراغ همسرش آمده بود، موسى عليه السلام در آن شرايط سخت و در هواى تاريك، حيران و سرگردان بود. ناگهان نورى در كوه طور مشاهده كرد. گمان برد در آن جا آتشى وجود دارد، به خانواده خود گفت: 🌴همين جا بمانيد تا من به جانب كوه طور بروم، شايد اندكى آتش براى گرم كردن شما بياورم. 🌴وقتى كه به نزديك آن نور رسيد، ديد آتش عظيمى از آسمان تا درخت بزرگى كه در آن جا بود، امتداد يافته است، موسى عليه السلام با ديدن آن منظره ترسيد و نگران شد، زيرا آتشِ بدون دودى را ديد كه از درون درخت سبزى شعله ور بود و لحظه به لحظه شعله ورتر مى شد.(در حقيقت آن شعله، آتش نبود، بلكه يك پارچه نور بود كه نمايى مانند آتش داشت) اندكى نزديك شد، ولى همان لحظه از ترس آن، چند قدم بازگشت. اما نياز او و خانواده اش به آتش او را از بازگشتن منصرف ساخت. نزديك شد تا اندكى از آتش را بردارد، ناگهان از ساحل راست وادى، در آن سرزمين بلند و پربركت از ميان يك درخت ندا داده شد: 🍃يا مُوسى اءِنِّى اَنَا اللهُ رَبِّ العَالَمينَ🍃 ✨اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان.✨ عصاى خود را بيفكن. 🌴وقتى كه موسى عليه السلام عصاى خود را افكند، مشاهده كرد كه عصا چون مارى با سرعت به حركت در آمد، ترسيد و به عقب بازگشت، حتى پشت سر خود را نگاه نكرد، به او گفته شد: برگرد و نترس تو در امان هستى، اكنون دستت را در گريبانت فرو بر، هنگامى كه خارج مى شود، سفيد و درخشنده است! و اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون، و اطرافيان او است كه آنها قوم فاسقى هستند.(مضمون آيات 29 تا 32، سوره قصص؛ بحار، ج 13،ص 61) 🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام به مقام پيامبرى رسيد و نخستين نداى وحى را شنيد كه با دو معجزه (اژدها شدن عصا و يد بيضاء) همراه بود(دو معجزه عصا و يد بيضاء، در آيه 20 تا 22 سوره طه نيز ذكر شده است)و مأمور شد كه براى دعوت فرعون به توحيد، حركت كند. ادامه دارد.... 💠💠@abbass_kardani💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران ... چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد ... بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت مشهد... دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... ...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ... گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقا جان چشم به راهم نذار... ... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود می گفت امام رضا ع بهم گفته کی و کجا شهید میشم! حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود... ... روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره... خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ... ... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه! اما وقتی شهید شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود...  اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلیِّ ابنِ مُوسَی الرِّضا(علیه السّلام) خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی  راوی : حاج مهدی سلحشور، همرزم شهید