فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبروی کسی اگر بردی روزی صدبار خونه خدارو خراب کردی!
حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤣 شوخی های شهید حسین خرازی
😅 مجردی هنوز ؟؟؟!!!
👈بفرستید برا مجردها
شهید شهادت شهیدحسین_خرازی
🌹هدیه به روح شهدا صلواتی بفرست
☀️#رفیق_مثل_رسول
#قسمت_۷۸
سرم پرشده بود از صدای شلیک،فرصت پرکردن خشاب هم نداشتیم.گوش بیشتر بچه ها خون ریزی کرده بود.با هرسختی بود،خط خودمان را حفظ کردیم و این نتیجه ساعت ها کار آموزش نظامی و تاثیر فرهنگی بچه های ایرانی و حزب الله بود که به نیروهای سوری این اعتماد را داده بودند که میتوانند و باید خودشان پای کار بایستند.
یکی از بچه ها خودش را به من رساند و گفت:سریع هرطور که میتونی،برو رو خط ابوحسنا و باهاش صحبت کن.موقعیت خودم را تغییر دادم و در اولین فرصت بی سیم را روشن کردم و رفتم روی خط ابوحسنا،به محض اینکه پیجش کردم،دیدم جواب داد و گفت:مرد مومن کجایی؟نیمه جون شدم.صدای سوت گلوله از بیخ گوشم رد شد،سرم را خم کردم و گفتم:چی شده حاجی؟ابوحسنا که حالا سعی میکرد شمرده تر حرف بزند،گفت:یک ساعت پیش خبر دادن شهید شدی،خیلی بهم ریختم .سرم خلوت بشه،میام میبینمت.
من و ابوحسنا سال های زیادی بود که همدیگرو میشناختیم.بین آن همه تلخی و سختی،شنیدن صدایش و اینکه کسی هست که در این شرایط به فکرم بود،طعم شیرینی داشت.
کم کم خورشید با بغض از صحنه هایی که تمام روز دیده بود،بساطش را جمع کرد و رفت.تاریکی همه جا را گرفت و کار ما شروع شد.بچه ها میدانستند باید با استفاده از تاریکی شب چه کارهایی را انجام بدهند.
ایوحسنا به خط امنی که داشتم،پیام داد و گفت:دارم میام دیدنت.دستی روی سر و محاسنم کشیدم، پر از گردو خاک شده بود.دلم میخواست مثل همیشه من را مرتب و به قول خودش خوش تیپ ببیند.ابوحسنا وقتی رسید،برای چند دقیقه من را محکم در بغل خودش نگه داشت.با بغض گفت:امروز خیلی به هم ریختم.گفتم؛چرا حاجی؟
سلاحش را روی زمین گذاشت و خاک لباسش را تکان داد،گفت:نقطه ای که بودم،ارتفاع بیشتری به خط شما داره،داشتم با دوربین وضعیت را چک میکردم که یک دفعه بی سیم اعلام کرد رسول شهید شد
بغض کرد و ادامه داد،باورت نمیشه،توان از پاهام رفت،نشستم روی خاک ها زدم زیرگریه.بچه ها اومدند گفتند:یکی از بچه های رسول،نه خود رسول.خندیدم و گفتم :ای بابا.
نگاهی به صورت ابوحسنا کردم و گفتم:حالا که زنده ام ،عوضش شام مهمون من..
ابوحسنا خندید و گفت؛باشه،قبول.فقط خیلی تدارک نبین،یه دقیقه اومدیم خودتو ببینیم.آن شب فرصتی پیش آمد تا باهم کمی حرف بزنیم. موقع خداحافظی دست من را محکم بین دست هایش گرفت و گفت:مراقب خودت باش.
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊
#رسول_خلیلی
ادامه دارد..
☀️#رفیق_مثل_رسول
#قسمت_۷۹
مقاومت ما بعداز دوهفته نبرد سخت و نفس گیر،بالاخره جواب داد و سفیره آزاد شد.من و سیدجعفر برای پاک سازی و امن کردن یک راه برای ورود و تثبیت نیروها وارد سفیره شدیم.دو طرف خیابان خانه های ویران و نیمه ویرانی بود که میتوانست تله انفجاری یا جایی برای پنهان شدن نیروهای مسلحین باشد.ما شروع به کار کردیم.تله های ریزو درشتی که کار گذاشته بودند،حساسیت و مهارت زیادی برای خنثی کردن لازم داشت.احتمال دادیم که فرکانس گوشی تلفن یا بی سیم در حساس کردن و منفجر شدن تله ها میتواند تاثیر داشته باشد.برای همین به بچه ها اعلام سکوت رادیویی کردیم.
من چند قدمی را به عقب آمدم تا بی سیم و گوشی ام را داخل ماشین بگذارم.قبل از بسته شدن در ماشین ،صدای انفجار منطقه را گرفت.حجم زیادی از خاک بلند شد.موج انفجار من را گرفت و به زانو روی زمین افتادم.برای چند ثانیه،تعادلی برای ایستادن یا قدم برداشتن نداشتم.سرم را تکان دادم،کمی صبر کردم تا غبار نشست.چند بار چشم هایم را روی هم فشار دادم.همه چیز را تار میدیدم،احتمال میدادم ترکش به ماشین خورده باشد،برای همین خودم را روی زمین کشیدم تا به سایه یک دیوار نیمه خراب رسیدم.لحظات قبل از انفجار را مرور کردم،برای یک لحظه بند دلم پاره شد.با تمام رمقی که داشتم ،چندبار سیدجعفر را صدا کردم،هیچ جوابی نشنیدم.یادم افتاد که سید جعفر اواسط کوچه به خانه ای حساس شد و به سمتش رفت و من هم به سمت ماشین آمدم.خودم را جمع و جور کردم،به سمت همان خانه رفتم.چیزی که میدیدم،برایم باور کردنی نبود.چشم هایم روی تلی از خاک ملت مانده بود،چندبار ذهنم را مرور کردم.مطمئن شدم این درست همان خانه ای است که سیدجعفر به سمتش رفت.اشک تمام صورتم را گرفت،دلم میخواست زانوی غم بغل میکردم،زار زار گریه میکردم،اما باید دنبال سیدجعفر میگشتم.
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊
#رسول_خلیلی
ادامه دارد..
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪یاحضرت ام البنین ادرکنی!
▪بی علمداری و داری
▪ سر دوشت" عَلمی
▪آنقدَر "فاطمه"هستی
▪که نداری"حَرَمی".
▪وفات حضرت ام البنین
▪سلام الله علیها تسلیت باد
▪مـــــادر ادب
▪مـــــادر وفــــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاگوی شما عزیزان هستم
محتاج دعای خیر شما عزیزان 🤲
التماس دعای فرج آقاجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام استجابت دعاست
به احترام اذان تعطیل وبه استقبال
نماز اول وقت میرویم 🤲
الهی حاجت دلتون با حکمت خداوند
یکی باشه
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
التماس دعا 🤲
Azan Marhoum Aghati.mp3
1.05M
⚜🌷🕊اذان
⚜🌷🕊چه ضرب آهنگِ
⚜🌷🕊قشنگی است
⚜🌷🕊می گوید
⚜🌷🕊خدا همین نزدیکیست
⚜🌷🕊گوش کن
⚜🌷 ⚜🌷🕊«الله اکبر»
🔷 سر نماز اول وقت حاضر شو؛
شاید ⇦ ✺ آخرین دیدار دنیاییات باخدا باشد ✺
🔷 کسی را تحقیر مکن؛
شاید ⇦ ✺ محبوب خدا باشد ✺
🔷 از هیچ غمی ناله نکن؛
شاید ⇦ ✺ امتحانی از سوی خدا باشد ✺
🔷 دلی را نشکن؛
شاید ⇦ ✺ خانه خدا باشد ✺
🔷 از هيچ عبادتی دریغ مکن؛
شاید ⇦ ✺ کلید رضايت خدا باشد ✺
🔷 هيچ گناهي را كوچك ندان؛
شايد ⇦ ✺ دوری از خدا در آن باشد ✺
#آگاه_باشیم
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✅عواقب قضاشدن نماز صبح
✍مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد. فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.
🔺از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند :به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
#شهیدانه
شهادت #سید_رضی_موسوی یار حاج قاسم سیمانی، مستشار سپاهی در سوریه را تسلیت عرض مینماییم، منتظر انتقام بودن تا کی؟
#مرگ_بر_اسرائیل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید سید رضی موسوی: مشکی پوشیدن را ترک نکردم چون حاج قاسم به من وعدۀ شهادت داده بود
🌹هدیه به روح شهدا صلواتی بفرست
یادشهداکمترازشهادت نیست
🟩كفگير به ته ديگ خورده
🔹️براي پختن پلو بمقدار زياد از قابلمه هاي بزرگي به نام ديگ استفاده مي كنند. و از قاشق هاي بزرگي بنام كفگير براي هم زدن و كشيدن پلو استفاده مي شود .
در زمانهاي قديم كه مردم نذر مي كردند و غذا مي پختن ، مردم براي گرفتن غذاي نذري صف مي كشيدند . از آنجا كه جنس كفگيرها فلزي بود وقتي به ديك مي خورد صدا مي داد .
هنگامي كه غذا در حال تمام شدند بود و پلو به انتها ميرسيد اين كفگير در اثر برخورد به ديك صدا مي داد و آشپزها وقتي كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديك مي چرخاندند و با اينكار به بقيه كساني كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است .
🔸️كم كم اين كار بصورت ضرب المثل در آمد و وقتي كسي از آنها سوال مي كرد كه غذا چي شد . مي گفتند از بدشانسي وقتي به ما رسيد كفگير به ته ديك خورد(يعني غذا تمام شد ) .
🔻امروزه از اين ضرب المثل موقعي استفاده مي شود كه مي خواهند به فردي بگويند دير رسيده و ديگر مثل قبل توانائي يا ثروت قبلي را ندارد و قادر به كمك كردن به او نيستند .
#کفگیر #ملاقه #ثروت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆