eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 مجید عشقش مرتضی کریمی بود.چند مرتبه ای هم اومد در خونه و با مجید رفتن گردان و این طرف و اون طرف.حتی وقتی رفتنش جدی شد،مرتضی یه مرتبه هم با خانمم صحبت کرد و گفت؛ _شما اصلا نگران مجید نباشید،من هرجا برم،مجید را هم با خودم می‌برم.جوونه،اگر ما نبریمش،به غرورش برمیخوره.و تا آخر هم کنار مجید بود.با هم رفتند،و باهم ماندگار شدند.انگار قرارشون همین بود.از اون طرف یکی از فرماندهان مجید بهش میگه؛ ))برای رفتن سوریه،قانونه که اجازه نامه از طرف پدر و مادرت بیاری)). مجید هم یه خانمی رو پیدا میکنه و شماره فرمانده اش را می گیره،به اون خانم میگه؛بگو من راضی ام پسرم با شما بیاد سوریه!وقتی فرمانده اش میگه:))مجید !بهت نمیخوره ،یه مادر پیر داشته باشی)).در جوابش میگه:((همینه که هست!شما به صدای مادر منم گیر می دین؟)). رفتن مجید جدی شده بود،ولی ما جدی نمی گرفتیم.مریم خانم مدام تلفن دستش بود و به این طرف و اون طرف زنگ میزد و سراغ میگرفت ببینه ،مجید رو میبرن یا نه.به برادرهاش زنگ زد که رفتن مجید حتمی شده،اما هیچ کی این حرف رو جدی نگرفت.آموزشی که میرفت،مسئول تدارکات گردانِ مرتضی بود.همیشه خدا جیب هاش پر از خرمای خشک بود و به ما می‌داد.دی سال نود و چهار،که رفتنش جدی شد.تاریخ دقیق رو به ما نگفته بود. خانمم یه بوهایی برده بود.یکی دو شب به رفتنش،لباس‌هایش را پوشید،قرآن رو از روی کمد آورد و گفت:((بابا ،بیا قرآن بگیر رو سر من!)).گفتم برا چی؟ _هیچی همین جوری،میخوام عکس بذارم برا پروفایلم و به همه بگم ببینند من رفتم سوریه. مریم گفت؛پاشو خودت رو جمع کن،ما عکس نمی گیریم.التماس کرد: _یه دو تا عکس از من بگیرید. فردای همون روز،تلفن هامون مدام زنگ می خورد:((مجید رفته سوریه؟)).گفتیم:نه.بعد فهمیدیم مجید عکسها را گذاشته روی پروفایل پیام رسانش.یه جورایی اعلام کرده بود که من دارم میرم و رفت؛به همین راحتی.از سوریه چند مرتبه زنگ میزد.حتی بیشتر از وقت هایی که تهران بود.یه روز سر سجاده نشسته بودم و نمازم تمام شده بود که بهم زنگ زد.گفتم: _مجید،بابا من حلالت کردم،فقط هرجا میری،مخصوصا جلو جلوها،کلاه آهنی بذار سرت. به همه ما گفت:تا چند روزی نمی تونه زنگ بزنه و زنگ نزد،تا خبر شهادتش را به ما دادند😭چند وقت پیش،یه پیرزنی که توان راه رفتن هم نداشت،سوار کردم که ببرم در خونه اش.تا نشست توی ماشین،زد زیر گریه. گفتم مادر چی شده؟چرا این قدر بی تابی‌؟کاری از دستم برمیاد،بگید براتون انجام بدم.گفت((مادر این عکسی که زدی جلو ماشین،من رو به این حال و روز انداخته.چه نسبتی باهاش دارید؟)). گفتم:این عکس پسرمه،تو سوریه شهید شده،پیکرش هم برنگشته. _خوشا به سعادتش!این پسر شما یه کارهایی می کرد که خدا خودش دستش را گرفت.من هر موقع توی میدون می ایستادم و وسیله دستم بود،این آقا زاده شما،برام تا دم خونه می آورد ،و تا من و وسایلم رو سرو سامان نمیداد،نمی‌رفت.😢 🌷🕊 💥ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐 حسن آقا دایی مجید،بر زبان آوردن خاطرات خواهرزاده،برایش سخت بود.وقتی آقا افضل و مریم خانم داشتند راجع به مجید می گفتند،او دور از چشم بقیه اشک می ریخت .وقتی هم که می خواست،از مجید صحبت کند،چشمانش قرمز بود.حسن دایی چهارم مجید و رفیق اولش بود.مجید و مهرشاد دایی دیگرش،در یک گروه ده دوازده نفری،با هم رفیق بودند و بیشتر اوقاتشان را با هم می گذراندند.حسن در این جمع،به حسن لُر معروف بود.حسن به یاد ندارد ،مجید هیچ وقت دایی صدایش کرده باشد.میگفت((حسن لُر)).خودش میگوید: ))کاش هیچ وقت اینجا نمی نشستم.چون حرف زدن از مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید می رفتم.رفتن مجید،هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید.فکر میکردم شوخی میکنه.مثل همه بیست و چندسال زندگی اش،به استثنای این اواخر،که شوخی شوخی سر کرد.می گفتم به قول خودش جوگیر شده.جوّ چند تا بچه هیأتی را گرفته که اومده اند قهوه خانه اش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره.هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد،با هق هق گریه میگفت:حسن،رفتنش قطعی شده،این داره میره.اگه بره من چه به سرم بریزم.ولی من در جواب اون گریه ها،از ته دل غش غش می‌خندیدم و میگفتم :آبجی،نگران نباش.این فیلم‌فیلمشه!این هم یه اذیت جدیده. جوگیر شده.چشمش به چهارتا بچه هیأتی افتاده.این جوری شده.از دور و برش که برن،برمیگرده پیش همون رفیق های قبلیش.قلیون و بقیه بساط.تو این قدر نگرانش نباش. ما فکر می کردیم مجید جوگیر شده،ولی نشده بود.جوی در کار نبود که مجید را بگیرد و رهاش کند.مجید در راهی قدم گذاشته بود،که به را های قبلی زندگی اش،پشت پا زده بود و شد حرّ مدافعان حرم.این که مجید را حرّ می گویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ مدافعان حرم،این که مجید را حرّ میگویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ اول لرزه به حرم اهل بیت انداخت.بعد هم سرش را روی پای ارباب گذاشت و به شهادت رسید.خیلی از حرفها در مورد مجید را، نه می‌شود نوشت و نه می‌شود گفت.ما یک سری خط قرمزهایی در جامعه داریم،که همه باید رعایت کنیم.یا شرع این خط قرمزها را گذاشته،يا عرف جامعه و ما ملزم به رعایتشان هستیم.مجید پا روی خط قرمزها هم گذاشته بود و بعضی کارها را که نباید انجام داد،انجام می‌داد. اما چون مجید لقمه حلال خورده بود،به گذشته اش پشت پا زد.لات بود،با لات و لوتهای محل م گشت،اما با مرام بود،صفا داشت. این طور بگم که مجید شبیه یه سری لاتها و لوطی های قدیمی بود،غیرت داشت.این لقمه حلالی که پدرش،سر سفره گذاشته بود و بعدها خودش نون حلال در می‌آورد،یک جایی خودش را نشون داد. 🌷🕊 💥ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
1618636745_W1dY2.mp3
1.56M
دعای ربنا کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عـــــــــــجل لولیک الفرج الـــــــــــــــتماس دعای فــــــــرج آقا جانم
📸 نماز اول وقت حاج قاسم سلیمانی قبل از افطار 🔹️ قبل از افطار، نماز می‌خواندند. می‌گفتند: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظه‌ها اجر این‌ نماز بیشتر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک
🌷 : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت : اونجا که به من قول داده که من می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که گفته : اگه من تو این عملیات نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. یادش گرامی وراهش پررهرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت بسیاردلنشین ازفرماندهی گمنام وعاشق حضرت پیشنهاد میکنم حتما بشنوید وبر شهیدان سرافراز این سرزمین افتخارنمایید 🌷یازهرا گمنامی آرزوست🌷 اوستا بنایی که سرلشکر بود او فرمانده تیپ خط شکن ۱۸ جواد ائمه بود.. اوستا عبدالحسین بنده خالص، ساده بی آلایش و مخلص خدا بود اوس عبدالحسین برونسی بدون تخصص نظامی درس نخوانده پ دوره های نظامی ندیده، میشود فرمانده تیپ !!!!! این یعنی معجزه این نتیجه اخلاص و تقوا است. او‌ فقط را دید و دلدادگی داشت به بی بی دو عالم سلام الله علیها 🌷 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات.. الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ماجرای فرشی که شهید برونسی اجازه نداد در منزلش پهن شود 🔹عبدالحسین برونسی، در سال ١٣٢٢ در توابع تربت حیدریه به‌دنیا آمد، او عبد صالح و عارف بالله بود و پس از چند بار تغییر شغل به علت شبهه‌ناک بودن کار و کم‌فروشی صاحبان مغازه، نهایتاً به شغل بنایی روی می‌آورد. با شروع جنگ او به سپاه پاسداران ملحق شده و فرماندهی تیپ جوادالائمه را برعهده می‌گیرد. ▫️شهید برونسی از فعالان سیاسی مخالف رژیم پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده، به‌طوری که دندان‌ های او را می‌شکنند و نهایتاً حکم اعدامش صادر می‌شود اما با وقوع انقلاب اجرایی نشده و نهایتاً در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله به شهادت می‌رسد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌اللهم عجل لولیک الفرج _˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔰شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ 18 جوادالائمه (علیه اسلام) در بیست و سوم شهریور ماه سال 1321 در گلبوعلياي كدكن تربت حيدريه به دنیا آمد. او از نخستین افرادی بود که در درگیری‌های ضد انقلاب به کردستان اعزام شد و دشمن به قدری از او ترس داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد. 🔹 برونسی بعد از زیارت خانه خدا به مرحله‌ای از شهود رسیده بود كه‌ زمان‌ و مكان‌ شهادت‌ خودش‌ را مي‌ديد و سرانجام‌ در عمليات‌ بدر، در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارراه‌ خندق‌ به‌ شهادت‌ رسيد. پيكر شهيد برونسي بعد از شهادت مفقودالاثر بود تا این که در سال 1390 پیکرش کشف شد یادش گرامی وراهش اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
شماره آخرتلفنت‌چنده؟ برای‌اون‌شهید۵تاصلوات‌بفرست 1 شهید حاج قاسم سلیمانی 2 شهیدمحسن‌حججی 3 شهیدیحیی گرایلی 4 شهید سلطانعلی گرایلی 5 شهید شعبانعلی گرایلی 6 شهید یزدان سراجی 7 شهید مدافع حرم عباس کردانی 8شهیدمحمدحسین‌فهمیده 9شهیدمحمدابراهیم همت 0 شهیدان گمنام و خوشنام کپی‌کن‌از‌ثوابش‌جا‌نمونی...😉 🌿‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اللهمَّ عجل لولیک الفرج شفاعت و دعای شهیدان نصیب تون
دانلود دعای کمیل صوتی سید مهدی میرداماد.mp3
30.32M
🎵 پیشنهاددانلود👆 💠قرائت دعای کمیل با صدای دلنشین سیدمهدی میرداماد تعجیل درفرج آقاجان صلوات 🌸🌸👈التماس_دعا🌸🌸 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂