💐#مجید_بربری
#قسمت_55
حسن آقا دایی مجید،بر زبان آوردن خاطرات خواهرزاده،برایش سخت بود.وقتی آقا افضل و مریم خانم داشتند راجع به مجید می گفتند،او دور از چشم بقیه اشک می ریخت .وقتی هم که می خواست،از مجید صحبت کند،چشمانش قرمز بود.حسن دایی چهارم مجید و رفیق اولش بود.مجید و مهرشاد دایی دیگرش،در یک گروه ده دوازده نفری،با هم رفیق بودند و بیشتر اوقاتشان را با هم می گذراندند.حسن در این جمع،به حسن لُر معروف بود.حسن به یاد ندارد ،مجید هیچ وقت دایی صدایش کرده باشد.میگفت((حسن لُر)).خودش میگوید:
))کاش هیچ وقت اینجا نمی نشستم.چون حرف زدن از مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید می رفتم.رفتن مجید،هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید.فکر میکردم شوخی میکنه.مثل همه بیست و چندسال زندگی اش،به استثنای این اواخر،که شوخی شوخی سر کرد.می گفتم به قول خودش جوگیر شده.جوّ چند تا بچه هیأتی را گرفته که اومده اند قهوه خانه اش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره.هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد،با هق هق گریه میگفت:حسن،رفتنش قطعی شده،این داره میره.اگه بره من چه به سرم بریزم.ولی من در جواب اون گریه ها،از ته دل غش غش میخندیدم و میگفتم :آبجی،نگران نباش.این فیلمفیلمشه!این هم یه اذیت جدیده. جوگیر شده.چشمش به چهارتا بچه هیأتی افتاده.این جوری شده.از دور و برش که برن،برمیگرده پیش همون رفیق های قبلیش.قلیون و بقیه بساط.تو این قدر نگرانش نباش.
ما فکر می کردیم مجید جوگیر شده،ولی نشده بود.جوی در کار نبود که مجید را بگیرد و رهاش کند.مجید در راهی قدم گذاشته بود،که به را های قبلی زندگی اش،پشت پا زده بود و شد حرّ مدافعان حرم.این که مجید را حرّ می گویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ مدافعان حرم،این که مجید را حرّ میگویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ اول لرزه به حرم اهل بیت انداخت.بعد هم سرش را روی پای ارباب گذاشت و به شهادت رسید.خیلی از حرفها در مورد مجید را، نه میشود نوشت و نه میشود گفت.ما یک سری خط قرمزهایی در جامعه داریم،که همه باید رعایت کنیم.یا شرع این خط قرمزها را گذاشته،يا عرف جامعه و ما ملزم به رعایتشان هستیم.مجید پا روی خط قرمزها هم گذاشته بود و بعضی کارها را که نباید انجام داد،انجام میداد. اما چون مجید لقمه حلال خورده بود،به گذشته اش پشت پا زد.لات بود،با لات و لوتهای محل م گشت،اما با مرام بود،صفا داشت. این طور بگم که مجید شبیه یه سری لاتها و لوطی های قدیمی بود،غیرت داشت.این لقمه حلالی که پدرش،سر سفره گذاشته بود و بعدها خودش نون حلال در میآورد،یک جایی خودش را نشون داد.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
1618636745_W1dY2.mp3
1.56M
دعای ربنا
کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو
اللهم عـــــــــــجل لولیک الفرج
الـــــــــــــــتماس دعای فــــــــرج آقا جانم
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین #برونسی
🌹سهم خانواده من
🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷 #یاد_شهدا
#شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید
🎙 راوی: #رحيم_پور_ازغدي
شاید جزو معدود افرادی بودیم
که تا آخرین دقایق #شهادت_شهید_برونسی
در کنار ایشون بوديم
خب ایشون آدمی نبود که
فلسفه خونده باشه
عرفان خونده باشه
فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود
یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر
یک مقدار طلبگی خونده بود
حکمت بود در #برونسی
معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت
قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت
و مکاشفاتی که داشت
که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم
که قبل از
#عملیات_بدر ایشون
گفت :
اونجا که #حضرت_زهرا به من قول داده که من #شهید می شم
و تو بچه های دیگه مشهور بود
که #حاجی_برونسي
گفته :
اگه من تو این عملیات #شهید نشم
تو مسلمونی خودم شک می کنم.
یادش گرامی وراهش پررهرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت بسیاردلنشین ازفرماندهی گمنام وعاشق حضرت #زهراسلام_الله_علیها
پیشنهاد میکنم حتما بشنوید وبر شهیدان سرافراز این سرزمین افتخارنمایید
🌷یازهرا گمنامی آرزوست🌷
اوستا بنایی که سرلشکر بود
او فرمانده تیپ خط شکن ۱۸ جواد ائمه بود..
اوستا عبدالحسین #برونسی بنده خالص، ساده بی آلایش و مخلص خدا بود
اوس عبدالحسین برونسی بدون تخصص نظامی درس نخوانده پ دوره های نظامی ندیده، میشود فرمانده تیپ !!!!!
این یعنی معجزه
این نتیجه اخلاص و تقوا است.
او فقط #خـدا را دید و دلدادگی داشت به بی بی دو عالم #حضرت_زهرا سلام الله علیها
#شهیدعبدالحسینبرونسی🌷
🌷هدیهبهارواحطیبهشهداصلوات..
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ماجرای فرشی که شهید برونسی اجازه نداد در منزلش پهن شود
🔹عبدالحسین برونسی، در سال ١٣٢٢ در توابع تربت حیدریه بهدنیا آمد، او عبد صالح و عارف بالله بود و پس از چند بار تغییر شغل به علت شبههناک بودن کار و کمفروشی صاحبان مغازه، نهایتاً به شغل بنایی روی میآورد. با شروع جنگ او به سپاه پاسداران ملحق شده و فرماندهی تیپ جوادالائمه را برعهده میگیرد.
▫️شهید برونسی از فعالان سیاسی مخالف رژیم پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده، بهطوری که دندان های او را میشکنند و نهایتاً حکم اعدامش صادر میشود اما با وقوع انقلاب اجرایی نشده و نهایتاً در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله به شهادت میرسد.
اللهم عجل لولیک الفرج _˼
🔰شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ 18 جوادالائمه (علیه اسلام) در بیست و سوم شهریور ماه سال 1321 در گلبوعلياي كدكن تربت حيدريه به دنیا آمد. او از نخستین افرادی بود که در درگیریهای ضد انقلاب به کردستان اعزام شد و دشمن به قدری از او ترس داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد.
🔹 برونسی بعد از زیارت خانه خدا به مرحلهای از شهود رسیده بود كه زمان و مكان شهادت خودش را ميديد و سرانجام در عمليات بدر، در ۲۳ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارراه خندق به شهادت رسيد. پيكر شهيد برونسي بعد از شهادت مفقودالاثر بود تا این که در سال 1390 پیکرش کشف شد
یادش گرامی وراهش
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚˼
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
شماره آخرتلفنتچنده؟
برایاونشهید۵تاصلواتبفرست
1 شهید حاج قاسم سلیمانی
2 شهیدمحسنحججی
3 شهیدیحیی گرایلی
4 شهید سلطانعلی گرایلی
5 شهید شعبانعلی گرایلی
6 شهید یزدان سراجی
7 شهید مدافع حرم عباس کردانی
8شهیدمحمدحسینفهمیده
9شهیدمحمدابراهیم همت
0 شهیدان گمنام و خوشنام
کپیکنازثوابشجانمونی...😉
#ثواب_یهویی🌿
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
شفاعت و دعای شهیدان نصیب تون
دانلود دعای کمیل صوتی سید مهدی میرداماد.mp3
30.32M
🎵 پیشنهاددانلود👆
💠قرائت دعای کمیل
با صدای دلنشین سیدمهدی میرداماد
تعجیل درفرج آقاجان صلوات
🌸🌸👈التماس_دعا🌸🌸
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم جواد محمدی
روحش شادیادش گرامی باذکر صلوات
CQACAgQAAx0CVu8VSgACA_pikltvxy9pwF7iYakJ7WuC4Wb6awACiQgAAv_0mVA6B8_6kJBvxSQE.mp3
4.21M
شعری از حاج قاسم سلیمانی عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیلیپ سلام آقا....
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام