فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥کنایه داریوش ارجمند به علی کریمی: اگر کسی شدی بهخاطر همین وطن بود، حالا که رفتی آن طرف مرز چه شدی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥اونایی که به جای قرآن، کتاب حافظ میذارن تو سفره شون ببینن😁👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥وقتی حاج اقای راجی رفت زندان!!
💥هرچی انقلابی تر باشی، باید سطح مطالباتت بیشتر باشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین گفتگوی حجتالاسلام صدیقی پس از ماجراهای اخیر: در مجمع عمومی موسسه اعلام کردیم که تمام اموال متعلق به حوزه علمیه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 همیشه مجری های برنامه از مهمونا سوال میکردن
💥این بار مهمون برنامه اقای عزیز زاده کارگر روستایی حافظ قرآن یه سوالی کرد که همه توش موندن 😁
✍ خانم فردوس
#خاطرات_دفاع_مقدس
#ماه_رمضان
#رزمندگان_اسلام
#دفاع_مقدس
#قسمت_اول
سحری خوردن کنار آرپیجی و مسلسل، وضو با آب سرد و قنوت در دل شب توصیف ناشدنی است.
ربّنای لحظات افطار از پایان یک روزه خبر میداد، ربّنایی که تمام وجود رزمندگان مملو از حقانیت آن بود.
بچهها با اشتیاق فراوان برای نماز مغرب و عشا وضو میگرفتند، ماشین توزیع غذا به همه چادرها سر میزد و افطاری را توزیع میکرد.
سادگی و صمیمیت در سفره افطار ما موج میزد و ما خوشحال از اینکه خدا توفیق روزه گرفتن را به ما هدیه داده بود سر سفره مینشستیم و بعد از خواندن دعا با نان و خرما افطار میکردیم.
#ادامه_دارد ...
راوی :
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محمدی
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
یادشهداکمترازشهادت نیست
تلنگر
دیروز
امروز
تقدیم به زخم و سکوت و صبر مردان حقیقی جنگ
آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند
دیروز روز فدا شدن بود ، امروز روز فدایت شوم
دیروز با هم به دشمن می زدیم ، امروز برای هم می زنیم
دیروز برای #دین روی مین می رفتیم
امروز برای کابین روی #دین می رویم
دیروز در اوج #گمنامی پاتک می زدیم
امروز برای #شهرت و مقام «ج .ف. ت. ک»
دیروز جزیره #مجنون را دیوانه کردیم
اما... امروز #مجنون جزیره ایم...
آنجا برای #شهادت سبقت می گرفتیم
اینجا برای ریاست
آنجا همه چیز #صلواتی بود...
اینجا همه چیز قروقاطی...
آنجا با #خدا دست می دادیم
اینجا #خدا را از دست می دهیم...
آنجا همه چیز را با #خدا میخواستیم
اینجا همه چیز را با #خدعه
دیروز روز #تفنگ بود و جنگ
امروز روز فهم است و #فرهنگ
#التماس_دعای_تفکر
ارسالی از اعضای محترم 👆👆👆👆👆
برا سلامتی و حاجت روایی و
عاقبت بخیری عزیزان ارسال کننده
پست های معنوی صلوات🤲
ممنونم ازلطف و حمایت شما عزیزان
منتظر ارسالیهای زیباتون هستیم
لطفا به این آدرس ارسال کنید
👇👇👇👇👇👇👇
@mahdi_fatem313
«تصادف خودروی سردار سلیمانی»
جلب رضایت خدا با گذشت از حق خود
راننده حاجی میگفت در مسیر فرودگاه امام خمینی بودیم. پرایدی منحرف شد و با ما تصادف کرد. پراید صددرصد مقصر بود. بعد از برخورد از سمند پیاده شدم و از حاجی خواستم اجازه دهد که به پلیس زنگ بزنیم اما حاجی به شدت با من برخورد کرد و با جذبه گفت؛ «مقصر تو هستی!»
گفتم: «پراید مقصر است!» اما سردار اصرار میکند که مقصر تویی و باید خسارت راننده پراید را پرداخت کنیم. راننده پراید که خودش هم متحیر شده بود، خوشحال از این اتفاق و مهربانی، خسارت را گرفت و رفت. به حاج قاسم گفتم چرا گفتی من مقصرم؟ مقصر راننده پراید بود!
شهید سلیمانی جواب داد: «عزیز من! ما الان کجا میرویم؟ به سوریه میرویم. به دل آتش. اما این راننده پراید نانآور خانواده است و با همین ماشین رزق خانوادهاش را تأمین میکند. ما مبلغ خسارت را به او پرداخت کردیم و او را خوشحال کردیم و برای ما خیر است و صدقه راه است. تازه اگر ما در سوریه کشته شویم معلوم نیست در زمره شهدا قرار بگیریم. باید گذشت کنیم و به خاطر عملمان خداوند به ما عنایتی کند.»
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
35.mp3
8.87M
#کتاب_صوتی
#پوتین_قرمزها
#خاطرات
#مرتضی_بشیری
💐 #قسمت35💐
کپی و استفاده از صوت با ذکر صلوات ، بلامانع است
یادشهداکمترازشهادت نیست
هدیه به امام زمان عج الله
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
💐#مجید_بربری
#قسمت_58
وقتی خواستم نیسان رو بفروشم،خلافیش یک میلیون و ششصد هزار تومان شده بود،بابت مدتی که دست مجید بود.بهش گفتم:میخوام ماشین رو بفروشم،خلافیش رو هم گرفته م.
_خب به من چه؟
_یه ساله که دست تو بوده.اینقدرم خلافیش شده!
_چرا به من میگی؟
_یه ساله دست تو بوده.نزدیک دو میلیون خلافی داره!
_به من ربطی نداره.خودت ببر بده!
وقتی مجید شهید شد،من و مهرشاد دوره افتادیم ببینیم به کسی بدهکار است یا نه.حاج مسعود اولین نفر بود.وقتی رفتم پول قلیون های مجید رو حساب کنم،گفت:
_قهوه خونه من،مال مجیده.من بهش بدهکارم.مجید میاومد،دویست نفر هم دنبالش می اومدن.
بعدا فهمیدم که حاجی از مجید پول نمی گرفته و مجید هم پول نمی داده.یه بار مهرشاد آپاندیسش درد گرفت و رفت بیمارستان عمل کرد.گاهی من می رفتم پای تختش،گاهی هم مجید.یه روز مجید رفت و من هم بعدش رفتم.از راهرو سمت اتاق مهرشاد می رفتم،به جای بوی الکل و آمپول و داروها،بوی تنباکوی ی میوه ای به مشامم خورد.تعجب کردم.فکر کردم احتمالا این بو،از قهوه خونه توی دماغم مونده.هرچی به اتاق مهرشاد نزدیک تر می شدم،بوی تنباکو بیشتر میشد.حدس هایی میزدم،ولی گفتم با چشم خودم ببینم.از لای در اتاق که نگاه کردم،دیدم دود و دمی که توی بیمارستان راه افتاده،کار مجیده.دوتایی،دایی و خواهرزاده در اتاق رو بسته بودند و قلیون می کشیدند.مجید قلیون رو کنار یکی از تخت ها گذاشته بود و به یه بیمار دیگه،که پاش شکسته بود،گاهی یه پک میداد،تا به قول خودش؛((بزنه به بدن!)).از این کارها زیاد میکرد،ولی هیچ وقت اطراف مواد مخدر نرفت.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
💐#مجید_بربری
#قسمت_59
زمستون سال هشتاد و نه،آبجی مریم زنگ زد.نگران بود و با گریه سرم داد می کشید؛
_حسن کجایی؟خودت رو برسون!مجید رو دیدم با چندتا از مواد فروش ها،بگو و بخند راه انداخته بود.بدبخت شدم،حالا چه خاکی به سرم بریزم !
_آبجی این حرفا نیست!مجید اهل هرکاری باشه،دور این یه قلم خلاف نمیره.حالا یه سلام و علیکی باهاشون کرده،دلیلِ معتاد شدن نمیشه.
_داداش!گفت من از این به بعد،با همین ها نشست و برخاست دارم،تا شماها اینقدر به من گیر ندید!
_من از بچه ها می پرسم ببینم،با کی نشست و برخاست داشته.هر کی بخواد تو فکر معتاد کردن مجید باشه،زنده ش نمیذارم.سلام منو هم بهش برسون.بگو خونت پای خودته!تا خیال نکنه هر غلطی که دوست داشته باشه،میتونه بکنه و کسی هم کاری به کارش نداره.
_تو رو خدا داداش یه کاری بکن.
_از بس بهش گیر میدی،شاید میخواسته تو رو حرص بده.
یه تکونی خورده بودم البته.پیش خودم گفتم:نکنه مجید رو معتادش کنن!تلفن را برداشتم و به هرچی مواد فروش یافت آبادی بود،زنگ زدم.به آدم هایی که بعدها،یکی دوتایشان حبس ابد خوردن و یکیش هم اعدام شد.ازشون می پرسیدم؛کی جرأت کرده با خواهرزاده م بشین پاشو راه بندازه و معتادش کنه؟از بین اون چهل پنجاه نفر،هیچ کدومشون جرأت نداشتند بگن با مجید برو و بیا دارند.تا دو سه روز مجید جلو چشمم آفتابی نمیشد. دستم آمد؛مجید فقط یه سلام و علیکی با اونها داشته و تمام.هیچی هم در کار نبوده.اونم برا این که آبجیم کمتر بهش گیر بده.چند روز بعد سوار ماشین مهرشاد بود. سر میدون بهش رسیدم،با ماشین پیچیدم جلوش.ماشین رو روشن گذاشتم و پریدم بیرون.تا از ماشین پیاده شد،گرفتمش و یه کشیده آب دار خوابوندم تو گوشش.جیکش در نیومد.نخواست سیلی را پس بده.اخلاقش همین بود؛توی دعوا ،من یا مهرشاد هرقدر که سرش داد می زدیم،واسه این که دعوا ختم به شرّ نشه،صداش در نمیاومد.بعدِ اون روز،نه دیدم و نه شنیدم که با موادفروش یا آدم معتاد ،خیلی صمیمی بشه.اما نگفته نمونه؛دست جماعت معتاد رو،به هر طریقی که می تونست ،می گرفت تا شاید ترک کنند.پول دستی نميداد که خرج مواد کنند.اما کمک های دیگری میکرد،توی یکی از غذاخوری ها حساب دفتری داشت.سپرده بود به چندتا معتاد ؛بعضی از شب ها به حساب مجید،برن اونجا غذا بخورن.گاهی شب ها هم چند پرس غذا میگرفت و در خونه ی فقرا میفرستاد و آخر ماه که میشد،همه را با غذا خوری حساب می کرد.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشاپیش سال نو مبارک 😍🌸🌿
نماد "سینهای" هفتسین:💐
سنجد: عشق، فرزانگی، زایش💕
سیب: زیبایی، سلامت💛
سبزه: تولد دوباره، حیات نو🍃
سمنو: ثروت، فراوانی، وفور💰
سیر: تندرستی😇
سرکه: صبر، عقل🌹
سماق: صبر، بردباری🌹
1618636745_W1dY2.mp3
1.56M
دعای ربنا
کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو
اللهم عـــــــــــجل لولیک الفرج
الـــــــــــــــتماس دعای فــــــــرج آقا جانم
1دعایرمضان۩ياعَلِيُّيَاعَظِيم۩موسویقهار.mp3
374.4K
1️⃣ يا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيم
🔶🎙 با نوای قاسم موسوی قهار 💠
دعای بعد از هر نماز در ماه رمضان 🌙
از خواننده التماس دعا دارم
اللهمعجـللولیڪالفـرج
2دعارمضان۩اللَّهُمَّأَدخِلعَلَىأَهلِالقُبُورِالسُّرُور۩موسویقهار.mp3
2.05M
2️⃣ اللَّهُمَّ أَدخِل عَلَى أَهلِ القُبُورِ السُّرُور
🔶🎙 با نوای قاسم موسوی قهار 💠
دعای بعد از هر نماز در ماه رمضان 🌙
از خواننده التماس دعا دارم
اللهمعجـللولیڪالفـرج