eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 هنگام ذبح ، اگر حیوان را رو به قبله نکنند چه حکمی دارد؟ ✅ اگر عمداً حيوان را رو به قبله نكند حيوان حرام مي شود ولي اگر فراموش كند يا مسأله را نداند يا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. 🏷پی نوشت: توضیح المسائل مراجع ، مسئله 2594 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی قهرمان پرافتخار 👇👇👇👇
شهید بزرگوار بلال ابراهیمی آقچائی🌻 تاریخ ولادت: 1347/1/1 محل ولادت: اردبیل تاریخ شهادت: 1367/4/4 محل شهادت: کوشک مزار: بهشت زهرا(س) قطعه: 50 ردیف: 59 شماره: 13 یادشهداکمترازشهادت نیست امنیت اتفاقی نیست مدیون قطره قطره خون شهدائیم قدر دان خون شهدا باشیم ادامه دهنده راه شان باشیم صلوات یادت نره رفیق شهدایی 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰مختصری از زندگینامه شهید بلال ابراهیمی آقچائی 💐🍃يكم فروردين ۱۳۴۷، در شهرستان اردبيل ديده به جهان گشود. پدرش اميرقلی و مادرش عارفه نام داشت. تا مقطع راهنمایی درس خواند. كفاشي مي‌كرد. سال ۱۳۶۵ ازدواج كرد و صاحب یک پسر شد. سال ۶۶۱۳ با عضویت در ارتش به جبهه اعزام شد و در چهارم تير ۱۳۶۷، با سمت تك‌تيرانداز در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر وي را در بهشت‌زهراي تهران به خاك سپردند. (ایشان در تاریخ ۱۳۶۷ مفقودالاثر شد و پس از پنج سال خبر شهادتش را به خانواده اش اطلاع دادند و در سال ۱۳۷۷ پیکر پاکش رجعت میکند) روحش شاد و یادش جاودان صلوات یادت نره رفیق 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷خاطرات از دوست صمیمی شهید بلال ابراهیمی: °•[🕊🌤♥️]•° ما از کودکی باهم بزرگ میشدیم و بیشتر اوقاتمان به بازی فوتبال باهم میگذشت تا اینکه اقا بلال ابراهیمی درس را رها کرد و مشغول به کار در تولیدی کفش شد اما رفاقت ودوستی ما همچنان ادامه داشت هرچند که همدیگر رو کمتر میدیدیم یه روز که خیر خواهیش مثل همیشه برام گل کرده بود،پیشنهاد داد، همکار ایشون باشم ،منم خوشحال که بازم باهم خواهیم بود او هم خیلی هوام رو داشت ، هرگاه احساس میکرد من رشد و ترقی کردم و کارفرما در پرداخت حقوقم کم میگذاشت از من دفاع میکرد تا بحقم برسم، ولی روزگار بازی دیگری در سر داشت اومتاهل شده بود و من مجرد بودم و ایشان باید دیگر بیشتر بفکر خانواده ی تاز ه تشکیل شده ی خودشون میبودند از اینرو همیشه دلتنگ ایشون می شدم با اینکه همچنان همکار بودیم چون که مثل قدیمها وقت خالی نداشت. باز هم روزگار ارام و قرار نداشت درپی تحول و دگر گونی اساسی بر امد و بر زبان اقا بلال جملاتی جاری شد که حکایت از تصمیم قطعی اقا بلال بود یه روز بهم گفت: علی جان من میخوام برم سربازی تو بجای من کار کن و این ابزار های کاری من هم، امانت پیشت باشه ان شاء الله بعد از خدمت میام پس میگیرم ما هر ادله ای اوردیم که الان نرو، این تصمیم روبگذار برای وقتی دیگه فایده نداشت و فاصله ها و تحولات رقم خورد و او رفت مرا چشم به راه بی بازگشت خود گذاشت اون کارگاه دیگه مثل زندان بود برای من من و بلال فاصله ها ی دوری رو با ارسال نامه ی پی در پی بهم کم و کمتر میکردیم حالا دیگه گل پسر اقا بلال بدنیا امده بود و را ه هم میرفت و اقا بلال با شدت زاید الوصفی مسعود پسرش رو دوست داشت چون مجرد بودم و خیلی این حس رو درک نمیکردم به مسعودحسادت میورزیدم همواره اقا بلال رو تهدید میکردم فلانی یه روز چشم باز خواهی کرد و خواهی دید که مسعود جانت دزدیده شده ، اما روزگار جوری چرخید که دل و دماغ این شوخی برام مهیا نشد چون دیگر از اون دوست عزیزم نامه ای دریافت نمیکردم وخانواده ی بشدت عاطفیش به خودی خود مضطرب و نگران بودند به هر دری میزدند تا شاید اطلاعی هرچند اندک از عزیز دلشون پیدا کنند. پدر بزرگوارشون هم یه سری به جبهه جنگ زد بی نتیجه بود، من در اینروزها انقدر نامه براش فرستادم که تعدادش یادم نیست نامه های تند وتوام با سرزنش و عصبانیتم که چرا به فکر خانوادت نیستی چرا نامه نمیفرستی چرا فلان چرا بهمان غافل از اینکه عزیز دل من دیگر دریافت کننده ی نامه هایم نبود و کسی از سرنوشتش اطلاع نداشت به بعضی ازفیلم‌های کم کیفیت سلیب سرخ که اسرای ایرانی را نمایش میداد دل خوش میکردیم و بدنبال یوسف گم شده ی خودمان بودیم و هر تصویر مشابه را یوسف خود میپنداشتیم تصاویر ، کیفیت امروزی را نداشتند و بر روی نوار ویدیویی ضبط شده بودند و فیلمها بسیار دست بدست میشد در بین خانواده های بلا تکلیف خانواده های که نمیدانستند دلبندانشان اسیرند مفقودند یا شهید ، در این اثنا منهم دیگر سرباز شده بودم و چون کمی سواد مناسب اون روزگار رو داشتم میتونستم به بعضی از لشکرها دسترسی اطلاعاتی داشته باشم از اینرو در پی سرنوشت بلال عزیزم بود اما هرچه قدر من تلاش میکردم کمتر نتیجه میگرفتم. یادمه مادرم یه روز تلفنی بهم گفت که اسرا دارن آزاد میشن و برمیگردند ایران، از این رو کوچه رو اذین بستن، قراره بیاد منم همون روزا مرخصی گرفتم اومدم تهران دیدم سر کوچه بنر زدن و بازگشت دوستم رو خوش امد گفتند منهم با همون سر و وضع خاک و خولی به عشق دیدنش ترجیح دادم اول اقا بلال رو ببینم و بعد برم خونه خودمون با اینکه بسیار دلتنگ خانواده بودم دستم رفت روی زنگ خونشون پدر بزرگوارشون در رو باز کرد روبوسی کردم با عجله گفتم اقا بلال خونس با نا امیدی تمام گفت نه انقدر نه گفتنش سنگین و واضح بود که ساک سنگینم رها شد و از دستم افتاد اومدم خونه مادرم میگفت اشتباهی رخ داده اطلاع غلط دادن ، دوسال خدمت من تمام شد ولی ا ز دوستم هیچ خبری نشد همه پذیرفتیم که دیگه مفقودالاثر شدن اما من همچنان از کانالها ی متفاوتی پیگیر بودم یه دوستی داشتم که به اطلاعات و به خاطرات ازادگان دسترسی داشت و به جد ازش خواسته بودم از وضع اقای بلال ابراهیمی برام جستجو بکنه جمعه شبی زنگ خونه ی ما بصدا در اومد رفتم به درب خانه... ادامه👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدم دوست مطلع از اخبار اسرا امده دلم غرق شادی بود منتظر بودم خبر خوش بده کاغذی رو از جیبش بیرون اورد ازمن اسم و فامیل کامل بلال جان رو پرسید خیالش راحت که شد گفت ایشون داخل تانک بر اثر اثابت مستقیم گلوله بشهادت رسیدن راوی خبر یکی از اسرای ازاده بود که این اطلاعات رو به بنیاد شهید منتقل کرده بود وای چه خبری بود نمیدانستم با این خبر چه کنم همه اهل خونه به گریه افتادیم جرات اعلام نداشتم ، خبر محرمانه بود نباید لو میدادم ، این راز سنگین سالها عذابم داد تا اینکه بنیاد شهید شهادت برادر عزیزم را رسماً به خانواده ی منتظر و زجر کشیده ی ایشان اطلاع داد، خیلی وقتها بیاد ابزار امانتی رفیقتم می‌افتادم دوست داشتم که این امانت را به خانواده اقا بلال برگردونم ،از آنجا که دوس نداشتم ناراحتشون کنم، پا پس میکشیدم و این سنگینی را تحمل میکردم روزانه و دائما از اون ابزارها استفاده میکردم تا اینکه، ۲۵ پاییز دیگر گذشت روزی از روزهای پر مشغله کاری تلفن همراهم زنگ خورد صدای مهربان مرد جوانی که صمیمانه مرا عمو میخواند کنجکاوم میکرد عجله داشتم بدانم که اوکیست نشانیم را گرفت خیلی منتظرم نگذاشت وقتی با چهره زیبا و معصوم این جوان روبرو شدم دریافتم این همان مسعود کوچولوی منه که حالا در آغوشم تحت فشار جای گرفته، چشمانم پر از اشک شد ولی نبارید جه جوان رشید و زیبابی ... ملاقات ما چند بار تکرار شد فرصتی فراهم شد تا ابزار امانتی پدر را به فرزند غیورش برگردانم و ایشان مثل عتیقه ای با ارزش و دوست داشتنی حس وابستگیش را در همان لحظه به ابزار و یادگار پدر نشان داد و همون شب هم احساسات زیبا و خاص خودش رو نسبت به دسترسی به ابزار پدر بعد از سالهای مدید در فضای مجازی به دید همگان به نمایش گذاشت. اگر راستش رو بخواهید بعد از رفتن ابزار انگار تازه فهمیدم که دلم با ابزار رفت. قبلا بارها و بارها خواسته بودم این وسایل را بنحوی به وارثانش برگردانم یاد شدت و حدت احساسات این خانواده می‌افتادم و منصرف میشدم و راضی نمیشدم منهم داغشان را تازه کنم ولی حالا این فرصت فراهم شده بود و همه ابزار را جمع جور و بسته بندی کردم وبه اقا مسعود دادم بحز چکش که اگه میدادم اون روز لنگ میشدم به مسعود گفتم که برای گرفتن اخرین یادگاری پدر فردا بیاد تا من ابزاری ( چکش) برای خودم تهیه و جایگزین کنم قرارها گذاشته شد ولی فردای انروز مسعود جان نیامد تماس گرفتم و گفتم بیا چکش پدر را ببر قول داد که سر فرصت میاد ولی بازهم نیامد تا اینکه نشانی محل کارش را گرفتم راستی یادم رفته بود بگم اقا مسعود دیگه یه جورایی هم صنف ما شده بود از همین رو محل کارش به ما نزدیک بود رفتم و اخرین امانتی پدر را هم تحویل دادم وکلی احساس ارامش و راحتی میکردم فردای انروز دیدم مسعود اومد به کارگاه ما اما حالش مثل روزهای قبل نبود کمی پکر و گرفته بنظر میومد دیدم چکشی که دیروز بهش داده بودم ، رو باز پس اورده باتعجب گفتم این چیه؟ گفت پیش خودت باشه قبول نکردم ونشان دادم که مشابه اون ابزار رو خریدم و جایگرین کردم ازمن اصرار و از او انکار علت پافشاریش رو پرسیدم یک جمله گفت و مو به تن من سیخ شد گفت عموجان من پدر را ندیدم و هیچ خاطره ای از او ندارم منتهی بعد از گرفتن ابزارها شب پدرم بخوابم امد و با حالت ملامت و سرزنش این جمله را بمن گفت: مرد حسابی چرا ابزار را از این مرد پس گرفتی مگه تو داده بودی که گرفتی مگه ندیدی این مرد با اون ابزار برای خانوادش نون در میاره مسعود در ادامه گفت: با جون دل میگم حداقل این چکش رو شما یادگاری از طرف پدرم داشته باشید او رفت ولی کلمه " مرد حسابی " که از دهان مسعود بیرون امده بود منو تکان داد وحالم رو دگرگون میدونید چرا؟؟ چون این کلمه تیکه کلام اقا بلال بود که زیاد استفاده میکرد واین خواب واقعا رویای صادقه بود که تکانم داد. راوی : دوست صمیمی شهید ،دوست علی شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 💥ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند ماهمه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم ..... عشق را هم امید را هم کرامت را هم شجاعت را هم عزت را هم وهمه ی آنچه را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده اند ما به چشم خود دیدیم ،ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم ...🕊 یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆 ‎‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
❤️ 🔹خواهر شهید ابراهیم هادی تعریف میکرد که: یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ️طرف نمازخوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد... 🔹اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزدتر نکنیم.
💢شش درس از شش شهید :🌷 شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم. :🌷 به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه. :🌷 ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم. :🌷 شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند. :🌷 سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. :🌷 در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید. اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥«طرح نور» طرحیه که پلیس برای مقابله با پدیده‌ی شوم کشف داره انجام میده و الحمدلله بسیار هم موفق بوده این بسیار مهم است که ما مردم، حمایتمون رو از پلیس نشون بدیم و اونها رو دلگرم کنیم تا با قوت بتونن این زحمت رو بکشن 🔴لطفا تماس بگیرید
ارسالی از اعضای محترم 👆👆👆👆👆 برا سلامتی و حاجت روایی و عاقبت بخیری عزیزان ارسال کننده پست های معنوی صلوات🤲 ممنونم ازلطف و حمایت شما عزیزان منتظر ارسالیهای زیباتون هستیم لطفا به این آدرس ارسال کنید 👇👇👇👇👇👇👇 @mahdi_fatem313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای هم اسم ارباب مظلوم ♥️ثارالله ♥️ تولدت مبارک شما الگوی جوانان هستید شهید_سید_ثارالله_موسوی ۱۳۶۲/۲/۱
نگرانی رسانه‌های بین المللی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 اگه هنوز نمیدونی مشکل ما با اسرائیلیا چیه این ویدیو رو ببین 💥یک دقیقه وقت بذاری متوجه ریشه دشمنی صهیونیست ها با ما ایرانیا میشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🔴انتقاد مجدد استاد محمد شجاعی از وضعیت بد بی حجابی در جامعه 🚨وضعیت نابهنجار جامعه نتیجه‌ی جاه‌طلبی مسئولین است. 🚨دل فریبی و طلاق را شما خانم‌های بدحجاب در جامعه بوجود می آورید