eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
24.2هزار ویدیو
125 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
@Menbaraali-سه دقیقه در قیامت 15.mp3
33.13M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پانزدهم * اوصاف ملائکه *هیچ چیز بدون حضور ملائکه در عالم رقم نمی‌خورد *استغفار ملائکه به چه معناست؟ *ملائکه به کدام عالم تعلق دارند؟ * دسته‌بندی ملائکه در کتاب وسائط مرحوم علامه طباطبایی (ره) -1. ملائکه واسطه فیض _ اولین جلوه کثرتی حق تعالی، اهل بیت هستند - دومین جلوه کثرتی حضرت حق، ملائکه هستند - بهشت و جهنم، نور و نار است - 2. ملائکه عالیین - عرش مقام قضا و قدر است - رزقی که به عالم ماده می‌آید، در کجا منبث می‌شود؟ - قضا و قدر یک امت به واسطه فرد - تفاوت ملائکه و انسان - 3. ملائکه عابدین * مثالی جالب از جبر و اختیار 📅98/12/02 ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظه ای با رمان شهدایی 👇👇👇
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 ✅ فصل شانزدهم   فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می‌گفت: « آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه‌ها زدندش. خلبانش هم اسیر شده. » گفتم: « پس تو می‌گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می‌کنم. » گفت: « دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی‌خواستم بچه‌ها هم بترسند. » 💥 کم‌کم همسایه‌های زیادی پیدا کردیم. خانه‌های سازمانی و مسکونی گوشه‌ی پادگان بود و با منطقه‌ی نظامی فاصله داشت. بین همسایه‌ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج‌آقا سمواتی هم بودند که هم‌شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می‌خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می‌شدیم. صبحانه‌ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می‌خوردیم. کمی به بچه‌ها می‌رسیدیم و آن‌ها را می‌فرستادیم توی راهرو یا طبقه‌ی پایین بازی کنند. ظرف‌های صبحانه را می‌شستیم و با زن‌ها توی یک اتاق جمع می‌شدیم و می‌نشستیم به نَقل خاطره‌ و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی‌آمدند. 💥 ناهار را سربازی با ماشین می‌آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می‌شنیدیم، قابلمه‌ها را می‌دادیم به بچه‌ها. آن‌ها هم ناهار را تحویل می‌گرفتند. هر کس به تعداد خانواده‌اش قابلمه‌ای مخصوص داشت؛ قابلمه‌ی دو نفره، چهار نفره، کمتر یا بیشتر. یک روز آن‌قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم. او هم به گمان این‌که ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پیگیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم، خبری از غذا نشد. آن‌قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند. 💥 یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم. گوشه‌ی پتوی پشت پنجره را کنار زدم. سربازها وسط محوطه داشتند رژه می‌رفتند. خوب که نگاه کردم، دیدم یکی از هم‌روستایی‌هایمان هم توی رژه است. او سیدآقا بود. در آن غربت دیدن یک آشنا خوشایند بود. آن‌قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند. شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم، دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: « چشمم روشن، حالا پشت پنجره می‌ایستی و مردهای غریبه را نگاه می‌کنی؟! » دیگر پشت پنجره نایستادم. 💥 دو هفته‌ای می‌شد در پادگان بودیم. یک روز صمد گفت: « امروز می‌خواهیم برویم گردش. » بچه‌ها خوشحال شدند و زود لباس‌هایشان را پوشیدند. صمد کتری و لیوان و قند و چای برداشت و گفت: « تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور. » پرسیدم: « حالا کجا می‌خواهیم برویم؟! » گفت: « خط. » گفتم: « خطرناک نیست؟! » گفت: « خطر که دارد. اما می‌خواهم بچه‌ها ببینند بابایشان کجا می‌جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده. » 💥 همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می‌زد، ناراحت می‌شدم و به او پیله می‌کردم؛ اما این‌بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. 💥 بعد از این‌که از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اُورکتی به من داد و گفت: « این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، این‌جا را به آتش می‌بندد. » بچه‌ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: « مامان بابا شده! » صمد بچه‌ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: « بچه‌ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی‌گذارند جلو برویم. » 💥 همان‌طورکه جلو می‌رفتیم، تانک‌ها بیشتر می‌شد. ماشین‌های نظامی و سنگرهای کنارهم برایمان جالب بود. صمد پیاده می‌شد. می‌رفت توی سنگرها با رزمنده‌ها حرف می‌زد و برمی‌گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می‌رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه‌ها و خاک‌ریزهایی را نشانمان داد و گفت: « آن‌جا خط دشمن است. آن تانک‌ها را می‌بینید، تانک‌ها و سنگرهای عراقی‌هاست. » 💥 نزدیک ظهر بود که به جاده‌ی فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاک‌ریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه‌ی کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه‌ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. 🔰ادامه دارد...
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 ✅ فصل شانزدهم 💥 رزمنده‌های کم‌سن و سال‌تر با دیدن من و بچه‌ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می‌زدند و سمیه را بغل می‌گرفتند و مهدی را می‌بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می‌پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره‌ی کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب‌ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه‌ها که گرسنه بودند، با ولع نان و تن‌ماهی می‌خوردند. 💥 بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی‌ها افتاده بود، نشانمان بدهد. طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه‌ها معرفی می‌کرد و درباره‌ی عملیات‌ها حرف می‌زد که انگار آن‌ها آدم بزرگ‌اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده‌اند. 💥 موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می‌رفت، حس بدی داشتم. گفتم: « صمد! بیا برگردیم. » گفت: « می‌ترسی؟! » گفتم: « نه. اما خیلی ناراحتم. یک‌دفعه دلم برای حاج‌آقایم تنگ شد. » 💥 پسربچه‌ای چهارده پانزده‌ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می‌کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: « مادر بیچاره‌اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی‌ها توی این تاریکی چه‌کار می‌کنند؟! » محکم جوابم را داد: « می‌جنگند. » بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: « بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم. » حوصله نداشتم. گفتم: « ول کن حالا. » توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه‌ها گرفت و گفت: « چرا این‌قدر ناراحتی؟! » گفتم: « دلم برای این بچه‌ها، این جوان‌ها، این رزمنده‌ها می‌سوزد. » گفت: « جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه‌مان این است، دفاع. شما زن‌ها هم وظیفه‌ی دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان‌ها. اگر شما زن‌های خوب نبودید که این بچه‌های شجاع به این خوبی تربیت نمی‌شدند. » گفتم: « از جنگ بدم می‌آید. دلم می‌خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند. » گفت: « خدا کند امام زمان (عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم. » با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره‌ها و توپ‌ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: « این‌ها بچه‌های من هستند. همه‌ی فکرم پیش این‌هاست. دلم می‌خواهد هر کاری از دستم برمی‌آید، برایشان انجام بدهم. » 💥 تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می‌کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می‌گفتم: « حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چه‌طور نگهبانی می‌دهد و چه‌طور شب را به صبح می‌رساند. » فردای آن روز همین ‌که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن‌قدر توی رختخواب می‌ماندم تا صمد نمازش را می‌خواند و می‌رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را با صمد خواندم. 💥 بعد از نماز، صمد مثل همیشه یونیفرم پوشید تا برود. گفتم: « کاش می‌شد مثل روزهای اول برای ناهار می‌آمدی. » خندید و طوری نگاهم کرد که من هم خنده‌ام گرفت. گفت: « نکند دلت برای حاج‌آقایت تنگ شده... . » گفتم: « دلم برای حاج‌آقایم که تنگ شده؛ اما اگر ظهرها بیایی، کمتر دلتنگ می‌شوم. » 💥 در را باز کرد که برود، چشمکی زد و گفت: « قدم خانم! باز داری لوس می‌شوی‌ها. » چادر را از سرم درآوردم و توی سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم‌های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه‌ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان‌ها را شستم و بچه‌ها را فرستادم طبقه‌ی پایین بازی کنند. 💥 در طبقه‌ی اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه‌ها می‌فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می‌شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می‌رسید. بچه‌ها از آن‌ها بالا می‌رفتند. سر می‌خوردند و این‌طوری بازی می‌کردند. این تنها سرگرمی بچه‌ها بود. 🔰ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مدیون مردمیم... 💥هشدارهای حاج قاسم خطاب مسئولان برای فاصله نگرفتن از مردم و عدم تفکیک مذهبی از غیرمذهبی 💥شهید سلیمانی: ما با مردم کم حرف میزنیم!
🔴 ﺷﺎﺀﻥ ﻧﺰﻭﻝ ﺁﻳﺎﺕ ﭘﻮﺷﺶ ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ ﻣﺪﻳﻨﻪ، ﺯﻧﻰ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻳﺒﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺭﻭﺳﺮﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﻭ ﺑﻨﺎ ﮔﻮﺷﺶ ﭘﻴﺪﺍ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﻛﻮﭼﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ. ﺁﻥ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﻳﺒﺎ ﺳﺨﺖ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎﻯ ﺁﻥ ﺯﻳﺒﺎ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻧﺶ ﻏﺎﻓﻞ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ. ﺁﻥ ﺯﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﻮﭼﻪ ﺍﻯ ﺷﺪ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺭﻓﺖ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻳﺎ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺳﺎﺧﺖ، ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺟﺎﺭﻯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﺮﺽ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻳﻪ ﻣﺒﺎﺭﻛﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ: ( (ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﺑﻪ ﻣﺆ ﻣﻨﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﺎﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻋﻮﺭﺗﻬﺎﺷﺎﻧﺮﺍ ﻧﮕﺎﻫﺪﺍﺭﻧﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ - ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ - ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﺎﺷﺎﻧﺮﺍ ﻓﺮﻭ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻋﻮﺭﺗﻬﺎﺷﺎﻧﺮﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ ﺯﻳﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ - ﻣﮕﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺁﻣﺪ - ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺴﺎﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺭﻭﺳﺮﻳﻬﺎ ﻭ ﻣﻘﻨﻌﻪ ﻫﺎﺷﺎﻧﺮﺍ ﺑﺮ ﮔﺮﻳﺒﺎﻧﻬﺎﺷﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﭘﻴﺮﺍﻳﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺴﺎﺯﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻮﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﭘﺪﺭﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺷﻮﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﺯﻧﺎﻧﺸﺎﻥ، ﻳﺎ ﻣﻤﻠﻮﻛﺎﻥ، ﻳﺎ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻠﻪ، ﻳﺎ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻴّﺰ) ) (۱) ۱-ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺣﺠﺎﺏ، ﺻﺤﻔﻪ 138 - 137 داستان های استاد مرتضی مطهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
📚« کفم برید » این ضرب المثل رو شنیدین ؟ «کف» اینجا یعنی کف دست و اشاره داره به ماجرای یوسف و زلیخا که وقتی یوسف وارد میشه زن‌ها مات و مبهوت میشن و جای ترنج «کف» دستشون رو میبرن ! 🍆بادنجان دور قاب چین در دوران ناصرالدین شاه، بزرگان و رجال سیاسی برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه، به آشپزخانه‌ی شاهنشاهی می‌رفتند و چهار زانو برزمین می‌نشستند و مانند خدمه‌های آشپزخانه مشغول پوست کندن بادنجان می‌شدند، یا آن که بادنجان‌ها را پس از پخته شدن در دور و اطراف قاب‌های آش و خورش می‌چیدند. این رجال سیاسی حساب کار را طوری داشتند که شاه حتماْ بتواند آنان را هنگام سرزدن به چادرها در حال بادنجان دور قاب چیدن ببیند و در این کار دقت و سلیقه‌ی بسیار به کار می‌بردند، تا شادی خاطر شاه فراهم آید! از آن زمان به بعد به افراد چاپلوس بادنجان دور قاب چین می‌گویند. سبزی پاک‌کن هم به همین معنی استفاده می‌شود.
ســــــــلام خدمت اعضای محترم مـــــــــهمان عزیز امشب ما 👇👇👇 شــــــــــهید منوچهر سعیدی هستند عاشقانه_شهدا مردم_داری شهید_والامقام منوچهر_سعیدی منوچهر ساعت یازده شب زنگ زد، گفت: داداش امیر بیا، باید جایی بریم، مسیرش دوره نمی‌خوام تنها برم، گفتم مگه کجا میخوای بری؟ گفت: شهر ری، با موتور رفتیم خانه یک پیرزن و پیرمرد سالخورده سیستم گرمایشی آنها از کار افتاده بود، بعد از مدتی مشکل را برطرف کردیم و برگشتیم، در راه گفتم: داداش، تو چه تعهدی داری که نصف شب این همه راه رو می‌کوبی واسه کـار مردم، بدون این که دستمزدی دریافت کنی؟ منوچهر گفت: این‌ها پدر و مادر شهید هستند اگه پسرشان زنده بود، به ما احتیاج پیدا نمی‌کردند، پس ما وظیفه داریم به آنها کمک کنیم ما در قبال شهدا مدیونیم. یاد شهدا کمتر از شهادت نیست شادی روح امام و همه ی شهدای عزیز خاصه مهمان امشب مون دسته گل صلوات هدیه کنیم خدایاازعمرم بگیربرعمر رهبرم بیفزا کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عــــــــجل لولیک الفرج الـــتماس دعای فــــرج آقا جانم
1_866577295.mp3
29.68M
صوتی حدیث کساء اللهمَّ عجل لولیک الفرج التماس دعای خیر و ظهور
4_809408512739246096.mp3
3.07M
حدیث کسا گوش کنید با صدای حزین میرداماد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست
اعمال قبل ازخواب🌷🌸🌹 آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم *1. ثواب ختم قرآن ببرید* با خواندن ٣ بار سوره توحید 💠🌹💠 *2. پیامبران را شفیع خود گردانید* با ۱ بار صلوات فرستادن : اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی جَمیعِ الأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلین 💠🌹💠 *3. مومنین را از خود راضی کنید* با خواندن ۱بار ذکر زیر : اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ 💠🌹💠 *4. یک حج و یک عمره به جا آورید* با خواندن ۱ بار ذکر زیر: سُبْحانَ الله، وَالحَمْدُ لله، وَلا اِلهَ اِلاَّ الله وَالله اَکبَرُ 💠🌹💠 *5. اقامه هزار ركعت نماز* با خواندن ٣ بار ذکر زیر: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» 💠🌹💠 *6.خواندن آیت الكرسی* 👈🏻 رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: هر كس آية الكرسي را در هنگام خواب قرائت كند، خدا او را و خانه‎اش و خانه همسايگانش را، ايمن خواهد كرد👈🏻 («اللهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مَن ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.») 🟢🟢🟢🟢🟢🟢 سوره فلق (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿١﴾ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿٢﴾ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿٣﴾ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿٤﴾ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿٥﴾)، 💠🌹💠 سوره ناس (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاس ِ﴿٢﴾ إلَهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿٦﴾) 💠🌹💠 سوره كافرون (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿١﴾ لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿٢﴾ وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٣﴾ وَلا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿٤﴾ وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿٥﴾ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ ﴿٦﴾) 🖤⃟🕯️¦⇢ *قبل از خواب وضــــو بگیریم ثواب شب زنده داری..* 🖤⃟🕯️¦⇢ *تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده:* *34 بار الله اڪبر،🙂33 بار الحمدلله،🙃33 بار سبحان الله😇 🖤⃟🕯️¦⇢ *آیه آخر سوره مبارڪه ڪهف جهت بیدار شدن براے نماز شب و نماز صبح:* *🖇️قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا* *••آیه ۱۱۰ سوره مبارڪه ڪهف••* 🖤⃟🕯️¦⇢ *سوره ى تكاثر ایمنـے از عذاب قبر:* *💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ💫* *أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ⚘حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ⚘كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ⚘ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ⚘كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ⚘لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ⚘ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ⚘ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ⚘* 🖤⃟🕯️¦⇢ *پیامبر اڪرم(ص) مے فرمایند: هر ڪس آیه «شهداللّه» ر در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق مے ڪند ڪه تا روز قیامت براے او طلب آمرزش ڪنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)* *🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :* *⚘شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ* *الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ⚘* 🖤⃟🕯️¦⇢ *خواندن سوره‌قدر ۱۱ بار* *هزاران فرشته طلب مغفرت میڪنند براے قارے این سوره⚘* *📔جامع احادیث شیعه ج۱۵، ۱۴۹* 🌸شب خوش،😇* 🌸التماس دعای فرج🤲🏻🌹* 🌸الݪهݥ عجڸ ݪۅڶیڪ أݪفڔج🤲⚘* 💠🌹💠 التماس دعا شبتون شهدایی مــــــــــیشه صلوات بفرستی 〰🎀❀🌸❀🎀〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡نماهنگـــ شــہدایے♡ الهـے عَظُـــــمَ البلاء... اَللّهـُــمَ ؏َجَّلِ لِوَلیِڪَ الْفَـــرَجْ ✨✨✨✨✨✨ 🕊اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🕊اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🕊اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن 🕊اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🕊اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن 🕊اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن ✨اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن🌹🍃 🍀تعجیل در فرج آقا جانم صلوات 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆