1.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکس قدرت ملی را دوست در انتخابات شرکت کند...
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر هزینه ای که برای پدر و مادرت بکنی ده برابرش برمیگرده....🙂🤌
سلامتی همه پدران و مادران سرزمینم صلوات
@Menbaraali@Menbaraali-سه دقيقه در قیامت38.mp3
زمان:
حجم:
26.75M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه سی و هشتم
* تاثیر صدقه در عمر و زندگی ما
* روایاتی ناب از صدقه دادن
* هر نقصی به شیطان بر میگردد
* حربه را از دشمن بگیریم
* دعا و دوا به هنگام ابتلاء
* چگونه صدقه موجب طهارت میشود
* چوب خوردن ما از تعلقاتمان است
* عمده گرفتاری ما برای چیست؟
* تقدیر جمعی، تقدیر فردی
* اقسام صدقه
* صدقه هرچه بزرگتر....
📅99/01/09
#مشهد
#صدقه
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_هفدهم
✳....دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به
ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او
وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش
را به اين شخص داد‼
💟از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكالت بسياري ازدوستان
و آشنايان باز كرد.
به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و
بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ...
❇من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز
كرد، من در سربازي بودم.
دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همانمغازهاي برد كه خودش
كار مي كرد. من اين گونه وارد بازار آهن شدم.
✴به صاحب كار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است
و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد
اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
🔷هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و
رفت براي خدمت.
مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم
يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود.
🔶از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود❗
🔳هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب
بازداشت شد.
تا اين كه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد.
🗣راوی مهدی ذوالفقاری (برادر شهید)
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
✍ ادامه دارد ...
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_هجدهم
🌼شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را خسته
نمي كرد.
🌀در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر فعاليت داشتيم، بهترين
روزهاي زندگي ما رقم خورد.
⚡يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچها
حالش رو داريد بريم زيارت❓
گفتيم: كجا⁉ وسيله نداريم.
هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو مييارم. بعد با هم بريم زيارت
شاه عبدالعظيم .
⭕گفتيم: باشه، ما هستيم.
هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچها كه
هادي را نمي شناختند، فكر مي كردند يك ماشين 🚗مدل بالا و...
🍁چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد.
فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار مي كرد و ماشين
راه مي رفت.
🔶نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق
نداشت. يعني لامپ های ماشين كار نمي كرد❗....
⬅ادامه دارد.....
🗣راوی یکی از دوستان شهید
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش/شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆