#ادامه
#پسرک_فلافل_فروش
📖قسمت اول:
🌹گمنامـــــــــــــی🌹
هادي بسيار شوخطبع و خندهرو و در عين حال زرنگ و قوي بود. ايده هاي
خوبي در كارهاي فرهنگي داشت. با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي
انجام ميداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتي با چاپخانه هاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. پوسترها
و برچسبهاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيه ي او
نوشته بودند: جبهه ي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام.
رفاقت ما با هادي ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن
فرياد ميزد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي
را به من داد.
سال بعد همه ي دوستان را جمع كرد و تالش نمود تا كتاب خاطرات سيد
علي مصطفوي چاپ شود. او همه ي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي
نيستم اسمي از من به ميان آيد.
كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود.
نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود.
هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن،راهي حوزه ي علميه شد.
تابستان سال 1391 در نجف، گوشهي حرم حضرت علي (علیه السلام) او را ديدم.
يك دشداشه ي عربي پوشيده بود و همراه چند طلبه ي ديگر مشغول مباحثه
بود. جلو رفتم و گفتم: هادي خودتي؟!
بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب
گفتم: اينجا چيكار ميكني؟
بدون مكث و با همان لبخند هميشگي گفت: اومدم اينجا برا شهادت!
خنديدم و به شوخي گفتم: برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند،
كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن.
دو سال از آن قضيه گذشت. تا اينكه يكي ديگر از دوستان پيامكي براي
من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: »هادي ذوالفقاري، از شهر
سامرا به كاروان شهيدان پيوست.«
براي شهادت هادي گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشك را
فقط بايد در عزاي حضرت زهرا (سلام الله علیها) ريخت. اما خيلي درباره ي او فكر كردم.
هادي چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد
را براي خودش هموار كرد؟
اينها سؤالاتي است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و براي
پاسخ به اين سؤالات به دنبال خاطرات هادي رفتيم.
اما در اولين مصاحبه يکي از دوستان روحاني مطلبي گفت که تأييد اين
سخنان بود. او براي معرفي هادي ذوالفقاري گفت: وقتي انساني کارهايش را
براي خدا و پنهاني انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند.
هادي ذوالفقاري مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و
مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادي
ذوالفقاري زياد شنيده اي و بعد از اين بيشتر خواهي شنيد.
زندگینامه شهید مدافع حرم
محمدهادی ذوالفقاری
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_سی_ودوم2⃣3⃣
(بچــه هاے مســجــ🕌ـد)
"مــن یـقـین دارم ایـنـکـہ خدا بہ احمـــد آقا این قدر لـطـف کرد بہ خــاطر تحـمـل سـختـے و
صـبـر ے بــود کہ در راه تـربـیـت بـچـہ هاے مـسـجد از خــود نشــان داد"
این جــمــلـہ را یـکے از بـزرگـان مـحــل
مـے گـفت.
مـدارا با بـچـہ هـا در سـنــیـن نـوجـوانے، همـراهے با آن ها و عـدم تـنـبـیـه، از اصـول اولـیه تـربـیت است.👌
احمــدآقا کـہ از شـانـزده سالگے قـدم بہ وادے تـربـیـت نـہاد
او بـدون اسـتـاد تـمـام ایـن اصــول را بـہ خــوبــے رعــایـت مـےکــرد.
امــا دربـاره ے بــچــہ هـاے مــســجــد بـایـد گــفــت کـہ نـوجـوان هــاے مـسـجـد
امـیـن الدوله با دیـگـر محـله ها و مسـاجــد فرق داشتـند.
آن ها بـسـیـار اهــل شــیــطــنـت و.... بــودند.😮
شــاید بــتــوان گـفت :
هــیـچ کـدام از نـوجـوانان و جـوانان آنـجا مثـل احـمـد آقـا اهـل سـکـوت و مـعـنویـت✨ نـبـودند. نـوع شـیـطـنـت هـاے آنــها هــم عـجـیــب بود❗️
✨✨✨
درمــســجــد خــادمــے داشـــتـیـم بـہ نــام
مـیـرزا ابــو القــاسم رضــایـے کـہ بـسـیار انـسـان وارسـتہ و ســاده اے بــود.
او بـیـنـایـے چـشـمش👁 ضــعــیـف بود.
بـراے هــمــین بــار ها دیــده بــودم کــہ احــمــد آقــا در نـظافــت مسـجـد کـمـکش مـے کــرد.
امــا بـچـہ ها تـا
می توانـسـتـنـد او را اذیـت مـےکــردند❗️
یــکـبار بـچـہ هــا رفـته بودند به سـراغ انــبـارے مــسجــد، دیـدنـد در آنـجـا یـک #تـابـوت⚰ وجـود دارد.
یکے از هـمـان بـچـہ های مــســجــد گــفــت :
مــن مــے خــوابــم😴 تــوے تــابـوت و یــک پــارچــہ مــے اندازم روے بــدنــم.
شــما بــروید خــادم مســجــد را بــیــاوریــد و بــگــوییـد انـبـارے مـسـجـد "جــن و روح👻" داره❗️
✨✨✨
بــچـہ ها رفـتــند سـراغ خــادم مــســجد و او را بہ انـبـارے آردنـد.
حـسـابـے هــم او را تــرسـاندند کــہ مــراقــب بــاش ایــنــجــا...
وقـتـے مـیـرزا ابـوالــقـاسـم بـا بــچـہ ها بـہ جــلــوے انــبــارے رسـیـد آن پــسرک کـہ داخـل تـابـوت بـود شـروع کـرد
بـہ تـکـان دادن پــارچــہ❗️اولـیــن نـفـرے کــہ فــرار کــرد خــادم مـسـجـد بـود.
خــلاصــہ بــچــہ ها حــسـابـے مـسـجـد را ریـخـتـند بہ هم❗️🙈
یــا ایــنــکـہ یـکـے دیــگــر از بــچــہ ها #ســوسـک را تـوے دســت مـے گــرفـت و بــا دیـگــران دســت مــے داد و ســوســک را در دســتــ طـرف رهــا مــےکــرد و...😑
چــقــدر مــردم بـہ خـاطـر کـارهـاے بــچـہ ها بـہ احــمــد آقـا گـلـہ مـے کــردنـد.
او بـا صــبــر و تــحــمــل بــا بــچــہ هـا صــحــبــت مـے کــرد.
#ادامه دارد ....
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹 @abbass_kardani
🌷کُلِنا فِداک یا زیِنب...
شهید مدافع حرم عباس کردانی درسحرگاه 20اسفند ماه سال 1358درشهراهواز دیده به جهان گشود.
اوهفتمین فرزند خانواده ای متدین واز نظر اجتماعی متوسط بود .ازدوران نوزادی باهمه همسالان وحتی برادرانش فرق داشت،شیطنت وبازیهای کودکانه اش به دفاع از کودکان ضعیف تر محله می انجامید ،واین روحیه اورا درآغاز دوران نوجوانی به بسیج محله کشاند.
ازهمان دوران سادگی را درپوشش وظاهرو بهره گرفتن از دنیا را برای خود برگزید .
به گفته ی خانواده اش در تمام کودکی و نوجوانیش همیشه در پی ساختن بمب و وسایل آتش زایی بود که فکر میکرد می تواند به نوعی به بسیج خدمت کند.
روزی او را درحالی یافتند که پشت بام خانه را به خطر ساختن یک بمب دستی به آتش کشیده بود
روحیه ی بسیجی شهیدعباس اورا به خدمت در شغل سپاه انقلاب اسلامی کشانده بود ولی هرگز نتوانست بنا به دلایلی به استخدام سپاه در بیاید و نیروی پاسدار شود
رشادت و لیاقت وی سبب شد که پس از مدت اندکی که به عرصه فرماندهی آموزشی نیروهای بسیج شهر اهواز گام بگذارد.او از مربیان بسیجی بنام اهواز بود و در اکثر دوره های اموزشی و عملیاتی حضوری فعال داشت و حتی در یکی از این دوره ها در یک عملیات اموزش در اثر یک انفجار شنوایی یکی از گوش هایش رو از دست داد...
#ادامه-دارد
🍃ویژه نامه شهید کردانی
@Abbass_Kardani
🕊کانال شهید عباس کردانی🕊
🌷کُلِنا فِداک یا زیِنب...
شهید مدافع حرم عباس کردانی درسحرگاه 20اسفند ماه سال 1358درشهراهواز دیده به جهان گشود.
اوهفتمین فرزند خانواده ای متدین واز نظر اجتماعی متوسط بود .ازدوران نوزادی باهمه همسالان وحتی برادرانش فرق داشت،شیطنت وبازیهای کودکانه اش به دفاع از کودکان ضعیف تر محله می انجامید ،واین روحیه اورا درآغاز دوران نوجوانی به بسیج محله کشاند.
ازهمان دوران سادگی را درپوشش وظاهرو بهره گرفتن از دنیا را برای خود برگزید .
به گفته ی خانواده اش در تمام کودکی و نوجوانیش همیشه در پی ساختن بمب و وسایل آتش زایی بود که فکر میکرد می تواند به نوعی به بسیج خدمت کند.
روزی او را درحالی یافتند که پشت بام خانه را به خطر ساختن یک بمب دستی به آتش کشیده بود
روحیه ی بسیجی شهیدعباس اورا به خدمت در شغل سپاه انقلاب اسلامی کشانده بود ولی هرگز نتوانست بنا به دلایلی به استخدام سپاه در بیاید و نیروی پاسدار شود
رشادت و لیاقت وی سبب شد که پس از مدت اندکی که به عرصه فرماندهی آموزشی نیروهای بسیج شهر اهواز گام بگذارد.او از مربیان بسیجی بنام اهواز بود و در اکثر دوره های اموزشی و عملیاتی حضوری فعال داشت و حتی در یکی از این دوره ها در یک عملیات اموزش در اثر یک انفجار شنوایی یکی از گوش هایش رو از دست داد...
#ادامه-دارد
🍃ویژه نامه شهید کردانی
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۳۰
* بعد از صحبت های ماهان و یاسمن . بزرگترها هم زمان عقد و عروسی رو برای تابستون مشخص کردن . ولی دو هفته دیگه بخاطر فارق التحصیلی ماهان ، مامان بابا میخواستن براش یه جشن بگیرن ، تو اون جشنم نامزدیشونو رسمی کنن .
خلاصه این دو هفته هم گذشت و ما مشغول تدارکات مهمونی هستیم ، چون خونمون بزرگ بود تصمیم بر این شد مهمونیو تو خونه برگزار کنیم .
دیگه همه چیز اماده بود و منتظر مهمونا بودیم . منم لباس بلندی با رنگ بنفش که روش نگین کاری شده بود به تن کرده بودم . کفش و شالمم مشکی بود . رفته بودم آرایشگاه و صورتمو یه آرایش ملایم زده بودند موهامم قشنگ درست کرده بودن و پیشترش روی شونه هام ریخته بود ،
کمکم اقواممون و مهمون هایی ک دعوت کرده بودیم داشتن میومدن مامان بابا هم همکار شونو دعوت کرده بودن ، منو ماهان و مانی هم دوستامونو دعوت کرده بودیم . ولی از بابت استادام که تو مجلس بودند یک معذب بودم . سخت بود با این تیپ جلوشون باشم .
ماهانم یه تیپ زده بود که خودم اگه داداشم نبود رو هوا میزدمش ؛ کت و شلوار مشکی با پیراهن دودی و کراواتی مشکی پوشیده بود ، موهاشم خیلی قشنگ به طرف بالا درست شده بود . جیگری بود واسه خودش ، خوشبحال یاسمن ...
شیدا گفته بود نمی تونه بیاد آخه با خانواده اش رفته بودند شمال و کلی هم بابت این که نمیتونه بیاد ازم معذرت خواهی کرده بود . همون موقع سمیرا بهم زنگ زد تا برم دم در و با هم بیایم بالا ،چون تنها بود و روش نمیشد ک بیاد .
داشتم از پله ها رفتم پایین وقتی دیدم هوا کمی سرده شال انداختن رو سرم چون می خواستم برم خارج از خونه موهامو کمی پوشوندم . سمیرا با دیدنم از ماشین پیاده شد و اومد طرفم :
- سلام عزیزم خوبی ؟؟
-به سمیرا جون، مرسی خوش اومدی گلم .
-قربونت
-سلام
با شنیدن صدای سلام صورتم کردم طرف صدا سهراب دیدم که از ماشین پیاده شده .واااای نکنه اینم میخواد بیاد تو !!! منم خیلی عادی گفتم :
- سلام خوب هستین ؟
-ممنون شما چطوری ؟
-خوبم مرسی .
-به شما برادرتون تبریک میگم ، شب خوبی داشته باشین .
من به خاطر احترام به طور فکر کردم و گفتم :
-ممنونم بفرمایید داخل در خدمت باشیم .
-نه دیگه مزاحم نمیشم
رو به سمیرا گفت :
فقط هر وقت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت .
-باشه داداش
- خب دیگ فعلا برم با اجازتون ، خدانگهدار
من و سمیرا با هم گفتیم :
-خداحافظ
همینطور داشت که میرفت تیپش نگاه کردم یه پیرهن قهوه ای با چارخونه های شیری رنگ آستیناشم تا ارنج زده بود ، بالا شلوار جین مشکی پوشیده بود ، عینک دودی هم رو موهاش . در کل تیپ قشنگ زده بود . مثل همیشه خوش پوش .
سمیرا هم یه پیراهن سبز لجنی ساده تا پایین زانوها چیده بود و یک کمربند چرمی مشکی هم داشت . با وجود سادگی خیلی بهش میومد ، با ذوق بهم گفت :
- وااااییی مانتو چقدر این جا قشنگ شده ، تو هم خیلی دیگر شدی هاااا.
من با لبخند گفتم بله دیگه جیگر بودم . چشات قشنگ میبینه عزیزم .
-تو هم خیلی ناز شدی
- مرسی ولی جدی میگم یه وقتی داشتم میومدم ، سهراب از تو ماشین که دید گفت چه خوشگل شده دوستت .
منم با کمی مکث و تعجب گفتم :
-واقعاً ؟؟
-آره به خدا ، خب راست گفته .
-پسری هیز میزدی تو دهنش !!
سمیرا آروم زد تو سرمو گفت :
- خوبه خوبه ، خودشیفته خانمها یه تعریف ازت کرد ها ، هنو باید از خداتم باشه .
منم خندیدم و با هم به طرف خونه حرکت می کردیم که از پشت سر یکی گفت :
#ادامه دارد ...
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
♨️جنیان بیشتر در کجا ساکن هستند⁉️
طبق بررسی ها و تحقیقات انجام شده در این باره،طبق معمول جنیان در طایفه های مختلف در مناطقی سکونت میکنن که انسان ها رفت و آمدی ندارن مانند کویر ها و...
♨️علائم وجود جنیان در خانه چیست؟
۱. گم شدن و ناپدید شدن اشیاء و وسایل منزل از مکانی که آنها را در آنجا قرار داده ایم.
۲. منتقل شدن اشیاء از جایی به جای دیگر به خودی خود و بدون دخالت ما. (مثلا من مسواکم را دیروز در تاقچه اتاقم گذاشتم، ولی امروز آن را در آشپزخانه پیدا میکنم وقتی هم از افراد خانواده میپرسم میبینم کسی به مسواک من دست نزده است)
۳. وقتی در خانه تنها هستیم کسی مارا صدا میزند. (مثلا شنیدن صدای همسر و فرزندان که ما را صدا میزنند در صورتی که هیچکس غیر از ما در خانه نیست یا همسر ما سالها از دنیا رفته است).
۴. شنیدن صدا از آشپزخانه، مانند بهم خوردن ظروف یا باز شدن شیر آب یا شکسته شدن شیشه.
۵. شنیدن صداهایی مانند خمیازه کشیدن، صدای پا، صدای گریه، خنده و یا صدای پچ پچ در حالی که مطمئن هستیم کسی غیر از ما در خانه نیست.
۶. افتادن و شکستن ظروف شیشهای یا چینی و همچنین خراب شدن غیر عادی و مستمر وسایل منزل، سوختن و از کار افتادن آنها.
۷. دستکاری شدن ناگهانی برق منزل و یا روشن و خاموش شدن بدون دلیل لامپها و وسایل برقی مانند رادیو و تلویزیون در حالی که ما از خاموش بودن یا روشن بودن آنها از قبل مطمئن بودیم.
۸. دیدن حیوانات، حشرات و خزندگانی مانند مار که هر بار آنها را میکشیم دوباره همان موجود را زنده میبینیم [این نشانه با جادو همراه است].
۹. گریه کردن و جیغ زدنهای بی دلیل نوزادان و کودکان و پریدن ناگهانی آنها از خواب.
۱۰. خون دماغ شدن اعضای خانه بدون دلیل، سردرد و اختلافات و مشاجرههای پی در پی در خانه و بین اعضای خانواده.
۱۱. دیدن حشرات موذی، گربه و سگهای سیاه در خواب که در منزل راه میروند و مانور میدهند.
۱۲. تغییر ناگهانی دمای هوای اطراف به سردی یا گرما بدون وجود منبعی خاص یا دلیل واضح.
۱۳.واق واق کردن مداوم و بی دلیل سگهای خانگی یا خیره ماندن حیواناتی مثل سگ و گربه بر شیئی خیالی و نامرئی در گوشهای از منزل و یا امتناع حیوانات خانگی از رفتن به اتاقی که قبلا راحت وارد آن میشدند.
۱۴.دیدن سایههایی که به یکباره از اتاق خارج شده یا وارد اتاقی دیگر میشوند و یا از حمام به توالت و برعکس حرکت میکنند.
♨️ویژگی جنیان در قرآن کریم چیست⁉️
جن موجودی است که از آتش آفریده شده، بر خلاف انسان که از خاک آفریده شده است.دارای علم، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلالاند.دارای تکلیف و مسئولیتاند.گروهی از آنها مؤمن و صالح و گروهی کافرند.دارای حشر و نشر و معادند.قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیری و استراق سمع داشتند و بعداً منع شدند.با بعضی از انسانها ارتباط برقرار میکردند و با آگاهی محدودی که نسبت به بعضی از اسرار نهایی داشتند، به اغوای انسانها میپرداختند.
میان آنها افرادی یافت میشوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که میان انسانها چنین است.قدرت بر انجام بعضی از کارهای مورد نیاز انسان را دارند.خلقت آنها روی زمین قبل از خلقت انسانها بودهاست.
♨️چگونه یک جن را احضار میکنند⁉️
اذکار و شیوه های مختلفی و شرایطی دارد که قابل ذکر نمیباشد.
♨️آیا احضار حرام است⁉️
بله،طبق فتوای مراجع احضار ارواح حرام میباشد.
♨️عمر جنیان چقدر هست⁉️
اگر میانگین عمر انسانها رو 80 درنظر بگیریم، میانگین عمر جن ها 1000 ساله اما مثل انسانها ممکنه از میانگین بیشتر یا کمتر هم زندگی کنند.فکر می کنید موجوداتی که تا الان مثلا 500-600 سال زندگی کردن حتما پیر و فرسوده هستن، نه؟ اما اینطور نیست. نکته جالبی که در مورد عمر جن ها وجود داره، روند رشد جسمی شونه.جن ها از نظر فیزیکی بسیار کند رشد می کنند. جسمشون تقریبا 11 برابر کندتر از انسان رشد می کنه. یعنی اونا 11 برابر دیرتر از ما پیر می شن.یه مثال می زنم.فرض کنید همین امروز یه نوزاد انسان و یه نوزاد جن همزمان به دنیا اومده باشند.11 سال دیگه اون نوزاد انسان چه شکلی می شه؟یه بچه مدرسه ای کلاس پنجم دبستان در نظرتون میاد. درسته؟حالا نوزاد جن چی؟… اون بعد از 11 سال تازه اندازه ی یه بچه ی یکساله شده.
♨️آیا سحر و جادو حقیقت دارد⁉️
بله حقیقت دارد اما حرام است.
♨️چرا ما نمیتوانیم جنیان را ببینیم⁉️
در جواب به این سوال میتوان گفت که دلیل آن علت عدم توانایی دیدن اجسامی غیر از اجسام و حرکات طبیعی است.
#ادامه.دارد