eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1.1هزار دنبال‌کننده
42.2هزار عکس
38.6هزار ویدیو
167 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
🍃🌹محمدامین چون داشت و مجرد بود، نیازی به این‌چیزا [مبالغ زیاد حق‌الزحمه بعد از هر سفر تبليغى] نداشت. 🍃🌹جمله معروفی داشت که می‌گفت: فقط این‌قدری به من بدید که پول سفر جور بشه ... 🍃🌹 این آدم فقط اینا بود ... تا کارای کامل درست نمی‌شد آروم و قرار نداشت. این‌قدر میدوئید حتی شده بود گوشیشو فروخته بود که از جا نمونه. 🍃🌹بعد از شهادتش خیلی از دوستای متأهلش شهریه‌شو برامون آوردن و گفتن؛ کارت‌هاش دست ما بود ... 🍃🌹می‌گفت: من یه نفرم ... نیازی ندارم ... شما زن و بچه دارین ... باشه برای شما ... 🌷 خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک 🌷 🍃🌹🍃🌹 @abbass_kardani
........ خواهرا ؟ شهدارفتن به عمل ڪردن ... ڪردن ... ما الان باید ڪنیم و اِلا هستیم.... فقط‌خواهرا نه!!... آقایونم باید همچنان ڪنند در غیر این صورت ... میشیم بی بصیرت خون به دل نائب میکنیم ...💔 حالیمونم نی !.. بغض‌ رو تو نماز‌جمعه‌ یادتونه؟؟ مگه‌میشه‌ فراموشش ڪرد....!!! بغضی‌‌ڪه تاریخ رو به گریه انداخت!💔 عاملش منم ... من درست به عمل نڪردم ... اگه ما درست به عمل میکردیم این چنین نمیشد.....! بیایید دیدگاهمون رو به زندگی عوض ڪنیم دیدگاهمونو ڪنیم! اگه نداری حاضرن یه پای لنگه خدا فرموده مومن کسیه ڪه به ایمان داره ... من اعتقاد دارم ڪه اونا الان مارو میبینن ... منم ڪه اونا رو نمیبینم ... زبس‌ڪه‌پرده دریده‌چشمم را تودرڪنارمنی و من ... مولانا‌علی‌ع‌فرمودن: اگه ببندید رو ، یه چیزاییو میبینی ڪه بقیه نمیبینن! بیایید همین الان کنیم مظهر خالی‌ڪردن هرچی محبت از دله بیایید بگیم اومدیم باهات ڪنیم تا قبل این همش شکوندیم اما الان میخواییم برگردیم ... اینا ... مگه نبود ؟ آقا به پسرش میگه حُر عموته ! میگه حُر باید سربلند بیاۍ در این خونه ... آۍ شهـــدا ... ما سرمونو میندازیم پایین ... میاییم ... شما ڪنید ... ... ... ... ... ؟.. @abbass_kardani
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و من و توست که فرق دارد.... از بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت و است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات داشته باش