#رسـم_خـوبان
اولین بار که میخواست بره آینه قرآن گرفتم براش. قرآن رو بوسید و باز کرد،
ترجمه آیه رو برام خوند، ولی بار آخری که میخواست بره وقتی قرآن رو باز کرد،
آیه رو ترجمه نکرد، گفتم سعید چرا ترجمه نمیکنی؟!رو به من کرد و گفت :
اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم ناراحت نمیشین؟! گفتم: نه..!گفت: آیه شهادت اومده و من به آرزوم میرسم...
#شهید_سعید_بیاضیزاده🌷
#سالروز_شهادت
🌺🌱@abbass_kardani🌺🌱
#رسم_خوبان
وقتی مالی را از دست میداد به هیج وجه بابت از دست دادن مال ناراحت نمیشد میگفت: این پول و اموال دست ما امانته و هموڹ کسی ڪه داده میتونه پس بگیره...
چشم به مال دنیا نداشت و دلبسته به مال دنیا نبود. سوره واقعه را قبل از خواب همیشه می خواند. دعای عهد را هر روز بعد از نماز صبح می خواند، و به انجام آنها اصرار داشت و هیچگاه این کار را ترک نکرد....
#شهید_محرمعلی_مرادخانی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۵/۲/۱۴ تنکابن ، مازندران
شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶ حلب ، سوریه
@abbass_kardani
#رسم_خوبان
حسين در كردستان فرماندهي محور دزلي بود، هميشه كوملهها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربههاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه كمين كوملهها شد، سريع روي زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردي را كه در كمينش بود به اسارت درميآورد. و به او گفت : حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت : نميدانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،با من چه ميكردي؟ كومله گفت:«تو را تحويل دوستانم مي دادم و بيست هزار تومان جايزه ميگرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد ميكنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد.
آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از كوملهها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند.
#سردارشهید_حسین_قجهای🌷
#سالروز_شهادت
@abbass_kardani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹